همه شما مخاطبين محترم با جمله اسماء الله الحسني آشنا هستيد. اسماء الله الحسني نامهائى است كه محمد آنها را به الله يا همان خداى اسلام نسبت داده است. تعدداد اين نامها ٩٩ نام بيان شده است كه همه ما كما بيش با برخى از اين نامها آشنائى داريم.
در اين مقاله سعى دارم با مراجعه به كتب باستانى و تحقيقات انديشمندان عرب، به ريشه اصلى اين صفات كه محمد معتقد است نامهاى ديگر الله(خداى يگانه اسلام) هستند پرداخته و به شما اثبات كنم كه اين نامها، اسامى بتها و الهه هاى اعراب قبل از اسلام بوده اند كه محمد مانند اكثر احكام و دستورات دينش آنها را از تمدنهاى ديگر به سرقت برده و با دادن لعاب الهى آنها را خورد پيروانش بدهد.
در ابتدا اشاره كنم كه نام اسماء الحسنی برگرفته از آیه ای در كتاب قرآن و در سوره اعراف آیه ١٨٠ ميباشد: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.
ترجمه: و نامهاى نيكو به الله اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانيد و كسانى را كه در مورد نامهاى او به الحاد مى گرايند رها كنيد زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مى دادند كيفر خواهند يافت.
چنانچه از معنای این آیه استنباط می شود نوعی عدم پذیرش و الحاد از طرف عدّه ای نسبت به این اسماء الحسنی که بعدها فقط مرتبط به الله شده اند وجود داشته است. یعنی آنان نمی پذیرفتند که که این اسامی نیکو را که اختصاص به بت هایشان داشته بود فقط به الله مختص شوند.
در تفسیر جلالین كه قديمى ترين و يكى از معتبرترين تفسيرهاى قرآن ميباشد در جلد ١ صفحه ٢٢٢ ضمن تفسیر آیه آمده مينويسد:
(وَلِلَّهِ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى) التِّسْعَة وَالتِّسْعُونَ الْوَارِد بِهَا الْحَدِيث وَالْحُسْنَى مُؤَنَّث الْأَحْسَن. یعنی: نود و نه اسم برای الله است که نیکو هستند و این اسم ها در احادیث ذکر شده اند کلمه الحسنی در عبارت اسماء الحسنی مونث كلمه أحسن است.
كلمه انداد در آيات قرآن به آنچه غیر خدا عموماً خوانده می شود اطلاق ميشود كه ميتوان آنرا به معناى الخلفاء و یا جايگزينان محسوب كرد. در اين آيه از قرآن دون الله(غير خدا) و انداد یا همان جايگزينان چنین توصیف می شود: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ.البقره ﴿۱۶۵﴾
ترجمه: و برخى از مردم در برابر خدا جانشین هایی [براى او] برمى گزينند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى كسانى كه ايمان آورده اند به خدا محبت بيشترى دارند كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده اند اگر مى دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كيفر است.
با استناد به آيات نامبرده از سوره بقره و انبیاء در مورد دون الله و انداد یا همان جايگزينان الله و همچنين با توجه به تفسیر جلالین، باید دانست که اغلب این اسامی كه از آنها به اسماء الحسنی نام برده شده است، اسامى بتهاى عرب هستند که اعراب نسبت به آنها در ارتباط با الله، الحاد می ورزیدند ولى به ناگاه با ظهور محمد بعنوان پيامبر جديد اعراب، اين اسامى از طريق قرآن به الله نسبت داده شدند و در قرآن از زبان الله، آنها را نامهاى ديگر خود خطاب ميكند. حال بپردازيم به معناى له یلحدون فی اسمائه!! مفسرین در توضيح اين جمله گفته اند كه: اين بدين معناست كه اعراب اسماء الله را تغییر می داده اند و بوسيله همان نامها به خدا شرك ميورزيدند.
براى فهم اين موضوع به برخى ازين نامها و عبارات اشاره كرده و ميگويند كه اعراب نام اللات را از الله و مناة را از منان و العزی را از نام العزیز اقتباس کرده اند.
اين مطلب را شوکانی در كتاب فتح القدیر جلد ٢ صفحه ٣٠٥ و ابن کثیر در تفسیر معروف خود در جلد ٣ صفحه ٥١٦ به آن اشاره كرده اند. ابن كثير در تفسيرش چنين آورده اند؛ وَقَالَ قَتَادَةُ: (يُلْحِدُونَ) يُشْرِكُونَ. یعنی الحاد در اسماء الله به معنی شریک کردن اسماء غیر الله با الله و ارتکاب شرک است.
قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ ﴿٧١﴾ الاعراف.
ترجمه فولادوند: گفت: راستى كه عذاب و خشمى [سخت] از پروردگارتان بر شما مقرر گرديده است آيا در باره نامهايى كه خود و پدرانتان [براى بتها] نامگذارى كرده ايد و خدا بر [حقانيت] آنها برهانى فرو نفرستاده با من مجادله مى كنيد پس منتظر باشيد كه من [هم] با شما از منتظرانم.
