پیش از آغاز اين مقاله لازم است به چند نکته را درباره قرآن اشاره كنم.. اول از همه، قرآن را نباید کتابی یکپارچه و منسجم دانست. قرآن در واقع مجموعهای از نوشتههای پراکنده است که بنا به احادیث رسمی منابع اسلامی، در زمان حکومت عثمان، خلیفه سوم، جمع آوری و سرهم بندی شده است.
در آن زمان نسخههای بسیاری از قرآن موجود بود، اما عثمان تنها نسخه زید بن ثابت (با تایید حفصه همسر محمد) را معتبر قلمداد کرد و دستور داد که دیگر نسخهها جمع آوری و سوزانده شوند. سوزانده شدن و معدوم شدن نسخه هاى ديگر خود ميتواند نشان از موضوعاتى باشد كه براى پرداختن به آن بايد مقاله رى ديگر نوشت و در ايت مقال نميگنجد.
انتخاب نسخه زيد بن ثابت در حالی بود که نسخههای معتبری که نزد ابی بن کعب و عبداالله بن مسعود موجود بود، نادیده گرفته شد.
عبداالله بن مسعود با این ادعا که نسخه وی صحیح است حاضر نشد که قرآن خود را نابود کند. بنا به احادیث، وی معتقد بود که دو سوره آخر قرآن، وحی خدا نیستند و نباید در کتاب گنجانده شوند.
در سال ١٩٧٢، در مسجدی در شهر صنعا در یمن، به طور تصادفی ١٢٠٠٠ کاغذ پوستی از قرآن کشف شد که قدمت آن به ٦٧١ بعد از میلاد می رسيد یعنی تقریبا همزمان با خلافت عثمان.
در این کاغذهای پوستی دو لایه متن دیده میشود. یک لایه زیرین از متن قرآن شسته شده است و روی آن متن جدیدی از قرآن بازنویسی شده است. متن زیرین به خاطر وجود فلز در جوهر در طول زمان دوباره ظاهر شده است و هنگامی که با متن رویی ونسخه رسمی قرآن مقایسه میشود تغییرات جزئی زیادی در آن دیده می شود. قرآن صنعا قدیمیترین نسخه موجود از قرآن است و تغییرات متن زیرین با متن رویین و قرآن رسمی اثبات میکند که متن قرآن تمام و کمال حفظ نشده است و مانند هر متن قدیمی (پیش از صنعت چاپ) در طول زمان با بازنویسی دچار تغییرات شده است
حتی در متن قرآن نیز می توان فهمید که تمامی قرآن در اختیارما نیست: وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤیا الَّتِی أَرَینَاكَ إِلاَّ فِتْنَۀً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَۀَ فِی القرآن وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیانًا کَبِیرًا ﴿سوره ١٧ ،آیه ٦٠﴾
ترجمه: به یاد آور زمانی را که به تو گفتیم پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد (و از وضعشان کاملا آگاه است) ما آن رویایی را به تو نشان دادیم فقط براي آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کرده ایم، ما آنها را تخویف (و انذار) می کنیم اما جز بر طغیانشان افزوده نمی شود.»(ترجمه مکارم شیرازی) در ترجمه فولادوند شجره ملعونه، درخت ملعون ترجمه شده است.
در هر حال، در هیچ کجای دیگر قرآن اشاره ای به این شجره ملعونه نیست. در حالی در این آیه به وضوح گفته می شود که شجره ملعونه در قرآن ذکر شده است.
پس باید آیاتی از قرآن وجود داشته باشد که در آن به شجره ملعونه اشاره شده، اما در دست ما نیست. ﻣﺸﮑﻞ ﻗﺮآن ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻘﺺ آن ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺮﺗﯿﺐ زﻣﺎﻧﯽ آﯾﺎت ﻧﯿﺰ ﮐﺎﻣﻼ ﻧﺎﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ. ﺳﻮرهﻫﺎی ﻗﺮآن “ﺑﻪ ﺟﺰ ﺳﻮره اول ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺎﺗﺤﻪ” از ﺑﺰرگ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺮﺗﺐ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺑﺮاﺳﺎس زﻣﺎن ﻧﺰول آﯾﺎت. از ﻣﺤﺘﻮای ﻣﺘﻦ ﻣﯽﺗﻮان داﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺪاﻣﯿﮏ از ﺳﻮرهﻫﺎ ﻣﮑﯽ “ﻗﺒﻞ از ﻫﺠﺮت” و ﮐﺪاﻣﯿﮏ ﻣﺪﻧﯽ “ﺑﻌﺪ از ﻫﺠﺮت” ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، در ﻣﯿﺎن ﺑﺮﺧﯽ از ﺳﻮرهﻫﺎی ﻣﺪﻧﯽ، آﯾﺎت ﻣﮑﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﯽﺷﻮد و ﺑﺮﻋﮑﺲ.
