قسمت چهارم
(مفاهيم و كلمات قرآن در شعر جاهلي)
● عبد الطابخة بن ثعلب از شعراي ديگر جاهلي مي گويد:[۱]
و انت القديم الاول الماجد الذي تبدأ خلق الناس في اكتم العدم و انت الذي احللتني غيب ظلمة الي ظلمة في صلب آدم في ظلم.
ترجمه: (تو قديم اول و باعظمتي هستی كه) (شروع كردي خلق مردم را از عدم) (و تو كسي هستي كه مرا در غيب ظلمتي قراردادي) (به ظلمتي ديگر در صلب آدم در ظلماتي)
– مفهوم قديم بمعني “ازلی” در قرآن آمده است.
– همچنين لغت “اول” براي خدا در قرآن ذکر شده است: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ(الحديد/۳)
– همچنين شروع خلق توسط خدا بطور مكرر در قرآن آمده است. مثلا: “اللَّهُ یبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ(يونس/۳۴)”.
– مفهوم ظلمتهاي سه گانه كه از نطفه تا رحم طي مي شود نيز در قرآن آمده است: “یخْلُقُكُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ(زمر ۶)” يعني شما را در شكمهاى مادرانتان آفرينشى پس از آفرينشى [ديگر] در تاريكيهاى سه گانه خلق كرد.
● حاتم طائي از شعراي جاهلي كه در سخاوت و شعر مشهور بود مي گويد:[۲]
اما والذي لا يعلم السر غيره و يحيي العظام البيض و هي رميم
ترجمه: (سوگند به آنكه سر را نمي داند غير از او) (و زنده مي كند استخوانهاي سفيد پوسيده را)
– کلام “يعلم السر” عينا در قرآن آمده است: “فانه يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أُخْفِيَ(طه/۷)
– همچنين مصرع دوم عينا در قرآن آمده است: “قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمُ(يس/۷۸)”
● زهير بن ابي سلمي از شعراي جاهلي مي گويد:[۳]
لقد نازعتهم حسبا قديما / و قد سجرت بحارهم بحاري
مصرع دوم در قرآن بصورت “وَ اذا الْبِحارُ سُجِّرَتْ(تكوير/۶)” آمده است.
● امرؤ القيس از برترين شعراي عرب جاهلي است كه محمد در مورد او گفته”امرؤ القيس پرچمدار شاعران است بسوي جهنم”. وي اشعار بسيار زيبائي دارد و بعضي از جملات وي عينا در قرآن آورده شده است[۴] مثلا:
يتمنى المرء في الصيف الشتاء (مرد در تابستان طالب زمستان است) حتى إذا جاء الشتاء أنكره (وقتي زمستان مي آيد آنرا بد مي داند) فهو لا يرضى بحال واحد (او به وضعيت واحد راضي نمي شود) قتل الإنسان ما أكفره (كشته باد انسان، چرا اينقدر كفران پيشه است)
– مصرع چهارم عينا در قرآن آمده است: “قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ(عبس/۱۷)”
و در اشعار عاشقانه اي مي گويد:
اقتربت الساعة وانشق القمر (زمان نزديك شد و ماه شكافته شد) عن غزال صاد قلبي ونفر (از غزالي كه قلبم را شكار كرد و روي بگردانيد) و در انتهاي آن مي گويد:
قلت اذ شق العذار خده (وقتي موي او رخسار او را شكافت، گفتم) دنت الساعه و انشق القمر (زمان نزديك شد و ماه شكافت)
– مصرع اول عينا در قرآن آمده است: “اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ(القمر/۱)”. جالب است كه ادعا شده است كه اين آيه حكايت معجزه ي شق القمر است در حاليكه شعر زيباي عاشقانه اي بوده كه محمد از امرؤ القيس گرفته است.
و در جاي ديگر میگويد:
إذا زلزلت الأرض زلزالها (وقتي زمين بلرزد لرزيدني) وأخرجت الأرض أثقالها (و زمين ثقلهايش (مرده ها) را بيرون افكند.
تقوم الأنام على رسلها (مردم بر پا مي ايستند)
ليوم الحساب ترى حالها (براي روز حساب كه حالش را مي بيني) عبارات این شعر عينا در قرآن آمده است دقت كنيد:
– إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها(زلزال/۱) وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها(زلزال/۲) غير از عين جملات، مفاهيم اشعار فوق (بجز شعر عاشقانه) نيز در قرآن آمده است.
