همانگونه که در یکی از مطالب قبلی (در این لینک) به اعتقاد روحانیون شیعه در مورد چگونگی به قتل رسیدن فاطمه زهراء توسط عمر بن خطاب اشاره کردم و در توضیحات كاملى, نتیجه ساختن این افسانه توسط آخوندهاى شيعه را, معرفی امام على به عنوان يكى از بى غيرت ترين و دريوزه ترين انسان هاى دنیا عنوان کردم, میخواهم با استناد به کتب همین روحانیون شیعه روایتی را برایتان بازگو کنم که با داستان سکوت علی در قتل فاطمه کاملا در تضاد میباشد و بیش از پیش این جماعت را رسوا میکند.
از آنجا که همه ما كمابيش در مورد رسومات و اخلاقيات اعراب خبر داريم, آنها نسبت به باقى اقوام و ملل دنيا, به زنان و دخترانشان تعصب خاص و آميخته با حماقتى دارند كه آنها را از ديگران متمايز ميكند.
بعد از نازل شدن بلاى اسلام در شبه جزيره عربستان, زنان بطور رسمى به حاشيه رانده شده و تنها به يك دستگاه جوجه كشى و لذت بخشى براى مردان تبديل شدند و از هرگونه نقش آفرينى در جامعه محروم شدند كما اينكه ميبينيم در تاريخ ١٤٠٠ ساله اسلام حتى يك زن پيدا نميشود كه در امور اجتماعى يا سياسى يا اقتصادى نقش داشته باشد و عملا بنا بر دستورات صريح قرآن زنده به گور شده و اين زنده بگور شدن تا عصر حاضر نيز ادامه دارد.
حال برگرديم به داستان كشته شدن فاطمه توسط عمر از زبان روحانیون شیعه:
در اين داستان افسانه اى كه روحانيون تردست شيعه آنرا از آستين عباى گشادشان قرنها پس از پيدايش اسلام درآوردند، ميخوانيم كه على و عده اى از جوانان بنى هاشم در خانه على بودند كه عمر به قصد آتش زدن خانه به آنجا حمله كرد. وى با لگد به درب چوبى خانه كوبيد و ميخ در, در پهلوى فاطمه فرو رفت كه هم خودش و هم طفلى كه در شكمش بود كشته شدند.(۱)
برای یک انسان آگاه و خردمند پس از خواندن اين داستان, سئوالاتى پيش مى آيد از قبيل:
– چرا على كه همسر فاطمه بود و در همان زمان نيز در خانه بود هيچ اقدامى انجام نداد؟؟
– مگر ميشود در جلوى چشمانت همسر جوانت كه فرزند پيامبرتان نيز هست را بكشند و دم نزنى؟؟
و اما جواب آخوندهاى شيعه به اين سئوالات هم متناقض است و هم پر از مغلطه، آنها ميگويند:
على براى جلوگيرى از تفرقه در ميان مسلمانان و حفظ وحدت آنها و جلوگيرى از سوء استفاده دشمنان اسلام، مجبور شد هيچ اقدامى نكند و هيچ دفاعى از همسرش نكند. البته طبق معمول روايات و احاديث بى اساس و پايه اى هم از آستين ديگرشان بيرون ميكشند كه فعلا وارد آن نميشويم.
در اينجا فرض را بر اين ميگيريم كه حرف آخوندها درست است و على در همان لحظه طوفانى كه همسر جوان و حامله اش پشت درب خانه خونين و بيهوش افتاده و عمر نيز بالاى سرش است، به سرعت فكر ميكند كه براى حفظ اسلام و عدم ايجاد تفرقه سكوت ميكنم و دم نميزنم و بدتر اینکه, شبانه و مخفيانه همسرم را در قبرستان دفن ميكنم.
ولى اين ادعاى روحانيون شيعه با واقعيات و رواياتى كه علمايشان در كتب معتبرشان نقل كرده اند در تضاد مطلق ميباشد.
در يكى از معتبرترين كتب شيعيان به نام “سفينة البحار” كه اثر شيخ عباس قمى عالم بزرگ و نامدار شيعه است داستانى نقل شده است كه آنرا به طور كامل خدمت شما عرضه ميكنم. اما قبل از اينكه اين داستان را نقل كنم، نگاهى گذرا ميكنم به شيخ عباس قمى و كتاب سفينة البحار كه اين داستان در آن نقل شده كه ببينيم اين شخص كيست و چه جايگاهى در ميان علماى شيعه دارد.
شیخ عباس قمی معروف به محدث قمی از محدثان شیعی پرکار قرن چهاردم هجری است اين يعنى اينكه ايشان همعصر ما بوده و با تمامى علوم رجالى و حديث آشنايى كامل داشته و حديث جعلى را از غير جعلى به راحتى تشخيص ميداده كما اينكه خود ايشان كتابى در علم رجال دارد به نام تحفة الألباب و كتابى ديگر به نام شرح الوجيزه كه در علم حديث ميباشد.
اما معروفترین کتاب شیخ عباس قمی، كتاب بسيار معروف مفاتيح الجنان است كه همه ما با آن آشنا هستيم. از كتب معروف ديگر ايشان ميتوان به كتاب منتهى الآمال اشاره كرد.