این كار محمد در واقع جعل و تاريخ سازى بوده است براى دين جديدش، شايد هم بتوان از آن بعنوان سرقت ادبی از نام بتهاى عرب نام برد، نامى كه اعراب در طول ساليان و دهه ها براى بتهايشان انتخاب کرده بودند و اكنون اين پيامبر جديد اين نامها را بعنوان صفت براى خداى واحد دينش كه همان الله اعراب بوده است، انتخاب كرده است.
تاریخ اعراب ماقبل اسلام نیز بیانگر این روند و اقتباس گیری محمد از اسامی بت های آنهاست. نكته ضرورى قابل ذكر در اينجا این است كه اين اسامی در اکثر قریب به اتفاق، نام بت های مونّث و مشهور اعراب بوده است.
برخلاف ادعاى پيروان اسلام، اعراب اين بتها را بعنوان خدا مورد پرستش قرار نميدادند و تنها جنبه تقدس آنها بدليل احترامى بود كه آن بت بعنوان شفاعت كننده در نزد اعراب داشت. ازين رو قریش و مخالفين محمد ازين رفتار وى در سرقت نام بتها تعجب می کردند که چگونه بتهايشان که به اعتقاد آنها شفعاء عند الله هستند اكنون جزو نامهاى نام خود الله باشند.
اينكار محمد در اتصال اسامی بت ها به الله را بایستی نوعی سعی و تلاش زیرکانه وى در جهت هر چه بالاتر بردن نام الله یا همان خدای آسمانى اعراب ناميد.
امّا در مورد اسم الرحمن باید گفت زمانی که محمّد اين نام را بعنوان يكى از نامهاى الله ذکر کرد اهل قریش وى را به شرك متهم کردند به اين دليل كه الرحمن نام یکی از الهه های دیگری بود که غیر از الله بود و اكنون محمد، الرحمن را يكى از اسماء الله الحسنی خطاب كرده بود.
قرطبی در كتاب تفسیر خود در جلد دهم صفحه ٣٤٣ و همچنين تمامى مفسرین قرآن داستانی را در ذیل آیه زیر به طور مشابه بیان می کنند: قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا ﴿۱۱۰﴾
ترجمه: بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را، هر كدام را بخوانيد براى او نامهاى نيكوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهسته اش مكن و ميان اين [و آن] راهى [ميانه] جوى- (۱۱۰) سوره الأسراء
مفسّرین گفته اند سبب نزول این آیه در این بود که مشرکین شنیدند که محمد می گوید یا الله و یا رحمن پس در واکنش به این کار محمد گفتند محمد ما را به الهه یکتا دعوت می کند در حالی که او در دعایش نام دو الهه را ذکر می کند.
ابن عباس و مکحول می گویند حضرت رسول شبی تهجد می کرد و در دعاهایش یا رحمن و یا رحیم گفت.مردی از مشرکین کلمه رحمن را که شنید فوراً نام فردی از منطقه یمامه که اسمش رحمن بود برایش تداعی شد.
این شخص گفت چرا محمد رحمن یمامه را می خواند لذا آیه ١١٠ اسراء نازل شد که بیانگر آن باشد که الله و رحمن دو اسم واحد هستند. از فحوای کلام قرطبی به نقل ابن عباس بعید است که مقصود از رحمن مرد یمامه ای باشد زیرا آن فرد با شنیدن دعای محمد تداعی دو الهه را در دعا می کند. معقول تر آن است که الرحمن نام الهه ای در بخشی از سرزمين محل سكونت اعراب یا حداقل منطقه یمامه باشد.
این فرضیه مطابق تر است با اقتباس نام الهه های صنمی و الصاق آن ها به نام الله، چنانچه قرطبی در كتاب تفسیرش و در جلد ١٠ صفحه ٣٤٣ در ادامه تفسیر آیه بالا ذکر می کند که کلمه الرحمن خاصه برای اهل مکه الهه ای ناشناس بوده است. قرطبی در ادامه مينويسيد: وَقِيلَ: كَانُوا يَكْتُبُونَ فِي صَدْرِ الْكُتُبِ: بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ، فَنَزَلَتْ” إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فَكَتَبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ” بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ” فَقَالَ الْمُشْرِكُونَ: هَذَا الرَّحِيمُ نَعْرِفُهُ فَمَا الرَّحْمَنُ، فَنَزَلَتِ الْآيَةُ.
ترجمه: همچنین گفته شده است که عرب ها در بالای مکاتبات خود می نوشتند بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ، پس این آیه نازل شد” إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ “مشرکین به محمد گفتند این رحیم را ما می شناسیم ولی رحمن را خیر پس این آیه نازل شد.
