روش تلقین قرآن در القاء باورهای خرافی

 

عبدالله پسر فضاله نقل میکند که از ابی عبدالله صادق شنیدم که می فرمود:

زمانی که پسر بچه ای سه ساله شد، هفت بار به او «لا اله الا الله» تلقین‬ کنند و او را واگذارند، تا در سه سال و هفت ماه و ده روزگی «محمد رسول الله» را هفت بار به او تلقین کنند تا چهار ساله شود و آنگاه هفت بار «صلی الله علی محمد» را به او تلقین نمایند و او را واگذارند تا پنج ساله شود و از او بپرسند دست راست تو کدام است و دست چپت کدام، اگر آن را بداند به سوی قبله برش گردانند و به او بگویند سجده کند و او را واگذارند تا شش ساله شود و زمانی که شش سالش تمام شود به نماز وادارش کنند و رکوع و سجود به او بیاموزند و وا گذارند تا هفت سالش تمام شود و سپس به او گویند: صورت و دست هایت را بشوی و چون شست بگذارند نه سالش تمام شود و پس از تمام شدن نه سالگی به او وضو بیاموزند و اگر مسامحه کرد برای یاد گرفتن آن، او را بزنند و دستور به نماز دهند و او را برای آن بزنند و چون وضو و نماز را یاد گرفت، خدا او و پدر و مادرش را می آمرزد ان شاء الله تعالی.[۱]

در قرآن روش های هدایت را میتوان در این عناوین خلاصه كرد:

۱- عدم ارائه ي معجزه

۲- عدم ارائه ي دلائل معتبر

۳- ترس از جهنم مهمترين و شايعترين روش قرآن براي دعوت به ايمان

۴- شمشير روش عملي قرآن براي دعوت به ايمان

۵- نويد به بهشت

۶- تخطئه و اتهام بجاي استدلال

۷- نثر زيبا

۸- تلقين و تكرار

۹- قسم

۱۰- دادن مال

۱۱- خدا عده اي را خارج از اراده شان هدايت مي كند.

بله, یکی از روش های هدایت در قرآن تلقين و تكرار بسیار است. تلقین(Suggestion) عبارت است از فرایند ارتباط که به پذیرش راسخ قضیه ی مورد ارتباط در غیاب زمینه هایی که منطقا برای پذیرش آن کافی باشند منجر می شود.[۲]

از جمله موانع فهم قرآن، بی نظمی شدید (مطالب پراکنده)، مبهم بودن، تغییر نظر قرآن در گذر زمان (ناسخ و منسوخ)، نیاز به شان نزول، اصلاحات مترجمین و مفسرین است. و اما از روش هایی که منجر به القاء باورهای خرافی نسبت به آموزه های دینی و قرآنی میشود همین تلقین کردن و تکرار است به طوری که یک مطلب باطل برای بارها و به کررات آنقدر بیان میشود که به یک باور قطعی، دقیق و بی نقص در منظر مخاطب تبدیل گردد. [۳]

مساله ي مهم اين است كه هر انتظار، تصور، و ايده اي كه براي مدتي طولاني همراه انسان باشد، با يك ميل دروني همراه مي شود. مانند ميل به پرواز، يا ميلِ وجود خدا. به اين ترتيب، بنا بر اين مساله، اين ميل دروني به معني وجود چيزي در خارج ذهن نيست، بلكه تنها نشان دهنده ي شرايط اجتماعي و فردي شخص است. مثل آنچه فطری بودن باورها می نامیم، که معمولا چیزی نیست جز بازتابی از هنجارهای اجتماعی. نمونه ای از آن می تواند شیوه ی لباس پوشیدن باشد.

ما عادت داریم بیشتر بدن خود را بپوشانیم، و در صورتی که جز این باشد معذب خواهیم بود. آیا این مسئله به معنی فطری بودن «حیا»ست؟ خیر، به این خاطر است که محیط اینگونه ما را عادت داده است، همانطور که بسیاری از قبایل بدوی عادت به لباس پوشیدن ندارند و از این خصلت فطری بی بهره هستند.

