روحانيون شيعه هميشه نقشى منفى و مخرب در جامعه ايران داشته اند، چه زمانى كه از حلقه قدرت دور بوده اند و چه زمانى كه وارد حلقه قدرت و سياست شده اند. پس از به قدرت رسيدن صفويه و وارد كردن روحانيون به حلقه هاى قدرت و دادن اختيارات سياسى به اين قشر، نقش مخرب و ويرانگر آنها در جامعه و فرهنگ ايران به وضوح و روشنى نمود پيدا كرد.
حاكمان صفوى با در اختيار قرار دادن سهم عظيمى از خزانه دولت به روحانيون اجاره اى مانند مجلسى ها و وا داشتن آنها به نوشتن كتب حديث و روائى، بزرگترين خيانت تاريخ را به سرزمين ايران كردند و اين امر بدون وجود روحانيونى كه در تمامى دوران تاريخ در خدمت صاحبان ثروت بوده اند، ميسر نمى شد.
بعنوان مثال محمد باقر و محمد تقى مجلسى كه اهل لبنان و شهر بعلبك بودند به دعوت سلاطين صفوى و با خزانه دولت شروع به نوشتن كتابهائى كردند كه نمونه آن كتاب بحار الأنوار است كه در ١١٠ جلد نوشته شده است كه به جز تزريق جهالت، نادانى، خرافات و ترشحات ذهن آلوده اش چيز مفيدى در آن يافت نميشود.
كتابهاى مجلسى ها آنقدر مطالب مضحك و بعضا احمقانه دارد كه در قرن معاصر و به مرور آخوندها و اساتيد حوزه ها به حذف و عدم اعتبار آنها فتوا داده اند.
در اين مقاله ميخواهيم به نقش روحانيون شيعه در تجزيه قسمتهاى بزرگى از خاك ايران در دوران هاى مختلف ميپردازيم تا هرچه بيشتر با غده سرطانى آخوند و روحانى آشنا شويد.
الف) نقش روحانيون در جنگهاى ايران و روس
موضع ضد ملى روحانيت شيعه در ايران فقط به انقلاب مشروعيت و واقعه ١٣٥٧ اختصاص ندارد، بر طبق نوشته هاى نويسندگان معروف تاريخهاى معتبر ، روحانيت پيوسته در طول تاريخ براي تأمين منافع شخصى و پر كردن جيبهاى خويش(بخوانيد مفتخورى)، به احساسات ملى و مصالح ميهنى پشت كرده است زيرا اصولا رگ و ريشه اين قوم غير ايرانى است و نبايد ازين موجودات انتظار داشتن حس ميهن پرستى و وطن دوستى داشت.
يكى از نمونه هاى بارز اين واقعيت، نقش روحانيون در دوره جنگهاى ايران و روس بوده است به طوريكه تمامى مورخين معاصر نوشته اند، قبل از آغاز دوره دوم جنگهاى ايران و روس كه منجر به معاهده تركمانچاى شد، فتحعليشاه قاجار خود را آماده جنگ نميديد و به هيچ وجهى تمايل به جنگ با روسها را نداشت، اما روحانيون او را براى جنگ با روسيه تحت فشار شديد گذاشته و او را مجبور به تن دادن به جنگى كردند كه نتيجه اش از قبل پيدا بود.
محمدعلى كشميرى مينويسد، موقعى كه علما متوجه شدند كه فتحعليشاه تمايلى به جنگ با روسيه ندارد، اعلام كردند كه فتحعليشاه حاضر به جنگ با روسيه نيست، آنها براى ورود جنگ با كشور مذكور حتى بدون تمايل و يا شركت فتحعليشاه آمادگى دارند.{Khashmiri , Nujum us-sama, p.364}
محمد بن سليمان تنكابنى مينويسد هنگامى كه علما عدم تمايل فتحعليشاه را براى ورود در جنگ با روسيه مشاهده كردند ، آقا سيد محمدباقر بهبهانى شخصاً براى ترغيب فتحعليشاه براي جنگ با روسيه در آخر شوال ١٢٤١ از كربلا وارد تهران شد {قصاص العلماء ، تأليف محمد بن سليمان تنكابنى تهران ١٣٠٤ ، صفحه ٩٣} و به ملاقات فتحعليشاه رفت.