● زبراء كاهنه كه يك زن شاعر كاهن جاهلي بود مي گويد:[۵]
والليل الغاسق و اللوح الخالق و الصباح الشارق و النجم الطارق و المزن الوادق، ان شجر الوادي ليأدو ختلا، و يحرق انيابا عصلا و ان صخر الطود لينذر ثكلا، لاتجدون عنه معلا…
ترجمه: سوگند به شب تاريك و سوگند به لوح خالق و سوگند به ستاره ي كوبنده و سوگند به ابر باران ريز، درخت وادي فريبنده مي آيد…
مشاهده مي كنيد شبيه قرآن و با همان زيبائي به جلوه هاي طبيعت قسم خورده و در آخر شروع به بيان مطلبش مي كند. اين اشعار نشان مي دهد كه محمد اين سبك بيان را از شعراء عرب فرا گرفته است و انرا به نام قران و يا كلام الهي به مردم زمانش عرضه كرده. بعلاوه كلمات مشابه شعر فوق در قرآن نيز بكار گرفته شده است. مثل: “وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ(الطارق/۱)”
حاتم طائي از شعراء و سخاوتمندان بزرگ عرب جاهلي اشعار بسيار زيبا و پر از مفاهيم انساني و اخلاقي دارد.[۶]
همچنين عنتره از شعراي ديگر جاهلي نيز داراي اشعار لطيف با مفاهيم اخلاقي است. در مجموع مشاهده كرديد كه مفاهيم اصلي قرآن در ادبيات جاهلي وجود دارد و سبك شعرگونه سوره هاي مكي قرآن نيز در اشعار جاهلي وجود داشته است و در مواردي حتي عين جملات و كلمات شعراء جاهلي در قرآن آمده است. كه وسعت تأثير محيط را در گفته هاي محمد نشان مي دهد و اين همان چيزي است كه از هر انسان عادي ديگري انتظار مي رود.
نتيجه گيري:
همه ي ما بشدت تحت تأثير محيطمان هستيم؛ اما گفته هاي خدا بايد بسيار وراتر و جهاني تر و بلند افق تر از كلمات انسانهاي عادي باشد و قرآن چنين نيست. بلاشك قرآن هم مثل اشعار شعراي بزرگ جاهلي خصوصا سوره هاي كوچك مكي ان زيبايي دارد ولي ازين حيث نميشود نام معجزه بر ان نهاد. اولا زيبائي همه ي قرآن مشابه نيست. از جملات شعرگونه ي زيباي سوره هاي مكي تا آيات مبهم بهم ريخته در قرآن وجود دارند. بنظر مي رسد كه نهج البلاغه منسوب به علي، خليفه چهارم مسلمانان در مواردي هم از نظر زيبائي و هم مفاهيم برتر از قرآن است. مثنوي مولوي از نظر مفاهيم از هر دو برتر است. گرچه نثر بعضي از ايات قرآن زيباست ولي به پاي گلستان سعدي نمي رسد و گرچه بعضي اشعار قرآن زيباست ولي هرگز به پاي شعر حافظ نمي رسد.
منابع :
[۱] بلوغ الارب في معرفة احوال العرب للالوسي، ج۲
[۲] بلوغ الارب في معرفة احوال العرب للالوسي، ج۱
[۳] الدر المنثور، سوره تكوير
[۴] فیض الغدیر ۱۸۷/۲
[۵] بلوغ الرب، ج۳، ص۲۸۸
[۶] بلوغ الرب، ج۱، ص۷۷ به بعد
این شبهه نه تنها ردی بر قرآن نیست، بلکه با تبیین و پاسخ به آن اثبات خواهیم کرد که عظمت قرآن نیز خواهد بود؛ چرا شبهه کننده نمی تواند سندی ارائه دهد که ابیات مذکور مربوط به امرء القيسی باشد که پیش از قرآن بوده است. چرا که در تاریخ قبل و بعد از اسلام چندین امرء القيس وجود داشته است که به دلیل زیبایی و شیوایی ساختار شعر امرء القيس بزرگ، از سبک او پیروی کرده و با تخلص امرء القیس اشعار زیبایی ارائه دادند.
متاسفانه در طول تاریخ اشعار آنها به نام یکدیگر ثبت شده است و مورخین مسلمان و غیر مسلمان نتوانستند راجع به آنها به یک نتیجه واحدی برسند و اقوال در این مورد بسیار زیاد است.