قرطبی در ادامه می افزاید که یهودیان گفتند اسم هایی را که در قرآن در مورد خدا می شنویم در تورات هم زیاد آمده است غیر از اسم الرحمن. پس محمد براى پاسخگويى به اين ادعاى يهوديان آیه ٦٠ از سوره فرقان را براى آنها قرائت كرد: وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾
ترجمه: چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده كنيد مى گويند رحمان چيست آيا براى چيزى كه ما را [بدان] فرمان مى دهى سجده كنيم و بر رميدنشان مى افزايد.
نتیجه ای که از تفاسیر بر می آید این است که در جای جای قرآن کلمه الرحمن برای اعراب شناخته شده نبوده است و لا اقل برای اعراب قریش در شهر مکه، نام الرحمن بعنوان یک الهه شناخته شده نبوده است. ازينرو قرآن در سوره رعد آیه ٣٠ می گوید: وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ یعنی آنان به رحمن کفر می ورزند و یا در داستان صلح حدیبیه آن زمان که محمد در صدر صلح نامه بسم الله الرحمن الرحیم را نوشت نماینده قریش گفت ما رحمن را نمی شناسیم.
امّا سوال اینکه رحمن که بوده و کجا می تواند باشد؟
بنا بر قاعده ای که اسماء الحسنی غالبا برگرفته از نام الهه ها و معبود های عرب است پس محمد چگونه و از کجا اسم الرحمن را منتسب به الله می کند حال آنکه برای حداقل قریش و اهل مکه این مفهوم از اله غریب است!
چطور است که آن ها به کلمه الرحیم بعنوان اله اعتراض نمی کنند؟ آیا می توان گفت محمد این نام را از پیش خود اختراع کرده است؟
این فکر اعراب که گمان کرده اند محمد در دعای خود اسم مردی به نام رحمن از یمامه را تکرار می کند هم باید نظریه ای باطل باشد.
با مراجعه به تاریخ اعراب قبل از اسلام می بینیم که برای برخی قبایل عرب اتفاقاً الرحمن شناخته شده بود و در تلبیه حج بت پرستان قیس عیلان و عک و اشعریین، الرحمن بکار می رفته، بعنوان مثال تلبیه قیس عیلان در حج چنین بوده است و یعقوبی در تاریخ خود جلد۱ صفحه ٢٥٥ به آن چنین اشاره می کند: لبیک اللهم لبیک، لبیک أنت الرحمن، أتتک قیس عیلان راجلها و الرکبان.
یا عک و أشعریین چنین تلبیه می نمودند. و یعقوبی در تاریخ خود جلد ١ صفحه ٢٥٦ در مورد آن چنين آورده است: نحج للرحمن بيتا عجبا، مستترا، مضببا، محجبا.
نتیجه اینکه الهه الرحمن از الهه های شناخته شده درمیان عرب های بت پرست آن دوران بوده و فی الواقع وحی و یا حتی اختراع اسمی از جانب محمد برای انتساب آن به الله نبوده است، بلکه تحت تاثیر فضای دینی آن زمان هوشمندانه به عاریت گیری این الفاظ اقدام می نموده است تا الله را جامع تمام خصوصیّات سایر الهه های مورد پرستش و ستایش در عرب آن دوران قلمداد کند.در واقع یک الله با قدرتی تمام عیار و با خصوصيات تمامى الله هاى اعراب كه قدرتمند تر تمامى الهه هاست. چنانچه كمى قبلتر هم ذكر شد مفسرين بزرگى مانند جلالین و ابن کثیر به مشتق شدن نام برخی از بت ها به وضوح اشاره می کنند. و در واقعيت نيز این همه اقتباس گیری محمد از آیین بت پرستی آن دوران هم جالب و هم در خور توجه است. در مقاله قبلى نيز كپى كردن روزه و ورود آن به اسلام توسط محمد و به تقليد از نصرانيها و صائبين را مفصلاً عنوان کرديم كه محمد آن را بعنوان دستورى از سوى الله و بعنوان يك عبادت الهى به خورد پيروانش داده است.
ممکن است در اينجا مغلطه ای از سوى اسلامگرايان صورت بگيرد و بگويند که این ها همه عبادت های توحیدی اديان ابراهیمی بوده اند كه کم کم از راه خود منحرف شده و شکل عبادات شرکی به خود گرفته اند. در جواب این مغالطه کاران می گوییم اولا اینکه بخش عمده و اعظم این نوع خداپرستی عمدتا شکلی عربی دارند و سابقه قبلى نداشته اند و اين به خودى خود بزرگترین دلیلی است که این شیوه عبادات به هیچ نحو از سوى آسمان نیامده و در حقيقت ساخته دست یک انسان عرب است جهت اتحاد دینی-سیاسی اعراب.
در ثانی رسوماتی نظیر حج که بعدا راجع آن به بحث خواهیم نشست شعار بت پرستی در سراسر شبه جزیره بوده که با دقت اطرافیان محمد و گوشزد کردن آن ها در ردیف شعائر الله به حساب آورده شده اند مانند رسم صفا و مروه و نکته سوم اینکه ماه های حرام اساساً یک قرار داد میان اعراب بوده که آن ها هم بعدا تبديل به ماه های حرام نزد الله شدند.
هیچ کدام از این عبادات و رسومات در دیگر ادیان ابراهیمی نبوده و فقط و فقط جنبه آیینی و عربی داشته و کار محمد فی الواقع متحد کردن الهه های مختلف سرزمين اعراب بوده که منجر به اتحاد دینی در آنجا شده و غایتاً منجر به اتحاد سیاسی سراسر مناطق شبه جزيره در زیر لوای الهه واحد الله گردید.
در ادامه با مراجعه به كتابى به نام المفصل في تاريخ العرب كه توسط دكتر جواد على از نويسنده هاى چيره دست عرب نوشته شده است، به تعدادى از اسماء الله كه در قرآن به عنوان نامهاى ديگر الله از آنها نامبرده شده است اشاره كرده و ريشه اصلى اين اسامى و عبارات را توضيح داده است. در ادامه با مراجعه به اين كتاب برخى ازين اسامى را با استفاده از تحقيقى كه دكتر جواد على انجام داده است را خدمت شما ارائه ميكنم.
١) نام الرحیم در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٤٠ چنین بیان می دارد: و رحم به معنای رحیم مانند رحمن یعنی الرحمن است. شاید این دو اسم در اصل از اسماء الله الحسنی باشند که بعداً دو اسم جداگانه عَلَم شدند.این قول بر کلمه”صالح” در نصوص قوم صفویین منطبق است و برخی از اهل علم لفظ رحم را رحام قرائت کرده اند.
امّا نولدکه شرق شناس نامدار این دو را با تشدید حرف ح قرائت کرده و بخاطر عدم وجود علامت برای حروف جایز است که آن را رحیم نیز خواندچنانچه قبلا ذکر نمودم. همچنین اسم این الهه در نصوص قوم تدمر نیز آمده است که الرحیم معبودی در نزد آن ها بوده است.
٢) نام الملک در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در همان جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٨ چنین آورده است: دتلف نیلسون خاطر نشان می کند درمیان الهه های ثمود الهه ای بود که نامش الملک بوده است. ملک معنی سیاسی یک پادشاه را نمی دهد بلکه مراد از آن اسم اله است. همچنین لفظ ملکن در نصوص قتبانی موسوم به Glasser1600 است معنی ملک یا پادشاهی از ملوک قتبان را نمی دهد بلکه منظور از آن اسم ملکن یا الملک است که نام الهه ای در نزد آنان است. همچنین اسم عبدالملک از اسامی معروف اعراب ماقبل اسلام بوده که در نصوص قوم ثمود و صفویین وارد شده است.
٣) نام القدوس در اسماء الحسنی: ايشان در ادامه همان صفحه قبلى در مورد نام القدوس مينويسد: الهه ی ذغبت یا ذوغابة از مشهورترین الهه های قوم لحیان است و شاید بزرگترین و اولین الهه ی آنان محسوب می شده است. با این وجود ما چیزی در مورد آن نمی دانیم ولی آنچه معلوم است برای این الهه در الدیدان معبدی بوده است. این الهه با کلمه قدست یا القدس یا المقدس در کتابی از کتاب های آنان مورد خطاب قرار گرفته که گفته شده این الهه از جمله الهه های بوده که افرادی از انسان ها را به پايش قربانی می کرده اند.
٤) ام العزیز در اسماء الحسنی: العزیز اسمی عربی است و و در كتون عبرى يهوديان وجود ندارد. اعراب بت پرست العزیز را عبادت می کردند و آن را با عزت ترین الهه ی خود می دانستند. روی همین اصل اعراب بر والی مصر اسم عزیز را اطلاق می کردند. در حال حاضر هم العزیز از اسماء الحسنی است.
دکتر جواد علی در صفحه ٧٣٧ در مورد الهه العزيز مينويسد: جمله “الهه ازیزوس جوان نیکو” را بر دیوار یکی از معابد به زبان لاتینی یافتم و جمله ای دیگری را نیز یافتم که این چنین بود”الهه جوان نیکو فوسفورس”.
دو صفت برای این الهه در این عبارات قابل ذکر است، یکی”جوان” و دیگری”نیکو” این دو صفت دلالت می کند بر این مطلب که افرادی که این الهه ها را می پرسیدند آن ها را به صورت دو جوان نیکو تصور می کرده اند که نماد پاکی و مهربانی بوده اند. ما در نصوص تدمری صفاتی را برای دو الهه می بینیم، یکی”ارصو” و دیگری”ازیزو” یعنی “رصو” و “عزیز”. این دو در واقع دو الهه جدا از هم هستند و ازیزو الهه ای بوده که به انسان ها پاداش نیک اهداء ميكرده است.