فتحعليشاه زير فشار او براى ورود جنگ با روسيه اعلام آمادگى كرد و حتى دستور داد مبلغ ٣٠٠ هزار تومان براى مصارف جنگى اختصاص داده شود, اما آقا سيد محمد كه با اقدام فتحعليشاه قانع نشده بود به كليه علماى شهرستانها نامه نوشت و آنها را براى وادار كردن فتحعليشاه به جنگ با روسيه دعوت كرد.{روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت(تهران ١٣٣٩) ، جلد نهم ، صفحه ٦٤٣ ؛ ناسخ التواريخ ، تأليف محمدتقى خان سپهر لسان الملك(تهران) ، صفحه ١٩٣}
چون در اين زمان فتحعليشاه براى گذراندن تعطيلات تابستانى اش به سلطانيه رفته بود، آقا سيد محمد و علماى شهرستانها از قبيل حاج محمد جعفر استرآبادى، آقا سيد نصراله استرآبادى، حاج سيد محمدتقى برغانى، سيد عزيز الله طالشى و گروه ديگرى از علما روز ٤ ذيقعده ١٢٤١ براي وادار كردن فتحعليشاه به جنگ با روسيه وارد سلطانيه شدند{روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت جلد نهم ، صفحه ٦٤٥} تنكابنى مينويسد فتحعليشاه براى هريك از علما شاهزاده اى تعيين كرد كه مأموريت پذيرائى از او را بر عهده داشته باشند{قصاص العلماء ، تأليف محمد بن سلمان تنكابنى ، صفحه ٢١}
سپس گروه ديگرى از علما شامل ملا احمد نراقى و ملا عبدالوهاب قزوينى در حاليكه كفن پوشيده و خود را آماده شهادت اعلام ميكردند وارد قصر سلطنتى تابستانى فتحعليشاه در سلطانيه شدند {سفرنامه ويلوك ، ٥ ژوئيه ١٨٢٩ ؛ روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت ، جلد نهم ، صفحه ٦٤٥)
اگرچه در اين زمان الكساندر اول كه تازه به امپراطورى روسيه جلوس كرده بود، منشيكوف را به عنوان سفير حسن نيت به ايران گسيل داشته و براى بسيط روابط دوستانه به ايران اعلام آمادگى كرده بود، ولى سرانجام فتحعليشاه در برابر فشار روحانيون براى ورود جنگ با روسيه تسليم شد و منشيكوف روز ٢٤ ذيقعده ١٤٢١ به روسيه مراجعت كرد{روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت ، جلد نهم ، صفحه ٦٤٦ ؛ سفرنامه ويلوك ، ١٨ ژوئيه }
سپس روحانيون براى ورود جنگ با روسيه اعلام جهاد كردند و بر طبق نوشته ويلوك(سفرنامه نويس)، فتحعليشاه از آقا سيد محمدرضا تقاضا كرد يك نوشته كتبي مبني بر اقدام او در ورود جنگ با روسيه صادر و به او تحويل دهد تا هرگاه در شب اول قبر، نكير و منكر درباره سبب ورود او در جنگ با روسيه پرسش كردند نوشته مذكور را به آنان ارائه دهد{سفرنامه ويلوك ١٥ ژوئيه}(حماقت و جهالت مفرط به اين ميگويند)
«الگر» مينويسد اگرچه علما موفق شدند فتحعليشاه را وادار به جنگ با روسيه كنند اما در سرنوشت جنگ نتوانستند تأثيرى بوجود بيآورند. {: Algar , Religion and State in Iran 1785-1906 , p.90}
مسلما يك قوم مفتخور كه جز خوردن حاصل دسترنج مردم و تزريق جهل وخرافات ثمره اى ديگر براى جامعه ندارند، نخواهند توانست تاثيرى بر سرنوشت جنگ داشته باشند. در همين اثنا آقا سيد محمد كه همراه عباس ميرزا براى حمايت علما از اقدامات جنگى عزيمت كرده بود، به محض ملاحظه شكست سپاه ايران، مراجعت كرد و از غصه دق كرد{ .Kashmiri , Nujum us-Sama , p. 93}
تنكابنى مينويسد پس از پايان جنگ و شكست ايران از روسيه ، فتحعليشاه از حاج محمدتقى برغانى سؤال كرد : چرا اعلام جهاد علما در شكست روسيه مؤثر واقع نشد؟ حاج محمدتقى برغانى پاسخ داد : علت را بايد در بى ايمانى و عدم خلوص نيت عباس ميرزا جستجو كرد.{ قصاص العلماء تأليف محمد بن سليمان تنكابنى ، صفحات ١٩ و ٢٠ }
البته عباس ميرزا نيز به نوبه خود علت شكستش را خيانت علما به ملت قلمداد كرده است. نكته بسيار قابل توجه در متهم كردن روحانيون به خيانت در جنگ با روسيه، واقعه تسليم تبريز به سپاهان روسيه است.
«الگر» مينويسد هرگاه به چگونگى واقعه سقوط تبريز توجه كنيم ادعاى عباس ميرزا مفهوم واقعى پيدا ميكند زيرا شهر تبريز را روحانيون اين شهر و مخصوصاً مير فتاح فرزند ميرزا يوسف مجتهد معروف و درجه اول تبريز به سپاهان روسيه تسليم كردند.{تاريخ و جغرافى در دارالسلطنه تبريز تأليف نادرميرزا(تهران ١٣٢٣) صفحه ٢٥٠}
شرح موضوع بدين قرار است كه عباس ميرزا وليعهد در هنگام ترك تبريز براى جبهه جنگ، اين شهر را به گروهى از سپاهيان مازندرانى به فرماندهى اللهيار آصف الدوله واگذار كرده بود.
مردم تبريز از اين اقدام عباس ميرزا ناراضى بودند و لذا ميرفتاح كه اخيرا به علت مرگ پدرش ميرزا يوسف مجتهد درجه اول تبريز، وارث مقام روحانى او شده بود، درصدد استفاده از نارضايتى مردم تبريز و تصرف شهر به همكارى روسها كه تازه وارد آذربايجان شده بودند برآمد .{مرأت البلدان ناصرى تأليف محمدحسن خان اعتماد السلطنه(تهران ١٢٩٧) ، جلد اول ، صفحه ٤٠٥ ؛ روضة الصفاى ناصرى تأليف رضا قلى خان هدايت ، جلد نهم ، صفحه ٦٧}
حاج على عسكر خواجا، يگانه فردى از دربار عباس ميرزا كه در تبريز باقى مانده بود سعى كرد با دادن مبلغى پول به ميرفتاح، او را از خيانت بر ضد عباس ميرزا كه با روسيه مشغول جنگ بود منصرف كند{: تاريخ نو ، تأليف جهانگير ميرزا ، تنظيم از عباس اقبال(تهران ١٣٢٧) صفحه ٤٨٨ ؛ ايران در ميان طوفان با شرح زندگانى عباس ميرزا در جنگهاى ايران و روس(تهران ١٣٣٧) ، صفحه ٢٣٩}
ميرفتاح به توصيه حاج على عسكر خواجا وقعى نگذاشت و با خوانين مرند براى تحويل شهر تبريز به پيش طلايگان روسيه توطئه كرد{روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت ، جلد نهم ، صفحه٦٧٤ ، مأخذ بالا صفحه ٦٧٥}