تشابهات اسمی
نام امرؤالقیس افزون بر شاعر بزرگ عرب، بر چندین تن دیگر نیز اطلاق شده است که شمارشان در «اخبار المراقسه» سندوبی به ۲۸ میرسد و مشهورترین ایشان، بیگمان امیر حیره است، اما از اینان هیچیک، با وجود امرؤالقیس بزرگ، نتوانستند سربرکشند، به خصوص که اگر اینان اشعار زیبایی هم داشتهاند، راویان آنها را به همان شاعر بزرگ نسبت دادهاند.
اکنون میتوان به ۶ شاعر اشاره کرد که ابیات اندکی از آنان در دست است: ۱. امرؤالقیس بن بحر؛ ۲. امرؤالقیس بن بکر کندی؛ ۳. امرؤالقیس بن حُمام کلبی؛ ۴. امرؤالقیس بن عمرو کندی، خویشاوند امرؤالقیس بزرگ؛ ۵. امرؤالقیس بن کلاب عُقیلی؛ ۶. امرؤالقیس بن مالک حِمیری که قصیده نسبتاً بزرگی به نام او ثبت است، اما این قصیده را به امرؤالقیس بزرگ نیز نسبت دادهاند.
نام شاعر مشهور جاهلی مُهَلهِل نیز امرؤالقیس بود، اما همه جا او را مهلهل خواندهاند که گویا لقب وی بوده است.
چند تن امرؤالقیس در آغاز اسلام میزیستند که هر یک، به عللی چند، شهرتی کسب کردهاند:
یکی از آنان امرؤالقیس بن عابس از حضرموت است که یک بار در خدمتحضرت پیامبر (ص) با مردی دیگر به نام ربیعه حضرمی بر سر مالی مخاصمهکرد و با آنکه مال به او میرسید، از آن چشم پوشید تا – بنابر بشارت پیامبر (ص) – بهشت نصیبش شود. همین امر باعث شده است که نام او در انبوهی از کتابهای حدیث و ادب تکرار شود.
در ماجرای ردّه وقتی مردم حضرموت به تحریک اشعث بن قیس از پرداخت صدقه سرباز زدند، امرؤالقیس نه تنها به خویشاوندان کندی خود نپیوست، بلکه در چندین نبرد بر ضد آنان شرکت جست. وی حتی در مقابل اشعث به پاخاست و او را اندرز داد و از خشم جانشینان پیامبر (ص) که بیگمان بر او چیره خواهند شد، ترساند.
اشعار منسوب به او را شیخ و سندوبی جمع و چاپ کردهاند. این اشعار از ۸۰ و اندی بیت در نمیگذرد و برخی از آنها نیز ممکن است از شاعرانی دیگر، و به خصوص فندزمّانی باشد.
ابن عساکر ۶ بیت به او نسبت داده است که جعلی به نظر میآید، اما از آنجا که به روایات عاشقانه امرؤالقیس بزرگ شبیه است، نظر را جلب میکند.
دو امرؤالقیس دیگر هستند که اخبار آنها در هم خلط شده است: طبری از مردی به نام امرؤالقیس بن اصبغ نام میبرد که بر قضاعه یا قضاعه و کلب از جانب پیامبر (ص) امارت یافت. هنگام رحلت پیامبر (ص) گروهی از کلبیان مرتدشدند؛ اما امرؤالقیس بر اسلام باقی ماند. ابن اثیر در پایان روایت خود میافزاید: ابوبکر به او که جد سکینه دختر امام حسین (ع) بود، نامه فرستاد. در همینجاست که دو شخصیت درهم میآمیزند، زیرا آنکه نیای حضرت سکینه خوانده شده است، امرؤالقیس فرزند عدی بود. او در روایات متعدد دیگر مردی نصرانی و با شوکت جلوه میکند که نزد عمر آمد و اسلام آورد. در همان مجلس نیز امام علی (ع) دختر او رباب را برای امام حسین (ع) خواستگاری کرد. به همین مناسبت، بسیاری از منابع با اشاره به فضایل رباب، دو بیتی را که حضرت امام حسین (ع) در محبت خود به سکینه (ع) و رباب سرودهاند، نقل میکنند. این امرؤالقیس پیش از آنکه اسلام آورد، چندی اسیر بنی شیبان شد و در آنجا شجاعتی از خود بروز داد و دو بیت نیز سرود که در غالب منابع تکرار شده است.