اسم الهه ازیزوس و مونیموس در نزد اقوام حوران و تدمر نیز آمده است .”ازیزوس” یا “ازیزو” ممکن است همان “عزیز” در کلام عرب باشد که در نوشته های لاتینی و آرامی موجود بوده است. مونیموس همان منعم است. لذا من فکر می کنم ازیز همان عزیز باید باشد و رصو همان رضا و مونیموس همان منعم که از اسماء الحسنی هستند. به عبارتی دیگر این ها نعتی(نعت در علم نحو زبان عربی=صفت و اسم )از نعت های صفات الهه ها بوده اند و نه اسم عَلَم(عَلَم=اسم شناخته شده).
به همین نحو امروزه ما این صفات را چنین می نامیم، عبدالرضا، عبدالعزیز و عبدالمنعم. در مورد عزیز همچنین باید بگویم که در نزد اهل”الرها” الهه ای به نام “عزیزو” Azizo معروف بوده است. برخی پزوهشگران اذعان کرده اند که این الهه تمثیلی از ستاره صبحگاهی یا زهره بوده است. عبارت Deus Bonus Puer Phosphorus یعنی الهه زیبای روشن دارای اشعه های براق که روشنی آن مانند فسفر است.
۵) نام القابض در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٥ در ادامه توضيح در مورد اين اسامى در مورد اسم القابض ميگويد: برای ما از طریق مطالعه کتاب های مشخص اسامی مجموعه الهه های معین مشخص شده است.
الهه ی عثتر یا عثتار به صورت رمزی اشاره دارد به زهره و غالبا به ذقبضم ملقب است که گفته می شود، عثتر ذی قبضم یا عثتر القابض یا عثتر ذو قبض. همچنین در مورد آن عبارات عثتر ذیهرق یا عفترذو یهرق به کار رفته است. یهرق اسم شهری از شهرهای معین است و چنانچه مشخص است در این شهر معبدی بزرگ به جهت پرستش الهه ی عثتر وجود داشته است.
۶) نام السمیع در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٦ مجموعه ای از الهه های عرب را ذکر می کند که آن ها را عبادت می کردند.
این الهه ها شامل “شمس” و “مناف” و “مناة” و “كاهل” و “بعلة” “بعلت” و “بعل” و “يهو” و “رضو” أو “رضى” هستند که از بت های قوم ثمود بوده اند و بقیه الهه های ثمود شامل این الله ها هستند: “عثيرت” “عثيرة”، و “وتن” “وت”، و “يثع” “سمع” و “سميع” و “هبل” و “سحر” و “سين” و “هم” و “تجن” و “يغوث” و “إلَه” و “ألى” و “إلهي” و “الت” و “اللآت” و “حول” “حويل” و “ذو شري” و “سمين” و “هلال” و “صلم” و “نهى” و “عثتر سمين” و “كاهل” “كهل”، و “ملك” و “مالك”، و “هادي” “هدى”، و “بحل”، و “رتل”، و “هيّج”، و “شوع”، و”ستار”، و “ظفت”، و “سعى”، و “غم”، و “عسى”، و “عسحرد”، و “عثير”، و “عطير”، و “تجر”، و “دبر”.
٧) نام الحاکم در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٧ در شرح کلمه نهی درمیان قوم ثمود می گوید، نهی به معنی حکم در زبان عربی جنوبی است که شامل مشتقات حکم و حاکم و حکیم است و شاید الناهی صفتی برای الهه ای از قوم ثمود بوده است و این اسم در جاهای مختلف نوشته های ثمودی وجود دارد.
۸) نام الحافظ در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل۷۰صفحه۷۳۵ می گوید لفظ أنبی در نوشته های القتبانیه وجود دارد که اشاره به الهه ماه دارد .بعد اسم شمین آمده که به معنی الحامی یا الحافظ است که أنبی شیمن معنی أنبی المحامی و أنبی الحافظ را می دهد که فی الواقع مدافع افراد مومن به خودش است. نتیجه اینکه این کلمه صفت است که به الهه أنبی نسبت داده شده است.
۹) نام القدیر در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در در ادامه اين بحث و در صفحه ٧٣٣ کتاب نامبرده می گوید که صفت”ود” برای الهه “ال هن” يا “الهن” در برخی نوشته ها ذکر شده است. در یکی از نصوص، عبارت “ودم الهن” يا ” ود الإلَه ” بیان شده است و “كهلن”، به معنی الكاهل” معنای القدیر و المقتدر را می دهد. این دو کلمه از صفات این الهه بودند که قوم معینیون آن را می شناختند.
دکتر جواد علی در جای دیگر در بیان الهه ی “كهل” یا “كاهل”، همان “كهان” است که در نوشته های قوم معینیه ذکر شده است. همچنین برای این مورد اسم مشابهی در نص ثمودی وجود دارد که لفظ “کهل” در زبان عربی “القدیر” معنی می دهد.