حال فرض کنید جوامعی باشند که تبلیغاتی بسیار بسیار زیاد برای باورهای دینی می کنند (مثل ایران و اکثر کشورهای دیگر). به نظر شما فردی که از لحظه ی تولد با این مسئله درگیر است می تواند آن را از ناخودآگاه خود خارج کند؟ به نظر من نمی تواند و یا به سختی ممکن است، و این همان است که آن را فطری بودن باور می خوانند؛ مانند زبان مادری. زبان مادری نیز فطری نیست، ولی به خاطر ارتباط بسیار نزدیکی که با آن داشته ایم (به خصوص در زمان کودکی) هیچگاه از ناخودآگاه ما خارج نمی شود و تا پایان عمر نیز ما را همراهی می کند.

در قرآن پيامهاي اصلي صدها بار تكرار شده اند و در هر صفحه اي از قرآن به همه يا بعضي از آنان برخورد مي كنيد. بيش از همه ترساندن از قيامت و تأكيد بر وحدانيت خدا و مبارزه با شرك و بت پرستي در پي هم تكرار شده اند. تقريبا غيرممكن است كه صفحه اي از قرآن را بيابيد كه در آن به اين دو موضوع اشاره نشده باشد. در قرآن مفاهيم كمي هستند كه يكبار آمده باشند. قرآن شايد تكراري ترين كتاب موجود باشد. اگر كسي يك سوره ي بزرگ قرآن مثل بقره را بخواند، باخواندن بقيه ي قرآن چيز زيادي به دانش وي از قرآن اضافه نمي شود. بله قرآن سراپا تكرار است. گرچه تكرار زياد، ملال آور است ولي براي تثبيت مطلب در ذهن خواننده خصوصا كودكان و افراد ساده لوح مفيد است. مسلما وقتي در محيطي كه انسان از كودكي در آن پرورش پيدا مي كند همواره براي مطلبی تبليغ كنند، ايده ای از آن در ذهن افراد شكل مي گيرد. در عين حال وجود اين ايده، هيچ چيز را نمي تواند ثابت كند، چون تنها بازتابي از اجتماع ماست، نه چيزي از درون شخص، همانطور که اکثر ما ایده ای از غول داریم (زیرا هیچگاه داستانهای کودکی را فراموش نمی کنیم) در حالی که می دانیم وجود خارجی ندارد و کسی هم چنین ادعایی نمی کند.

مثالهايي از تكرار مطالب در قرآن:
– اسم موسي ۱۳۶ بار در قرآن تكرار شده است و داستان موسي بصورت كوتاه و بلند در ۳۴ سوره ي قرآن تكرار شده است.
– عبارت “جَنَّاتُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الانهار” (باغهاي بهشتي كه جويبارهائي از زير آن عبور مي كنند) عينا حدود ۴۰ بار تكرار شده است.
– عبارت “وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ أَفْتَرِيَ عَلِيُّ اللَّهِ الْكَذِبَ” (چه كسي ظالمتر ازكسي است كه به خدا دروغ مي بندد). عينا ۹ بار و با تغيير اندكي در لفظ ۱۳ بار ديگر تكرار شده است.
– مفهوم “وَ یعبدون مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لایضرهم وَ لاینفعهم” يعني غير از خدا چيزي را مي پرستند كه به آنها نفع و ضرري نمي رساند؛ حداقل ۱۰ بار تكرار شده است.
– عبارت “اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الارض فِي سته أَيَّامٍ” (خلقت آسمانها و زمين در ۶ روز) ۷ مرتبه در قرآن تكرار شده است.
و…

به جرأت مي توان گفت كه كل محتواي قرآن را بدون تكرار مي توان در ۲۰ % از حجم موجود قرآن جاي داد.

منابع :
[۱] امالی شیخ صدوق، ص۶۲۳- امالى شيخ صدوق-ترجمه كمره اى، متن، ص۳۹۲ مجلس شصت و دوم
[۲] فرهنگ علوم اجتماعی- نوشته‌ی گولد و کولب – ترجمه‌ی محمد جواد زاهدی-نشر مازیار- چاپ دوم ۱۳۸۴- ص ۲۶۴
[۳] ضمنا تکرار در بحث بلاغت از جمله علل طولانی شدن کلام به شمار می رود و تقبیح می شود که مورد بحث ما نیست.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید