بدون ورود به جزییات این داستان, یکی از دروغ های آخوندها در مورد این داستان سراسر احمقانه را برایتان افشا میکنم.
آخوندها در مورد اینکه چرا در حمله عمر به خانه علی, وی هیچ واکنشی از خود نشان نداد به مخاطبین خود چنین میگویند:
پاسخ آخوندها را از سایت ولى عصر برايتان مينويسم سپس دروغگوئى آخوندها را افشا ميكنم.
اولا: امام على در قدم نخست از خود واكنش نشان داد؛ چنانچه آلوسى مفسر مشهور اهل سنت در اين باره مينويسد: عمر با غلاف شمشير به پهلوى مبارک فاطمه زد و با تازيانه به بازوى حضرت ضربه زد. فاطمه، صدا زد: « يا ابتاه » على ناگهان از جا برخاست وگريبان عمر را گرفت و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد.(تفسير آلوسي : ج س ص ١٢٤)نقل اين قضيه توسط آلوسى به هر نيتى كه باشد، نشانگر اين است كه واكنش على در منابع معتبر شيعه در قرن اول و دوم شيعه وجود داشته است.
ثانياً: برفرض اين كه واكنشى نشان نداده است، به همان دليل بوده كه پيامبر اسلام در مكه مكرمه، در قبال شكنجه صحابه و حتى قتل سميه مادر عمار ياسر واكنش نشان نداد.
ثالثاً: وقتى ياران رسول خدا به خانه عثمان ريختند و متعرض همسر او شده و حتى دست او را با شمشير قطع كردند عثمان هيچ واكنشي از خود نشان نداد.
اين ادعاى آخوندها را بررسى كنيم ببينيم راست است يا دروغ.
ما به همان آدرس از كتاب آلوسى سر زديم كه ببينيم آلوسى كه جزو علماى بزرگ اهل سنت است چه چيزى نوشته است. متن كامل کلام آلوسی را به صورت کامل می آوریم تا ثابت كنيم كه چطور آخوند با سانسور و دروغگوئى مخاطبش را فريب ميدهد.
آلوسی در تفسیر خود جلد دوم ص ١٢٠ در مورد ادعاى قتل فاطمه بدست عمر، از قول شيعيان يك نقل قول را نوشته است و نه اینکه عقیده خودش را بیان کند.
نص کامل کلام آلوسی: وهذه تدل على أن التقية لم تكن واجبة على الإمام لأن هذا الفعل عند من بايع أبابكر رضي اللّه تعالى عنه فيه ما فيه. وفي كتاب أبان بن عياش أن أبا بكر رضي اللّه تعالى عنه بعث إلى علي قنفذا حين بايعه الناس ولم يبايعه علي وقال : انطلق إلى علي وقل له أجب خليفة رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه وسلم فانطلق فبلغه فقال له : ما أسرع ما كذبتم على رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه وسلم وارتددتم واللّه ما استخلف رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه وسلم غيري ، وفيه أيضا أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب علي وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول اللّه فرفع عمر السيف وهو في غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فاصحت يا أبتاه فأخذ علي بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته ، وفيه أيضا أن عمر قال لعلي : بايع أبا بكر رضي اللّه تعالى عنه قال : إن لم أفعل ذلك؟ قال : إذا واللّه تعالى لأضربن عنقك قال : كذبت واللّه يا ابن صهاك لا تقدر على ذلك أنت ألام وأضعف من ذلك. فهذه الروايات تدل صريحا أن التقية بمراحل عن ذلك الإمام إذ لا معنى لهذه المناقشة والمسابة مع وجوب التقية ، وروى محمد بن سنان أن أمير المؤمنين قال لعمر : يا مغرور إني أراك في الدنيا قتيلا بجراحة من عند أم معمر تحكم عليه جورا فيقتلك ويدخل بذلك الجنان على رغم منك.
خوب همانطور که در متن می خوانیم آلوسی می گوید در کتاب ابان بن عیاش چنین چیزی آمده است که عمر بر خانه علی حمله کرد و با شمشیر به بازوی فاطمه زد و علی نیز بر بینی و گردن عمر کوبید به عبارتی دیگر آلوسى می خواهد بگوید که اگر شماها می گویید امام از امامتش دست کشید بخاطر تقیه از حقش از فدک ازهمه چیز پس چطور این عقیده تان با این روایات جور در می آید که علی کاملا تقیه وترس را کنار گذاشته و به عمر حمله می کند؟؟
جالب تر از همه اينها اينكه ناقل اين داستان شخصى است به نام ابان بن عیاش که خود همين شخص در نزد خود شيعيان شخصى دروغگو و فاسد العقيده محسوب ميشود.
▪️رجال ابن داود مجلد دوم باب الهمزه – أبان بن أبي عياش : بالياء المثناة تحت و الشين المعجمة، فيروز ين [جخ، غض] ضعيف، قيل إنه وضع كتاب سليم بن قيس.
ترجمه: می گوید ابان بن ابی عیاش ضعیف است و او همان کسی است که کتاب سلیم بن قیس را وضع کرده و به او نسبت داده است.
این حال و روز ابان ابن عياش در تمام کتب رجال شيعه است و او متهم به تقلب در کتاب سلیم است همان کتابی که شيعه تمام افسانه شهادت فاطمه را از آن گرفته اند بنابراین وطبق اعتراف علمای رجال شیعه ابان بن عیاش ضعیف و متقلب است. در ليست زير گفته تعدادى از علماى بزرگ شيعه در مورد دروغگو و متقلب بودن ابان ابن عياش، ناقل افسانه قتل فاطمه را با لينك از سايت حوزه برايتان تهيه كرده ام.
در زیر آدرس تمامی منابع به همراه لینک آنلاین آنهارا خدمت شما قرار داده ام.
[١]- خلاصة الاقوال، العلامة الحلي، جلد: ١ صفحه: ١٦٢.
[٢]- تصحيح اعتقادات الإمامية، الشيخ المفيد، جلد: ١ صفحه: ١٤٩-١٥٠.
[٣]- كتاب الرجال، ابن داود الحلي، جلد: ١ صفحه: ٢٤٩.
[٤]- كتاب الرجال، ابن داود الحلي، جلد: ١ صفحه: ٢٢٦-٢٢٥.
[٥]- رجال الطوسي، الشيخ الطوسي، جلد: ١ صفحه: ١٢٦.