ﻣﺸﮑﻞ دﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ راه ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻗﺮآن، ﻋﺪم اﺷﺎره ﺑﻪ زﻣﯿﻨﻪ ﻣﺘﻦ و ﻣﻮﺿﻮع ﺻﺤﺒﺖ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﺪرت اﺷﺎرهای ﺑﻪ اﺳﺎﻣﯽﺧﺎص، ﻧﺎم ﻣﮑﺎنﻫﺎ و زﻣﺎن ﺣﻮادث ﻣﯽﺷﻮد. در ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻮارد ﻣﻌﻠﻮم ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ از ﭼﻪ ﮐﺴﯽ و ﺧﻄﺎب ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ اﺳﺖ.
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ، ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﺑﺮای درک ﻣﺘﻦ، ﺑﻪ اﺣﺎدﯾﺚ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺑﺮای ﺑﺮﺧﯽ آﯾﺎتﺷﺎن ﻧﺰول ﻗﺎﺋﻞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، اﮐﺜﺮ اﺣﺎدﯾﺚ “در ﺻﻮرﺗﯿﮑﻪ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﻗﻠﻤﺪاد ﺷﻮﻧﺪ” ﺗﻨﻬﺎ آﯾﺎت ﻣﺪﻧﯽ را ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽدﻫﻨﺪ و در ﺗﻮﺿﯿﺢ آﯾﺎت ﻣﮑﯽ ﺳﺎﮐﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺻﺤﺒﺖ ﻧﺎﮔﻬﺎن ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﺑﺪون ﻣﻘﺪﻣﻪ از ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮع دﯾﮕﺮی ﻣﯽرود.
ﺿﻤﺎﯾﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ. ﺧﺪا ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ اول ﺷﺨﺺ ﺟﻤﻊ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽﺷﻮد و ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺳﻮم ﺷﺨﺺﻣﻔﺮد. ﮔﺎﻫﯽ اول ﺷﺨﺺ ﺟﻤﻊ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻧﻪ ﺧﺪا: ومَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴿۶۴﴾
ترجمه: و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى شويم آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما و آنچه ميان اين دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است “سوره ۱۹ آیه ۶۴” (ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻدوﻧﺪ) اﯾﻨﮑﻪ ﺿﻤﯿﺮ ﺟﻤﻊ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺣﺪس ﻣﺘﺮﺟﻢ اﺳﺖ. در ﻫﺮ ﺣﺎل ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ ﮐﻪ در اﯾﻨﺠﺎ ﺿﻤﯿﺮ ﺟﻤﻊ ﺧﺪا ﻧﯿﺴﺖ
در ﻧﻬﺎﯾﺖ، در ﻗﺮآن ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ دﯾﺪه ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ رﯾﺸﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﺪارﻧﺪ و ﺣﺘﯽ ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ اﺳﻼﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﻌﻨﺎی واﻗﻌﯽ آﻧﺮا ﻧﻤﯽداﻧﻨﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺣﺪس و ﮔﻤﺎن ﺑﺴﻨﺪه ﮐﺮده اﻧﺪ.
ﺣﺘﯽ اﺳﻢ ﻓﻌﻠﯽ ﻗﺮآن در زﺑﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﭘﯿﺶ از اﺳﻼم اﺳﺘﻔﺎده ﻧﻤﯽﺷﺪه اﺳﺖ. رﯾﺸﻪ اﺣﺘﻤﺎﻟﯽ اﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ، واژه مسیحی سوری قریانی qiryani به معنای خواندن از یک ﻣﮑﺘﻮب در ﻫﻨﮕﺎم ﻣﻮﻋﻈﻪ اﺳﺖ.
ﺑﻨﺎﺑﺮ اﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﺳﻮری “ﺑﻼد ﺷﺎم” ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ از واژه ﻗﺮآن ﯾﺎ ﻗﺮﯾﺎن، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﻌﺎدﻟﯽ ﺑﺮای ﻣﻮﻋﻈﻪﻫﺎ و ﺧﻄﺎﺑﻪﻫﺎﯾﺸﺎن اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ. ﻣﺜﺎل دﯾﮕﺮ ﮐﻠﻤﻪ اﻟﯿﺎس در سورههای ۶:۸۵ و ۳۷:۱۲۳ است که منظور همان پیامبر Elijah است ﮐﻠﻤﻪ ﻋﺒﺮی اﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻣﺸﺘﻖ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ ﺑﻠﮑﻪ از ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺳﻮری و ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ اﯾﻦ ﻧﺎم ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ “اﻣﺮی ﮐﻪ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن رﯾﺸﻪﻫﺎی ﺳﺮﯾﺎﻧﯽ دارد.” ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻔﺘﻪ در ﻣﻮرد ﮐﻠﻤﻪ ﯾﻮﻧﺲ ﺻﺎدق اﺳﺖ ﮐﻪ در زﺑﺎن ﻋﺒﺮی Yonah تلفظ میشود اﻣﺎ در ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻋﻬﺪ ﻋﺘﯿﻖ، ﯾﻮنس است.