«الگر»خيانت ميرفتاح را ناشى از منفعت طلبى شخصى او ميداند{Algar , Religion and State in Iran 1785-1906, p.90.}
و رضا قلى خان هدايت مينويسد كه ميرفتاح اظهار داشته است كه تسليم تبريز به سپاهيان روس متضمن صلاح و منفعت اهالى تبريز بوده است{روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت ، جلد نهم ، صفحه ٦٧٥}
هدايت اضافه ميكند كه روسها به ميرفتاح قول داده بودند كه پس از شكست سپاهيان ايران ، حكومت آذربايجان را به او واگذار كنند.{تاريخ و جغرافى در دارالسلطنه تبريز تأليف نادرميرزا(تهران ١٣٢٣) صفحه ٢٥٠}
و لذا سپاهيان روس به دروازه تبريز رسيدند ميرفتاح در شهر را به روى آنها گشود و شخصاً به استقبال آنها رفت {روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت جلد نهم ، صفحه ٦٧٦} و به آنها خوش آمد گفت و به نام تزار روس خطبه خواند {ناسخ التواريخ ، تأليف محمدتقى خان سپهر لسان الملك ، جلد اول ، صفحه ٢٠٥}
از بين كليه علما و روحانيون تبريز ، تنها ميرزا احمد مجتهد از همكاريبا توطئه آخوندها در تسليم شهر به سپاه روس خوددارى ورزيد.{تاريخ و جغرافى در دارالسلطنه تبريز تأليف نادرميرزا ، صفحه ٢٥١} پس از عقد معاهده تركمانچاى و ايجاد صلح بين روسيه و ايران ، ميرفتاح از بيم جان ايران را ترك و به روسها پناهنده و در قفقاز سكونت گزيد{تاريخ تبريز ، تأليف مينورسكى ، ترجمه عبدالعلى كارنگ (تبريز ١٣٣٧) ، صفحه ٦٩ }
ويل براهام مينويسد در اكتبر ١٨٣٧ در هنگام سير و سياحت در تفليس به سر ميبُرد ، در بررسيهائى كه وى درباره آخوند مذكور به عمل آورد معلوم شد كه وى يك مجتهد معروف ايرانى است به نام ميرفتاح كه بلعلت خدماتى كه به روسها در جنگ ايران و روسيه نموده است، ماهيانه مبلغ هنگفتى از دولت روسيه پول دريافت ميكند.{Vilbraham Travels in the Transcasian Provinces of Russia (London : 1839) , p .256}
ميرفتاح بعدها به تبريز مراجعت كرد و در سال ١٢٦٩ وفات يافت{تاريخ و جغرافى دارالسلطنه تبريز ، تأليف نادرميرزا ، صفحه ٢٥٦} كسروى در كتاب زندگانى من مينويسد در سال ١٣٢٢ وباي مهلكى در تبريز ظهور و كشتار بسيار كرد.
مردم به شيوه آن زمان از كوچه ها قرآن آويزان كردند كه هركسى از زير آن بگذرد از وبا در امان باشد و دربندها و سر كوچه ها فرش گستردند و روضه خوانيها برپا كردند، يك روز هم يكى از نوه هاى آقا ميرفتاح را سوار الاغ كردند و بآن كوى آوردند و در كوچه ها گردانيدند كه مردان و زنان دست و دامنش را ببوسند و در نتيجه تبرك وجود او ، وبا از تبريز رخت بربندد.