١٠) نام مالک الملک در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی همچنین می گوید اسامی ثمودی زیادی به ما رسیده است مانند اوس و سد و عفیر و وائل و بارح و کربال و کرب إیل و عش و عائش و مالک و ملک و عذرال و عزرائیل و عوذ و أسعد و إیاس و قیس بن وائل و قس بن وال.
منظور دكتر جواد على اين است كه اسامى مالك الملوك نيز جزو متالوژى يا الهه هاى قوم ثمود بوده است كه محمد آنرا به الله مرتبط كرده است.
نتیجه گیری از يافته هاى بالا:
در مجموع ٩٩ اسم موسوم به اسماء الحسنی بیان شده است که دیدیم خیلی از این اسامی و صفات، اسامی الهه های اعراب قدیمی بوده است و تاکید می کنم که در این میان کار محمد فقط متحد کردن این الهه ها به الله و نیز متحد کردن دینی و سیاسی اعراب با گرايشها و عقايد مختلف بوده است. امّا در اينجا ميخواهم به مطلب مهمى در مورد “الله نور السموات والارض” اشاره كنم.
دکتر جواد علی در کتاب خود و در فصل ٦٩ می گوید، از میان بت ها بتی بوده به نام “الشارق” و افرادی بودند با اسم “عبدالشارق. “الشریق” نیز اسم بتی بوده از بت ها، امّا آن طور که به نظر می رسد الشارق و الشریق ميبايست دو صفت برای الهه ها نيز باشد و نباید صرفا اسم بت بوده باشد. صفتی در نصوص عربی جنوبی زیاد وارد شده است من جمله”عثتر شرقن” به معنی “عثتر الشارق” پس “الشارق” باید صفتی برای الهه باشد که با لفظ نور برای الله مطابقت دارد چنانچه قرآن می گوید “الله نور السموات و الارض”.
سیر تکاملی الله درمیان اعراب:
الله اسمی است که اعراب و آرامی ها آن را مورد استفاده قرار می دادند.بت پرستان عرب الله را به شکلی می پرستیدند که رمزی از الهه ماه بود و این امر در حفاری ها و آثار آنان وجود داشته است که این الهه ماه گونه با خورشید ازدواج کرد و حاصل ازدواج او دختران او یعنی ستارگان می باشند.الله دختر بزرگش را اللاه یا اللات نامید که مونث از الله است.
اسم عبری أیلوهیم شبیه اللهم است و یهود عرب این کلمه را بکار می بردند.تنها وجه اشتراک بین تورات و انجیل و قرآن اسم “رب” است که معنی لغوی آن سید است و زمانی که به انگلیسی ترجمه می کنیم این کلمه تبدیل می شود به:Lord. به نظر می رسد علامت ماه و ستاره به عنوان نماد جهان اسلام باید ربطی به این داستان داشته باشد و این نماد در مقابل نماد صلیب عیسوی ها و ستاره داوود یهودیان است.
در پایان طبق وعده ای که داده بودم سعی می شود مباحث مورد نظر در هر دو دیدگاه اهل سنت و شیعه با هم بررسی شود.چیزی که به نظر می رسد البته در ظاهر امر این است که شیعه و اهل سنت راجع اسماء الحسنی با یکدیگر اختلافی ندارند و این به اصطلاح اسماء الحسنی در ماه رمضان از تلویزیون ایران نیز پخش می شود. اما شیعه در روایات خود دو کلمه “آه” و “رمضان” را هم جزء اسماء الحسنی می دانند.
این قول شیعه در دو حدیث بدین صورت بیان شده است: حدثنا أبو عبد الله الحسين بن أحمد العلوي ، قال : حدثنا محمد بن همام ، عن علي ابن الحسين ، قال : حدثني جعفر بن يحيى الخزاعي ، عن أبي إسحاق الخزاعي ، عن أبيه ، قال : دخلت مع أبي عبد الله عليهالسلام على بعض مواليه يعوده فرأيت الرجل يكثر من قول « آه »فقلت له : يا أخي أذكر ربك واستغث به فقال أبو عبد الله : إن « آه » اسم من أسماء الله عزوجل فمن قال : « آه » فقد استغاث بالله تبارك وتعالى.
نام منبع کتاب: معاني الأخبار نویسنده : الشيخ الصدوق جلد: ١ صفحه: ٣٥٤
ترجمه: امام صادق(سلام الله عليه) ظاهراً با يكي از صحابه رفتند به عيادت يك بيماري آن بيمار در اثر شدّت بيماري آه ميكشيد آن كسي كه در خدمت حضرت بود به اين بيمار گفت چرا آه ميكشي بگو يا الله، امام صادق گفت: «آه اسمی از أسماء الله تعالي است» پس کسی که «آه» بگوید به درگاه خدا تمنا نموده است.