نتیجه: روشن گردید که نه تنها قرآن از شعر امرؤ القیس تقلید نکرده، بلکه شعرای بزرگی چون امرؤالقیس ها که هر کدام در ادب سر آمد بودند، برای هر چه بهتر شدن شعر خود، از قرآن استفاده کرده اند.
در اینجا به چند نکته اشاره می کنیم:
۱. شبهه کننده، بی شک مغرض است، چرا که اگر او راجع به این شاعر اهل بررسی بوده خوب میداند که نمیتوان ابیات ذکر شده را به او نسبت داد و اگر اهل تحقیق نبوده که روشن میشود به لحاظ علمی شخصیتی ناشی است که فقط در صدد ایجاد شک در بین عده ای از اقشار بی خبر از حقیقت بوده است.
۲. شبهه افکن اگر اهل پژوهش می بود خوب میدانست که اعتراف شعرا و ادبای عرب در تاریخ به ثبت رسیده که هیچ گاه قادر به رویارویی با شیوایی و زیبایی عبارات قرآن نبودند. به اعتراف بی طرفانه ی متخصصین غیر مسلمان در فن بیان عرب، تاکنون هیچ بشری نتوانسته حتی یک مقاله ای کوچک در حد عبارات قرآن ارائه دهد.
۳. سوالی که متوجه شبهه افکنان می شود این است که در هر حال خداوند، این جهان آفرینش و ما انسانها را بی هدف نیافریده و در مقابل این آفرینش شگفت انگیز از ما انتظاراتی دارد که ما آن را دین می نامیم، سوال این است که شبهه افکنان که دین اسلام و پیامبرش ص را مورد تمسخر و هتاکی خود قرار داده اند، کدام دین و مکتب را برگزیده اند، اگر هیچ آئینی ندارند که این با هدف آفرینش مغایرت دارد و مخالف عقل بشری است و اگر مکتبی غیر از اسلام مثل یهود، مسیحیت و زرتشت و غیره را برگزیده اند، چگونه است دست روی ضعفها و نقصهای بی شمار و تناقضات آن ادیان تحریف شده نگذاشته اند و گمان کرده اند که تنها دین مبین اسلام است که قابل حمله و هجمه آنها است
بانو زینب باز هم متنی را از یک کانال تلگرامی کپی کردید و بدون خواندن آن, آنرا در اینجا قرار دادید !!
در متنی که شما نوشتید و صرفا یک ادعای بیهوده است, به هیچ منبع معتبری اشاره نشده در حالی که متن بالا دارای منبع هست و میتوانید به آن مراجعه کنید.
در قسمتی از متنتان نوشته اید در ماجرای رده مردم که صدقه ندادند … الخ !!!! از کی و طبق کدام یک از احکام اسلام مسلمانان موظف هستند که صدقه بدهند و در غیر این صورت با شمشیر از آنها صدقه میگیرند ؟؟؟؟
طبق ادعای شما شاعران از آیات قرآن در اشعارشان استفاده کرده اند !!!!! آیا ادعا از این خنده دارتر نمیتوانستید بیابید ؟؟
سپس نوشته اید که اعتراف شعرا و ادبی عرب در تاریخ به ثبت رسیده !! خوب ما هم همان تاریخ ثبت شده را با ذکر منابع نوشتیم ولی شما بدون ذکر منبع ادعایی کردید که توان اثباتش را هم ندارید.
زینب بانو اگر متون را قبل از کپی کردن میخواندید یا کمی در مورد دینتان تحقیق میکردید درمی یافتید که اشخاص زیادی از ادبی بزرگ عرب کتب و مقالاتی نوشته اند که چندین برابر از قرآن بهتر و از نظر ادبی والاتر بوده است که تنها به یک مورد اشاره میکنم.
ابوعلی معری شاعر و ادیب نامی عرب که از قضا نابینا هم بوده کتابی دارد به نام الفصول و الغایات که در برابر تحدی کودکانه قرآن نوشته شده و به شهادت همه ادبای خردمند عرب از نظر ادبی چندین برابر قرآن بر ادبی دارد.
لطفا قبل از کپی کردن مطالب از کانال تلگرامی پاسخ به شبهات دینی آنرا یکبار بخوانید, مگر اینکه نویسنده مطلب خودتان باشید که در اینباره باید به شیعه تبریک گفت که شما قصد نجاتش را دارید آنهم با این دست استدلالات آبکی.