آقا ميرفتاح كه در هنگام ورود روسها به آذربايجان در سال ١٢٤٣ قمرى به جلوى مردم افتاده و آنان را به پيشواز روسها فرستاده و بدينسان نام او در كتابها مانده، خانه اش در تبريز در محله «اجاق» واقع بود و مردم براى او و خانواده اش نذرها ميكردند و ارمغانها نزد وى ميبردند و در هنگام شيوع وبا و ديگر پيشامدها دست به دامان او و بازماندگانش ميازيدند، در سال ١٢٨٤ قمرى كه مجدداً وبا در تبريز شيوع پيدا كرد ، مردم باز به محله «اجاق» روى آوردند و يكى از پسران ميرفتاح را در كويها گردانيدند تا بلاى وبا از آن سامان رخت بربندد ، اما پسر ميرفتاح خودش به وبا دچار شد و مُرد
پس از مُردن پسر ميرفتاح بين مردم شايع شد كه «آقا براى نجات مردم بلا را به تن خودش خريد» اين موضوع باعث شد كه ايمان و اعتقاد مردم نسبت به آن خاندان زيادتر شود {زندگانى من ، تأليف احمد كسروى (تهران:١٣٢٣) صفحات ٢٤-٢٥}
نتيجه بلاترديد اين بحث آنست كه در زمانى كه روابط ايران و روسيه رو به بهبود ميرفت، روحانيون فتحعليشاه را عليرغم ميلش وادار كردند با روسيه وارد جنگ شود ، ولي در ضمن جنگ از پشت به جنگ آوران ايرانى خنجر زدند و تبريز را تسليم سپاهيان روسيه كردند
پس از اينكه روحانيون تبريز به شرحى كه شرح آن گذشت اين شهر را به سپاهيان روسيه تسليم كردند، عباس ميرزا كه سخت از خيانت علما آزرده شده بود، نامه اى براى وزيرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى نوشت و ضمن آن به وى دستور داد روابطش را به كلى با علما قطع كند و براى اداره امور مملكت از افراد صالح و ميهن دوست استفاده نمايد.
عباس ميرزا در اين نامه خطاب به ميرزا ابوالقاسم قائم مقام نوشته است : «علما مانند گرد و خاكى هستند كه به لباس مينشينند و لباس را آلوده ميكنند ، سعى كن خودت را از اين گرد و خاك نجات دهى و به جاى آنها از افراد لليق و صلاحيتدار و وطن دوست استفاده كنى ، علما مانند اسب پرخورى هستند كه از پرخورى وظيفه دويدن را فراموش كرده اند»{مخزن الانشاء تأليف محمدصادق حسينى (تبريز : ١٢٧٤) ، صفحه ٣٢٤}
ميرزا ابوالقاسم قائم مقام كه خود با طبيعت ضدملى و خيانت پيشه آخوندها آشنا بوده و از دخالت آنها در سياست با توجه به جنبه هاى منفى و ويرانگر آنها دلى پرخون داشته ، در صفحه ٣٤٤ ديوان اشعارش با سرودن قطعه شعرى به ذم آنها پرداخته است كه به مناسبت اطاله كلام از ذكر آن خوددارى ميشود.
هنگامى كه يك محقق بيطرف و بيغرض تاريخ، برگهاى تاريخ معاصر را ورق ميزند، به موارد عديده اى برميخورد كه ههمه آنها حكايت از طبيعت خيانت آميز و ضدملى آخوندها نسبت به ايران و ايرانى ميكند ، براى مثال و مشتى كه نمونه خروار باشد به ذكر واقعه زير و واكنش آخوندها در برابر آنها ميپردازد
نقش روحانيون در ضميمه كردن خاك ايران به عثمانى
ميدانيم كه در سال ١٢٩٨ هجرى قمرى موسيو ژوزف نوزيلژيكى به رياست ادارات گمرك كرمانشاه و تبريز منصوب شد و اقدامات و اصلاحات او در امور گمرك به استثناى محمره (خرمشهر) تحت نظر او قرار گرفت و در نتيجه اقدامات او در سال ١٣٠١ درآمد گمرك ٥٠ درصد افزايش يافت و «نوز» به وزارت ترفيع مقام يافت