روایت دوم که گفته رمضان از اسماء الله هست چنین می باشد: عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن هشام ابن سالم، عن سعد، عن أبي جعفر عليه السلام قال: كنا عنده ثمانية رجال فذكرنا رمضان فقال: لا تقولوا: هذا رمضان ولا ذهب رمضان ولا جاء رمضان فإن رمضان اسم من أسماء الله عز وجل لا يجيئ ولا يذهب وإنما يجيئ ويذهب الزائل ولكن قولوا: شهر رمضان، فإن الشهر مضاف إلى الاسم والاسم اسم الله عز ذكره وهو الشهر الذي أنزل فيه القرآن جعله مثلا وعيدا.
نام منبع کتاب: الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد: ۴ صفحه: ۶۹ و ۷۰
ترجمه: هشام نقل روايت ميكند که امام باقرگفت، نگویید اين رمضان است ونگوييد رمضان رفت ويا آمد، زيرا رمضان نامي از اسماء الله است که نمي رود ونمي آيد که شيء زائل ونابود شدني مي رود ومي آيد،بلکه بگوييد ماه رمضان ، پس ماه را اضافه کنيد در تلفظ به اسم،که اسم، اسم الله بوده، وماه رمضان ماهي است، که قرآن در او نازل شده است، و خداوند آن را مثل وعده ووعيدقرار داده است.
البته امام فخر رازی مشابه روایت را در تفسیر خود جلد۵صفحه ۹۱ می آورد که رمضان را اسمی از اسماء الله بیان می دارد.
در حدیثی دیگر از شیعه آمده است که ائمه شیعه خود را اسماء الحسنی می دانسته اند و این خود خرافه ای دیگر از دریای خرافات شیعه می باشد که متّصل به اقیانوس خرافات اسلام شده است.
اصولا شیعیان هر چیز و هر اتفاقی و هر چیز خوب و بدی را تفسیر باطنی نموده و به ائمه تاویل می نمایند.در عمل و نه در تئوری،دوباره تاکیید می کنم در عمل شیعیان اگر خوبی به آن ها برسد کار ائمه و ابوالفضل و علی اصغر و رقیه هست و مشکلات و بدی ها از جانب الله به آن ها می رسد و با خود می گویند خواست خدا بود.جالب هست بقیه شهداء کربلا از این خاصیت شفا دهی محرومند که این خود از عجائب این قوم هست.
مثلا کسی تا بحال نشنیده ابوبکر و عمر و عثمان از شهیدان کربلا چنین اموری خارق العاده را انجام بدهند.البته شیعه تقسیم بندی هایی در ربوبیت قائل هست و طبیعتا پای ائمه هم حتی در داستان ربوبیت باز شده است به طوری که الربّ نزد شیعه به ائمه نیز اطلاق می شود.رب السموات برای شیعه الله است و رب الارض امام یا ائمه هستند چنانچه در تفسیر القمی جلد۲صفحه۲۵۳ در ذیل آیه (وأشرقت الارض بنور ربها) چنین بیان کرده است: قوله: (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا)حدثنا محمد بن أبي عبد الله عليه السلام قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثني القاسم بن الربيع قال: حدثني صباح المدائني قال: حدثنا المفضل بن عمر انه سمع أبا عبد الله عليه السلام يقول في قوله: ” و أشرقت الارض بنور ربها ” قال رب الارض يعني إمام الارض ، فقلت : فإذا خرج يكون ماذا ؟ قال: إذا يستغني الناس عن ضوء الشمس و نور القمر و يجتزون بنور الامام .
ترجمه: در تفسیر بخشی از آیه(وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا)( و زمین به نور پروردگار خود روشن گردد) مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق شنيدم که در تفسير اين آيه مي فرمود: پروردگار زمين، يعني امام زمين. راوي مي گويد: عرض کردم هر گاه ظهور کند چه مي شود؟ امام فرمود:در آن صورت مردم از نور آفتاب و نور ماه بي نياز مي شوند و به نور امام اکتفا مي کنند.
روایت شیعه که ائمه را اسماء الحسنی معرفی می کند به شرح زیر است: عن محمد بن أبي زيد الرازي عمن ذكره عن الرضا عليه السلام قال: إذا نزلت بكم شدة فاستعينوا بنا على الله، وهو قول الله: (ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها) قال: قال أبو عبد الله: نحن والله الأسماء الحسنى الذي لا يقبل من أحد الا بمعرفتنا [قال فادعوه بها]
نام منبع کتاب: تفسير العياشي نویسنده: محمد بن مسعود العياشي جلد: ۲ صفحه: ۴۲
ترجمه: از امام رضا نقل است که ایشان فرمودند هنگامی که به شما سختی می رسد بواسطه ما از خدا یاری بخواهید زیرا این کلام خدا است که می گوید(ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها)(برای خداوند نام های نیکو است پس خدا را به آن نام ها بخوانید).امام صادق فرمود: بخدا قسم ما همان اسماء الحسنی هستیم که از کسی خداوند چیزی(دعایی) را قبول نمی کند مگر با شناخت ما[برای همین خداوند فرمود پس به آن اسم ها که ما هستیم خدا را بخوانید].