ﺑﺴﯿﺎری از ﮐﻠﻤﺎت ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﻮﺛﺮ، زﺑﺎﻧﯿﻪ، ﺣﻮر اﻟﻌﯿﻦ ﻧﯿﺰ در ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن رﯾﺸﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﺪارﻧﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺣﺪس و ﮔﻤﺎن ﺑﻪ آن ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ را ﻧﺴﺒﺖ داده اﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻣﺤﺘﻮاﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﺑﺴﯿﺎری از آﯾﺎت ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن در ﺗﻀﺎد ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ اﺳﺖ “در اداﻣﻪ، ﻣﻮارد ﺑﺴﯿﺎری ذﮐﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ” ﻟﺤﻦ و ﻣﺤﺘﻮای آﯾﺎت ﻣﮑﯽ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎوت از آﯾﺎت ﻣﺪﻧﯽ اﺳﺖ و ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺘﻮان ﺗﺼﻮر ﮐﺮد ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﯾﺎ ﮔﻮﯾﻨﺪه اﯾﻦ آﯾﺎت ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ. ﺗﻤﺎﻣﯽ اﯾﻦ ﻣﻮارد ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺮﺧﻼف ﻧﻈﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن، ﻧﻪ ﻓﺼﯿﺢ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﭘﺮﻣﻌﻨﯽ، ﺑﻠﮑﻪ ﮔﻨﮓ، ﭘﺮاﮐﻨﺪه و ﮔﺎﻫﯽ ﺑﯽﻣﻌﻨﺎ و ﻣﺘﻨﺎﻗﺾﻧﻤﺎﺳﺖ.
ﺗﻌﺼﺐ و ﭘﺎﻓﺸﺎری ﺑﯽﺟﺎی ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺑﺮ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن، ﮐﻼم ﺧﺪاﺳﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﮐﻪ ﺗﻔﺎﺳﯿﺮ ﻣﻔﺼﻞ اﯾﺸﺎن ﺑﻪ ﺟﺎی روﺷﻦﺗﺮ ﮐﺮدن ﻣﺘﻦ، ﺑﻪ اﺑﻬﺎم ﺑﯿﺸﺘﺮ و ﻻﭘﻮﺷﺎﻧﯽ ﻣﻨﻈﻮر ﻣﺘﻦ ﻣﻨﺠﺮ ﺷﻮد.
به ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎﻧﺎن ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن از ﭼﻨﺎن ﺑﻼﻏﺖ و ﺷﯿﻮاﯾﯽ ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ﻫﯿﭻ ﻋﺮب زﺑﺎﻧﯽ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ ﻣﺘﻨﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻧﺮا ﺑﯿﺎورد. اﯾﻦ ادﻋﺎی ﮔﺰاف از ﻣﺘﻦ ﺧﻮد ﻗﺮآن اﺗﺨﺎذ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﺑﻪ آن “ﺗﺤﺪی” ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ. ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻣﺘﻌﺼﺐ ادﻋﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ از ﮔﺬﺷﺖ ﭼﻬﺎرده ﻗﺮن ﻫﻨﻮز ﺑﻪ اﯾﻦ ادﻋﺎی ﺗﺤﺪی ﭘﺎﺳﺦ داده ﻧﺸﺪه اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪای ﺑﺮ اﻋﺠﺎز و ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮد ﺑﻮدن ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن اﺳﺖ.
اﻟﺒﺘﻪ در ﮐﺸﻮرﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﮐﺴﯽ ﺟﺮات اﻧﺠﺎم اﯾﻦ ﮐﺎر را ﻧﺪاﺷﺘﻪ و ﻧﺪارد زﯾﺮا ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺑﻪ اﻟﺤﺎد، ﮐﻔﺮﮔﻮﯾﯽ و ﻓﺘﻨﻪاﻧﮕﯿﺰی ﻣﺤﮑﻮم ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ. اﯾﻦ ادﻋﺎي ﮔﺰاف ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻟﺒﺘﻪ ﯾﮏ ﻣﻐﻠﻄﻪ ﭘﻮچ اﺳﺖ. ﻣﻌﻠﻮم ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻨﻈﻮر از آوردن ﺳﻮرهﻫﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﻗﺮآن ﭼﯿﺴﺖ و ﻣﻨﻈﻮر از ﺗﺸﺎﺑﻪ از ﭼﻪ ﻟﺤﺎظ اﺳﺖ. ﭼﻪ ﻣﻌﯿﺎری ﺑﺮای ﻗﻀﺎوت وﺟﻮد دارد و ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻗﻀﺎوت ﮐﻨﺪ؟ ﻣﺸﺨﺼﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻮدش و ﺑﻪ ﺳﺒﮏ و ﺳﯿﺎق ﺧﻮدش ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ و اﯾﻦ تشابه اثبات چیز خاصی نیست.
ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل در ﺳﺎل ١٩٩٩ دو نفر ﺑﻪ ﻧﺎمﻫﺎی (اﺣﺘﻤﺎﻻ ﻣﺴﺘﻌﺎر) اﻟﺼﻔﯽ و اﻟﻤﻬﺪی از ﮐﻤﯿﺘﻪ اﻣﮕﺎ ٢٠٠١ ﺑﻪ اﯾﻦ ادﻋﺎی ﺗﺤﺪی ﭘﺎﺳﺦ دادﻧﺪ و ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان “ﻓﺮﻗﺎن اﻟﺤﻖ”نوشتند.
لينك دانلود كتاب فرقان الحق
قابل حدس است که واکنش مسلمانان به این کتاب چه بود آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ، اﯾﻦ ﮐﺘﺎب را ﻓﺘﻨﻪ و ﺧﺪﻋﻪای ﺑﺮای ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻗﺮآن داﻧﺴﺘﻨﺪ و در ﮐﺸﻮرﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ ﮐﺴﯽ ﺟﺮات ورود و ﺗﺮوﯾﺞ اﯾﻦ ﮐﺘﺎب را ﻧﺪارد. ﻣﺴﻠﻢ اﺳﺖ ﮐﻪ ادﻋﺎی “ﺗﺤﺪی”، ﯾﮏ ﮔﺰاﻓﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺗﻮﺧﺎﻟﯽ و پوشالی است. ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﺎ دﯾﺪی ﻋﻠﻤﯽ و روﯾﮑﺮد ﺗﻔﺴﯿﺮی ﺻﺤﯿﺢ ﺑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﻢ و ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺑﺮاﺳﺘﯽ ﭼﯿﺴﺖ، ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ آﻧﺮا ﻧﻮﺷﺘﻪاﻧﺪ و ﺑﺮای ﭼﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ.
ﻣﻠﺤﻘﺎت
اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺎﺻﻞ آﻣﺪه از ﭼﻬﺎر ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺎرج ﻧﯿﺴﺖ “اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺤﺚ ﻣﺎ در اﯾﻨﺠﺎ ﻣﻨﺤﺼﺮ اﺳﺖ ﺑﻪ آﯾﺎت ﭘﯿﺶ از ﻫﺠﺮت ﯾﺎ ﺑﻪ اﺻﻄﻼح آﯾﺎت ﻣﮑﯽ”
١) ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎور ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﮐﻼم ﺧﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺷﻔﺎﻫﯽ ﺗﻮﺳﻂ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﺮاي ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺮاﺋﺖ ﺷﺪه ﯾﺎ در ﺳﯿﻨﻪ وی ﮔﻨﺠﺎﻧﺪه ﺷﺪه و وی ﻫﻤﻪ آن را ﺑﯽ ﮐﻢ و ﮐﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﭙﺮده اﺳﺖ. ﺑﺮای ﯾﮏ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮان ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﺿﯽ را ﻣﻄﺮح ﮐﺮد. ﺑﻨﯿﺎن ﯾﮏ دﯾﺪﮔﺎه ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ اﺳﺘﻮار اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺧﺮاﻓﺎت و اﻣﻮر ﻧﺎﻣﻤﮑﻦ. ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻓﺮﺿﯿﺎت ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ وﺟﻮد ﻣﺎورا ﻃﺒﯿﻌﺖ را ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎر ﮔﺬارد. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، از آﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ از ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﻪ اﻟﻬﯽ ﺑﻮدن ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺎور داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﯽﺗﻮان ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎﯾﯽ از ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﺘﻦ را ﻧﺸﺎن داد: ﻫُﻮَ اﻟﱠﺬِي ﺧَﻠَﻖَ ﻟَﮑُﻢ ﻣﱠﺎ ﻓِﯽ اﻷَرْضِ ﺟَﻤِﯿﻌًﺎ ﺛُﻢﱠ اﺳْﺘَﻮَى إِﻟَﻰ اﻟﺴﱠﻤَﺎء ﻓَﺴَﻮﱠاﻫُﻦﱠ ﺳَﺒْﻊَ ﺳَﻤَﺎوَاتٍ وَﻫُﻮَ ﺑِﮑُﻞﱢ ﺷَﯽءٍ ﻋَﻠِﯿﻢٌ {بقره ٢٩}
ترجمه: او ﺧﺪاﺋﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ آﻧﭽﻪ (از ﻧﻌﻤﺘﻬﺎ) در زﻣﯿﻦ وﺟﻮد دارد، ﺑﺮای ﺷﻤﺎ آﻓﺮﯾﺪه ﺳﭙﺲ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﭘﺮداﺧﺖ، و آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻫﻔﺖ آﺳﻤﺎن ﻣﺮﺗﺐ ﻧﻤﻮد و او ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ آﮔﺎه اﺳﺖ.