در سال ١٣٠٣ حاج ميرزا حسن مجتهد تبريز كه از روحانيون ضدمشروطيت بنام است به منظور مخالفت با اقدامات و اصلاحات «نوز» در اداره امور گمرك و سر و سامان دادن به وضع مالى كشور اعلام داشت علماى طراز اول كربلا و نجف نامه هايى براى او ارسال و به وى مأموريت داده اند با تمام امكانات لازم با كمك مردم بر ضد حقوق و عوارض جديد گمركى و لغو آنها اقدامات لازم به عمل آورد، سپس به فرماندار تبريز اعلام داشت كه وى بايد در اجراى دستور علماى كربلا و نجف ، مأموران بلژيكى گمرك را از كشور خارج ، حقوق و عواض گمركى را لغو، مدارسى را كه اخيراً بر طبق الگوى مدارس اروپائى تأسيس شده ببندد و مغازه هاى اروپائيها و امريكائيها را تعطيل كند
«نوز» و همكارانش بر اثر تحريك حاج ميرزا حسن مجتهد تبريز و شوراندن مردم بر ضد آنها از شهر فرار كردند، ولى بعد از فرار بلژيكيها از تبريز معلوم شد نامه هايى كه حاج ميرزا حسن مجتهد طراز اول تبريز به عنوان نامه هاى واصله از علماى كربلا و نجف ارائه داده، جعلى بوده و لذا حاج ميرزا حسن و دستيارانش از شهر اخراج و نوز و همكارانش مجدداً به شهر مراجعت و مشغول به كار شدند.{Times, July 13 , 1903}
اين عمل غيرمذهبى و غيراخلاقى حاج ميرزا حسن مجتهد اول تبريز نشان ميدهد كه تنها آيت الله خمينى براي در دست گرفتن قدرت، مردم را فريب نداد . تنها او نبود كه به مردم گفت ما روحانيون داعيه حكومت نداريم و پس از فريب آنها ، حكومت را بين خود و آخوندها تقسيم و به قصابى مردم بيگناه مشغول شد ، روحانيت شيعه به طور پيوسته در طول تاريخ خود با خدعه و نيرنگ ، مقام كاذب مذهبى ش را حفظ كرده است . اين وقايع نشان ميدهد كه روحانيون پيوسته از راههاى نامشروع و ضداخلاقى در مردم نفوذ و از طريق غير انسانى و با حيله به مكيدن خون ملت بى پناه ايران اشتغال ورزيده اند
اتفاق جالب ديگرى كه در اين زمان بنا به نوشته مجله تايمز رخ داده اينست كه ملاهاى منتفذ ايران با الهام از نظريه «پان اسلاميسم»سيد جمال الدين اسد آبادى درصدد برآمده بودند ايران را به سلطان عثمانى تسليم و او را به عنوان خليفه اسلام بشناسند و بدين وسيله به قول خودشان بين شيعه و سنى آشتى و اتحاد برقرار سازند
بر طبق نوشته روزنامه تايمز در شماره ٢٧ اگوست سال ١٩٠٣ مجتهدين نامه اى به مظفرالدين شاه نوشته و ضمن آن، او را تهديد كرده اند كه اگر به خواستهاى آنها عمل نكند آنها مجبور خواهند شد سلطان تركيه را دعوت كنند تا ايران را تصرف كند, دو واقعه مذكور را «ادوارد براون» به تفصيل شرح و روزنامه تايمز را به عنوان مأخذ خبرى خود ذكر كرده است{Edward Brown , The Persian Revolusion (New York : Brans and Nobels , Inc 1966) , pp. 107-80}
در عصر حاضر و زمانی که حکومت به دست روحانیون شیعه افتاد با دمیدن در شیپور جنگ و با صرف بیت المال و دارایی ایرانیان را در حلق تروریستهای حماس, حزب الله, یمن, سوریه و نقاط مخلتف میریزد و آبهای شمالی و جنوبی را نیز به کشورهای روسیه و چین واگذار کرده است و برای بقای جسد نیمه جانش حاضر است دست به هر جنایت و خیانتی میزند.
کانال تلگرامی نقدی بر اسلام با بیش از ۶۵ هزار کاربر نیز بطور مستمر در فعالیت هست و شما به وسیله لینکی که در تصویر میبینید میتوانید به این کانال وصل شوید.