آنچه به صورت خلاصه در سایت معتبر شیعی مرکز الابحاث العقائدیة راجع تفسیر این روایت آمده است بدین صورت از آن نتیجه گیری می شود.ابتدا اصل متن عربی را می گذاریم و سپس از این جواب نتیجه گیری می کنیم:
معنی اسماء الحسنی چیست؟
م / سعيد / العراق
سوال: معنی اسماء الحسنی چیست؟ تفسیر کلام امام صادق علیه السلام از اینکه ائمه اسماء الحسنی هستند چیست؟
عن محمد بن أبي زيد الرازي عمن ذكره عن الرضا ع قال: إذا نزلت بكم شدة فاستعينوا بنا على الله، وهو قول الله: (( ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها )) قال: قال أبو عبد الله: نحن والله الأسماء الحسنى الذي لا يقبل من أحد الا بمعرفتنا ( قال فادعوه بها )
المصدر: بحار الأنوار – الجزء ۹۱ – صفحة ۵
امام رضا فرموند: هنگامی که بر شما سختی برسد به وسیله ما از خدا یاری بطلبید بنا بر این قول خدا در قرآن که گفته : (( ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها )) راوی گوید امام صادق فرمود: بخدا ما همان اسماء الحسنی هستیم که از کسی چیزی پذریفته نمی شود مگر با معرفت ما ائمه .سپس امام فرمود (فادعوه بها ) به ما خدا را بخوانید
پاسخ:
برادر محترم السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
ائمه علیهم السلام راهنما به سمت خدا هستند و خدا به جز با شناخت راه ائمه شناخته نمی شوند و از این روی بهترین دلیل بر این است که آنان اسمی از اسماء الله هستند. بنابراین فایده اسمایی که دلالت و تعریف به خدا عزوجل می توان فرض کرد از این حیث با ائمه محقق می شود.
و از جهت دوم: همانا اسماء الحسنی اسم هایی هستند که به واسطه آنان خداوند خوانده می شوند و در قرآن وارد شده است: ((وَلِلّهِ الأَسمَاء الحُسنَى فَادعُوهُ بِهَا )) (الاعراف:۱۸۰). و ائمه اطهار علیهم السلام مزیتی برایشان قرار داده است که آنان درهای قبول دعا باشند و کسی که ائمه را در دعا بخواند و به آنان توسل کند خدا حاجتش را برآورده می کند و از این جهت نام ائمه مشابه اسماء الحسنی خداوند است.
و از جهت سوم: ائمه مظاهر رحمت و قدرت خداوندی هستند و خداوند در قالب ائمه بر بندگان خود تجلی پیدا کرده است و رسول الله (ص) مظهر رحمت الهی است و در ایشان صفت رحمت الهی تجلی یافته است که مظهر تجلی اسم الرحمن است و از این روی خداوند راجع پیامبر در قرآن گفته است: (( وَمَا أَرسَلنَاكَ إِلَّا رَحمَةً لِّلعَالَمِينَ )) (الانبياء:۱۰۷) و این صفت واحده از جمله صفات دیگری است که در پیامیر و نیز سایر ائمه تجلی یافته است.
ودمتم برعاية الله
در پناه خدا باشید.
علي هادي / ايرلند
تعلیق بر جواب (۱): السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
دنباله شرح این حدیث: ما و خدا اسماء الحسنی هستیم
آیا جایز است بگوییم مثلا حسيـــــن يا عـــــزيــز حسيـــــن يا رحمـــــان
پاسخ: برادر محترم
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته, مقصود حدیث (نحن والله الاسماء الحسنى) این نیست که اسامی ائمه عینا همان اسماء الله الحسنى باشد بلکه مراد آن است که ظهور معانی اسماء الله الحسنى در آنان است و آنان مظاهر صفات خدای بزرگ و مثال علیای اسماء الحسنی هستند.پس اسامی مجرد الفاظ نیستند و حروف بر زبان جاری می شود در حقیقت حقایق و ذات و معانی و صفات آن است.پس خداوند عزوجل اسامی اشیاء را از جهت لفظی به آدم نیاموخت بلکه معانی و حقیقت آنان را به آدم آموخت و او آن ها را فهمید.
لينك منبع مطالب فوق
نتیجه گیری:
۱- این روایت مورد مناقشه سندی و رجالی واقع نشده است گویا متن آن نزد شیعه مقبول است و روایت معتبر تلقی شده است.
۲- شیعه در این توضیح نمی گوید ائمه اسماء الحسنی هستند به معنی اینکه خود الله هستند بلکه به نوعی شیعه ائمه خود را واسطه بین خود و خدا می دانند و در سختی و بلایا از آن ها شفاعت می طلبند و بدان ها توسل می کنند.لذا شیعه چه بگوید یا علی،یا حسین و یا ابوالفضل در واقع همان یا الله در نزد شیعه است.