در آﯾﻪ ﻓﻮق ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ ﺧﺪا اﺑﺘﺪا زﻣﯿﻦ را آﻓﺮﯾﺪ و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ آﻓﺮﯾﻨﺶ آﺳﻤﺎن ﭘﺮداﺧﺖ و ﻫﻔﺖ آﺳﻤﺎن را از ﻫﻢ ﺟﺪا ﮐﺮد.
أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا
ترجمه: آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است سقفش را برافراشت و آن را درست كرد و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد و پس از آن زمين را گسترد {سوره ۷۹، آیات ۲۷ الی ۳۰}
ﻣﺎ در اﯾﻦ آﯾﺎت ﺑﻪ وﺿﻮح ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ الله اﺑﺘﺪا آﺳﻤﺎن را آﻓﺮﯾﺪه و ﺳﭙﺲ زﻣﯿﻦ را با گسترده كردن ﺑﻮﺟﻮد آورده اﺳﺖ. ﺻﺮف ﻧﻈﺮ از ﻏﯿﺮواﻗﻌﯽ ﺑﻮدن اﯾﻦ دﻋﻮﯾﺎت، از اﯾﻦ دو ﺷﻖ ﻣﻨﻄﻘﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺴﺮ اﺳﺖ. ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﻨﻄﻘﯽ دﯾﮕﺮی ﻧﯿﺰ در ﻗﺮآن دﯾﺪه ﻣﯽﺷﻮد ﻣﺎﻧﻨﺪ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎت در ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﺳﻬﻢ ارث و ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻮارد دﯾﮕﺮ ﮐﻪ ذﮐﺮ آن از ﺣﻮﺻﻠﻪ اﯾﻦ ﺑﺤﺚ ﺧﺎرج اﺳﺖ.
ﮐﯿﻬﺎن و ﺟﻬﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﷲ در ﻗﺮآن ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯽﮐﺸﺪ در ﺗﻀﺎد ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎ داﻧﺶ و ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻋﻠﻤﯽ ﻣﺎ از ﺟﻬﺎن اﺳﺖ. در ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺎرﻫﺎ ﻣﯽﺧﻮاﻧﯿﻢ ﮐﻪ:
١) آﺳﻤﺎن ﺳﻘﻔﯽ ﺑﺎ ﺳﺘﻮنﻫﺎي ﻧﺎﻣﺮﺋﯽ اﺳﺖ(سوره ٢ آيه ١٣، يا سوره دهم آيه ٣١) ٢) ﻧﻘﺶ ﮐﻮهﻫﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻧﮕﺎه داﺷﺘﻦ زﻣﯿﻦ اﺳﺖ (سوره ١٥ آيه ١٦، سوره ١٣ آيه ٢١، سوره ٣٢ آيه ٧٩، سوره دهم آيه ٣١)
٣) آﺳﻤﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺳﻘﻒ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺘﺎرﮔﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ یک سقف است که ستارگان مانند چراغ هایی آویزان هستند (سوره ١٢ آيه ٤١، سوره ٦١ آيه ٢٥، سوره ٥ آيه ٦٧)
٤) در ﺑﺎﻻي اﯾﻦ ﺳﻘﻒ الله ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺮ ﻋﺮش ﻧﺸﺴﺘﻪ اﺳﺖ(سوره ٩٢ آيه ١٧، سوره ٣ آيه ١٠، سوره ٥٩ آيه ٢٥)
٥) زﻣﯿﻦ و آﺳﻤﺎن در ﺷﺶ ﯾﺎ ﻫﺸﺖ روز آﻓﺮﯾﺪه ﺷﺪه اﻧﺪ. اﻧﺴﺎن از ﮔﻞ ﺳﻔﺎل ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻮﺟﻮد آﻣﺪه اﺳﺖ(سوره ٧ آيه ٣٢، سوره ٧١ آيه ٣٨، سوره ١٢ آيه ٢٣)
٦) ﻧﻄﻔﻪ اﻧﺴﺎن از ﭘﺸﺖ ﻣﺮد و اﺳﺘﺨﻮانهای میان سینه زن بسته میشود (سوره ٧ آيه ٨٦)
داﺳﺘﺎنﻫﺎی ﺑﺎورﻧﮑﺮدﻧﯽ ﺗﻮرات ﻧﯿﺰ در ﻗﺮآن ﺗﮑﺮار ﻣﯽﺷﻮد ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻓﺮﯾﻨﺶ ﺟﻬﺎن در ﺷﺶ ﯾﺎ ﻫﺸﺖ روز، آﻓﺮﯾﻨﺶ اوﻟﯿﻦ زن از دﻧﺪه ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻣﺮد، ﻃﻮﻓﺎن ﻧﻮح، ﻣﻌﺠﺰات ﻣﻮﺳﯽ و ﻣﺎﻧﻨﺪ آن.
ﺑﺮ اﺳﺎس اﯾﻦ ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﻨﻄﻘﯽ و ﻋﺪم ﺗﻄﺎﺑﻖ آﺷﮑﺎر ﺑﺎ ﻋﻠﻢ، ﻧﻤﯽﺗﻮان ﻓﺮض ﮐﺮد ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن، ﺧﺪاﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ آﺳﻤﺎن و زﻣﯿﻦ را ﺧﻠﻖ ﮐﺮده اﺳﺖ. ﭼﻨﯿﻦ ﺧﺪاﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ اول از ﻫﻤﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ آﻓﺮﯾﻨﺶ ﮐﯿﻬﺎن و اﻧﺴﺎن آﮔﺎﻫﯽ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. اﻣﺎ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻧﺪارد ﺑﻠﮑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ او ﺣﺘﯽ از داﻧﺶ زﻣﺎن ﺧﻮدش ﻫﻢ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ.
۲) فرض دوم که در میان غیرمسلمانان و منتقدین محبوب است آن است که محمد متن قرآن را براي خود نوشته است.در سوره ٢٥ آیه ٥ میخوانیم:
” و گفتند افسانه هاى پیشینیان است که آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا میشود (٥)”
با این حال، این آیه، فرضیه فوق را نه تقویت بلکه تضعیف میکند. اگر محمد خود نویسنده یا مبدع قرآن باشد، دیگر نیازی نیست کسی بر او آنرا املا کند. همچنین از روایات و به خصوص آیات مدنی میتوان دانست که محمد به هیچ وجه مردی حکیم و اهل علم نبوده است. این فرضیه ضعیف است. قبول این فرضیه بدین معناست که لحن خطابی قرآن کاملا تقلیدی است و هیچ شخصیت بیرونی به جز محمد وجود نداشته است که در تولید این متن تاثیرگذار باشد. در اکثر موارد متن آیات مکی خطاب به محمد است و نه شخص دیگری.
اگر محمد نویسنده قرآن باشد دلیلی وجود نداشته که متن را مستقیما خطاب به مردم ننویسد(کما اینکه در آیات مدنی به کرات مومنین را خطاب قرار می دهد).
اگر به آیات مدنی دقت کنیم میبینیم که اکثر آنها خطاب به مسلمانان بوده و با عبارت «یا ایها الذین آمنو…» آغازمیشوند و یا مستقیما منافقین را خطاب قرارمی دهد. این لحن سخن در آیات مکی به ندرت دیده میشود و معمولا خود محمد خطاب قرار داده میشود.
علاوه بر این، نکته دیگری که این فرضیه را تضعیف میکند، این موضوع است که در برخی موارد نویسنده (فرضی) محمد را تخطئه کرده است: فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقرآن مِن قَبْلِ أَن یقْضَى إِلَیکَ وَحْیهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿سوره ٢٠ ،آیه ١١٤﴾
ترجمه: پس بلندمرتبه است الله فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى ».
إِن کَادُواْ لَیفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِي أَوْحَینَا إِلَیکَ لِتفْتَرِي عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِیلًا. وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلًا. إِذًا لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَینَا نَصِیرًا. ﴿سوره ١٧ ،آیات ٧٣ الی ٧٥﴾
ترجمه: و چیزى نمانده بود که تو را از آنچه به سوى تو وحى کرده ايم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگیرند. و اگر تو را استوار نمی داشتیم قطعا نزدیک بودکمى به سوى آنان متمایل شوى. در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] می چشانیدیم آنگاه در برابر ما براى خود یاورى نمیافتى.»
وَمَا کُنتَ تَرْجُو أَن یلْقَى إِلَیکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَۀً مِّن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرًا لِّلْکَافِرِینَ ﴿٨٦ ﴾وَلَا یصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَیکَ وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿سوره
٢ ،آیات ٨٦ تا ٨٧﴾
ترجمه: و تو امیدوار نبودى که بر تو کتاب القا شود بلکه این رحمتى از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش . و البته نباید تو را از آیات الله بعد از آنکه بر تو نازل شده است باز دارند و به سوى پروردگارت دعوت کن و زنهار از مشرکان مباش.»
اگر محمد نویسنده باشد و آنرا طوری نوشته باشد که گویی از طرف یک خدا و خطاب به خودش نوشته شده است، دور از ذهن است که در متن، علیه خود سخن بگوید یا خودش را تهدید و تخطئه کند (البته کاملا ناممکن نیست). در هر حال، دلیلی در دست نيست که این فرضیه را در مورد آیات مکی (و نه مدنی) بپذیريم.
همچنین گویا محمد درباره نام خدایش هم چندان مطمئن نبوده است. براي مثال در اینکه هنگام نماز و دعا خدا را به چه نامی صدا بزنند، محمد نیازمند سئوال از نویسنده بوده است:
قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَیا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿سوره ١٧،آیه ١١٠﴾
ترجمه: بگو الله را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید براى او نامهاى نیکوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته اش مکن و میان این [و آن] راهى [میانه] جوى»
٤) فرضیه چهارم این است که محمد، متن را به صورت نامه هایی از دوردست دریافت میکرده است. كه دلایل بسیارى برای پذیرش این فرضیه وجود دارد.
عدم اشاره به محتوا و مضمون، زمانها و مکانها، دقیقا به این خاطر است که نویسنده در حال پاسخ به نامهای (یا پیام شفاهی) از سوی محمد است و بنابراین نیازی به اشاره به موضوع نبوده است زیرا موضوع و مشکل توسط محمد قبلا در نامهای بیان شده است. مثلا سئوالات فوق تنها در یک مکاتبه معنا می یابد و از وی می پرسد که آیا این داستان را شنیده یا دریافت کرده است و سپس توضیح کوتاهی درباره آن می دهد. کافی است متن قرآن را به چشم نامه ای بخوانید که براي محمد ارسال میشده است. اجازه دهید چند نمونه را بررسی کنیم:
٤- الف) در قرآن به جملات بسیاری برمیخوریم که هیچ نیاز نیست به عنوان نتیجه یک مکالمه حضوری ثبت شوند یا حتی به خاطر سپرده شوند.
بسیاری مسائل شخصی هستند و تنها خود محمد را خطاب قرار می دهند بنابراین هیچ ضرورتی برای انتقال آن به شخص سوم نیست. در ابتداي سوره طه میخوانیم. مَا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْقرآن لِتَشْقَى ﴿سوره ٢٠ ،آیه دوم﴾
ترجمه: قرآن را نازل نکردیم تا به رنج افتی»
این آیه و بسیاری دیگر از آیات از یک دیالوگ شخصی خبر می دهد و هیچ نیازی نیست که در یک مکالمه حضوری این جمله را به عنوان پیامی به مردم حفظ یا ثبت شود.
مضحک است که تصور کنیم، محمد چنین عباراتی را برای مردم قرائت میکرده است. مشخص است که محمد پیامی داده است و از مشکلاتی که درهنگام موعظه قرآن برایش پیش آمده شکایت کرده است. در ادامه و در آیه ١١٤ نویسنده عنوان میکند:
«پس بلندمرتبه است الله فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى.»
به نظر میرسد که محمد صبر نکرده است تا تمام محتوا از طریق نامهها (احتمالا داستان موسی) برایش ارسال شود. پس خصوصی بودن برخی پیامها نشان می دهد که متن از یک مکاتبه حاصل شده است و نه مکالمه.
٤-ب) در متن بارها به وضوح از کتاب و صحیفه صحبت میشود. در سوره نحل در اولین آیه میخوانیم:
أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یشْرِکُونَ ﴿سوره ١٦ ،آیه اول﴾
ترجمه: امر خدا دررسید پس در آن شتاب مکنید او منزه و فراتر است از آنچه [با وى] شریک می سازند.»
سپس در آیه ٦٤ همین سوره نوشته می شود: وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَۀً لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ ﴿٦٤﴾
ترجمه: و ما [این] کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف کرده اند براى آنان توضیح دهى و [آن] براى مردمى که ایمان می آورند رهنمود و رحمتى است.»
به وضوح گفته میشود که برای محمد کتابی فرستاده شده است تا اختلافی درباره یک موضوع را حل کند. احتمالا منظور از رسیدن امر خدا، کتابی است شامل قوانین و یا موضوعی که محل اختلاف نظر بوده است. البته گفته نمیشود که اختلاف بر سر چه چیزی است و در هیچ کجای متن این سوره صحبتی از وجود یک اختلاف و امر یا قضاوت خدا در مورد موضوع محل اختلاف دیده نمی شود. پس کتابی که قرار است اختلافی را حل کند کجاست؟
در خود متن، به اختلاف و حل آن اشاره ای نشده است. پس باید چیزی در الحاق با این نامه برای محمد ارسال شده باشد.
یا در سوره ١٩ چند بار میخوانیم که: وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیا
﴿٤١ …﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیا﴿۵۱ …﴾ وَاذْکُرْ فِیالْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیا ﴿٥٤…﴾ واذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیا ﴿٥٦﴾
عبارت وَاذْکُرْ فِی الْکِتَا بِ در متن به وضوح از محمد میخواهد که داستانهای پیامبران را از یک کتاب ذکر کند.
برای مثال در آیه ۵۶ از محمد می خواهد که در کتاب از ادریس برای مردم یادکند. هیچ داستانی از ادریس در متن قرآن به چشم نمیخورد.
پس باید داستان ادریس در کتابی به جز متنی که در دست داریم موجود باشد. کلمه “کتاب” در اینجا حتما اشاره به متنی است خارج از متن سورههایی در دسترس ماست.
مفسرین مسلمان معمولا کتاب را همین آیاتی می دانند که دردست ماست. اگر تفسیر آنان را بپذیریم، برای کتاب سه معنای متفاوت در قرآن وجود دارد:
١) کتاب به معنای کتب پیشین مانند تورات و انجیل.
٢) کتاب به معنای نامه اعمالی که در قیامت در دست مردم می دهند.
٣) کتابی که قرآن از آن نوشته یا ارسال شده است. در متن واضح است که بین قرآن و کتاب تفاوتی وجود دارد بنابراین آنها متوسل به این توجیه شده اند که گویا خدا همه قرآن را در کتابی نزد خود محفوظ دارد و به تدریج آنرا براي محمد نازل میکند.
این تصور به لحاظ الهیاتی به جبرگرایی می انجامد. این بدین معناست که سخنان خدا درباره رفتار کافران، مسلمانان و منافقین، زنان محمد، جنگها همه از پیش نوشته شده است. البته این تفسیر تلویحا اعترافی است به اینکه منظور از کتاب همین متنی نیست که در دست ماست و کتاب چیزی است که نزد نویسندگان محفوظ بوده و بخشهایی از آن به تدریج برای محمد نازل میشده است.
٤-ج) در برخی از آیات اشاره به ارسال نامه هست. در سوره مدثر (۷۴) در پاسخ به مشرکین و کسانی که آیات فرستاده شده را انکار کردهاند، میخوانیم: بَلْ یرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن یؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ﴿٥٢﴾
ترجمه: بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاي براي او فرستاده شود.»
در اینجا به وضوح صحبت از یک نامه است. نویسنده میگوید که این انتظار بیجایی است که برای هرکسی نامه جداگانه ای ارسال شود. گاهی متن به وضوح اشاره میکند که شخصی برای محمد نامهها را ارسال کرده است.
در سوره نمل آیه ٦ می خوانیم: وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقرآن مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ ﴿٦﴾
ترجمه: و بطور مسلم این قرآن از سوی حکیم دانائی بر تو القا میشود.»
مفسرین مسلمان هیچ راهی ندارند جز اینکه با اطمینان مدعی شوند منظور از حکیم علیم همان خداست. طباطبایی در تفسیر المیزان مینویسد:
«و اگر در میان همه اسماى حسناى خدا دو نام شریف حکیم و علیم را ذکر کرده، براى آن بود که دلالت کند بر اینکه نزول این قرآن از ناحیه سرچشمه حکمت است، دیگر هیچ ناقضی نمی تواندآن را نقض کند و هیچ عامل وهنى نمى تواند آن را موهون سازد و نیز، از ناحیه منبع علم است، پس هیچ دروغى در اخبار آن نیست، و هیچ خطایى در قضاوتش راه ندارد.»
اما دلیل اینکه چرا در ابتدای این سوره و قبل از شرح داستان موسی و سلیمان، گفته میشود که تو این قرآن را از حکیمی علیم دریافت میکنی در آیه ٧٦ بعد از پایان نقل داستانها مشخص میشود: إِنَّ هَذَا الْقرآن یقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِي هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ ﴿٧٦﴾
ترجمه: این قرآن اکثر چیزهائی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارندبراي آنها بیان میکند.»
پس نویسنده می خواهد محمد را مطمئن کند که این سخنان فرد حکیمی است که چیزهایی را میداند که یهودیان در موردش اختلاف نظر دارند(احتمالا منظور داستان سلیمان است). تفسیر طباطبایی پر از سخنان توخالی است. اگر این داستانها از سوی خدا به محمد القا میشود دیگر بی معناست که بر حکیم و علیم بودن خدا تاکید شود. البته ما باید به عباراتی که ظاهرا در تعارض با فرضیه چهارم است نیز توجه کنیم.
یکی از معدود تعارضات با این فرضیه آیه ۶ سوره ۸۷ است: سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى﴿٦﴾
«ما به زودي (قرآن را) بر تو قرائت میکنیم و هرگز فراموش نخواهی کرد»(مکارم شیرازی)
اگر این ترجمه فعل سنقروك .. را قبول کنیم، پس به نظر خواهد رسید که نویسنده متن، میگوید بزودی قرآن برای محمد قرائت یا روخوانی (recite) می شود تا وی فراموش نکند. اما کریستف لوکزنبرگ با رجوع به ریشه سریانی آن ، معنای اصلی آنرا آموختن (teach) میداند. بنابراین وی این آیه را اینطور تصحیح می کند:
“ما بزودی به تو یاد خواهیم داد (طوري که) فراموش نکنی.”