شيخ عباس قمى مشهور به محدث قمى از شاگردان علامه نورى طبرسى است كه شرح حال ايشان در بحث تحريف قرآن در همين سایت نگاشته شده است. (شرح در این لینک)
در جريان انقلاب مشروطه، محدث قمی (شیخ عباس قمی) جانب مشروعهطلبان را گرفت و از مخالفين سرسخت انقلاب مشروطه بود و به شدت از شيخ فضل الله نورى خائن بزرگ به ايران و ايرانى، دفاع ميكرد.
در سال ۱۳۴۴ قمری، مهمترین کتاب حدیثی ایشان یعنی سفینه البحار و مدینه الحکم و الاثار – که فهرست موضوعی تفصیلی برای احادیث کتاب بیش از صد جلدی بحار الأنوار تألیف علامه مجلسى است – پس از ٢٠ سال تلاش شبانهروزی به پايان رسيد.
سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، مهمترین و معروفترین اثر پیرامون بحار الأنوار است که توسط شيخ عباس قمى گردآوری شدهاست.
شیخ عباس خود مینویسد این کتاب بهترین اثر بجا مانده از وی است. او آن را در دو جلد تنظیم نموده و در جهت آسان نمودن مراجعه به بحارالانوار نوشتهاست.
مهمترين نكته زندگى شيخ عباس قمى شايد تربيت شاگردانى باشد كه يكى از اين شاگردان سرزمين ايران را كه قرنها مورد تجاوز دشمنان اين سرزمين واقع شده ولى هنوز پابرجا بود و به لطف مردان وطن پرستى مانند رضا شاه سر و سامان گرفته بود را به قهقرا ببرد و ما را در سراشيبى تند سقوط فرهنگى – اخلاقى – اقتصادى – سياسى و مذهبى قرار داده است. بله درست متوجه شديد, آیت الله روح الله خمينى شاگرد شيخ عباس قمى بود ….
خوب تا اينجا متوجه شديد كه ايشان از علماى بزرگ و معاصر شيعه است و كتابى كه ما در مورد آن حرف زديم را در مدت ٢٠ سال به رشته تحرير درآورده است. پس اين كتاب و مطالب درون آن نميتواند بى اعتبار و بى ارزش باشد.
اين مطالب را بدين دليل نوشتم كه اگر کسی برای رد این مطلب طبق روال هميشگى شيعيان، نویسد كه اين روايت فلان است و فلانى آنرا به اشتباه نوشته و ازين دست ادعاهای بی پایه و اساس.
اما برگرديم به داستان ناودان و ببينيم حيدر كرار در اينباره چگونه غيرت و مردانگى اش را به نمايش گذاشت. روایت چنین است:
حضرت رسول اكرم وقتى كه امر كرد تمام درهائى كه بسمت مسجد باز ميشد ببندند، عباس عموى ايشان درخواست كرد كه در خانه اش بسوى مسجد باز باشد، حضرت فرمود: هيچ راهى ندارد، عباس تقاضا كرد كه قطعه ميزاب يعنى ناودان ازخانه اش بصحن مسجد مشرف باشد تا آنكه براى وى شرافتى باشد.
حضرت اجازه اينكار را به او داد و براى او ناودانى از خانه به مسجد نصب كردند، آنگاه رو به مردم كرده و گفت: اى مردم خداوند به وسيله اين ناودان به عموى من شرافتى بخشيد پس در اين رابطه عمويم را نيازاريد كه اذيت و آزار او اذيت من است و براستى كه عباس يادگار و باقيماند پدران و اجداد من است.
آن ناودان پيوسته به حال خود بود تا زمان خليفه دوم عمر ابن خطاب اتفاقا روزى عباس مريض شد و بيمارى او شدت پيداكرد، جاريه او پيراهن او را شست و آب از همان ناودان جارى شد و بصحن مسجد ريخت، اين خبر بگوش خليفه رسيد، عمر به شدن خشمگين شد و به غلام خود دستور داد و گفت برو بالا و ناودان را از جاى خود بكن. غلام نيز بنا به دستور عمر آن ناودان را از جا كند و بر سطح بام عباس انداخت.
آنگاه گفت اگر كسى اين ناودان را بجايش برگرداند من گردن او را ميزنم، اين كار بر عباس بن عبدالمطلب(عموى پيامبر اسلام) بسيار سخت و گران آمد و فرزندان خود، عبدالله و عبيدالله را فراخواند و به آنها تكيه داد(زير بازوهايش را گرفتند كه بتواند راه برود) و لرزان لرزان به نزد على رفت. وقتى كه حضرت على نگاهش به عموى خود، عباس افتاد گفت:
اى عمو چه شده كه شما با اين حال جسمى به اينجا آمده اى؟
عباس داستان ناودان را براى على نقل كرد و آنگاه گفت: اى برادر زاده من، دو چشم داشتم كه با آن دو تا نگاه ميكردم، يكي از آن دو چشم محمد بود كه از ميان ما رفت و فقط شما كه چشم ديگر من هستيد مانده ايد، من هرگز فكر نمى كردم اينگونه از سوى خليفه مورد ستم قرار بگيرم و شرافتى كه بوسيله رسول خدا بمن رسيد زايل شود و از دستم برود، درباره من توجهي كن.(به من كمك كن)
حضرت على فرمود:اى عموى برزگوار من، شما به سوى خانه ات برگرد، اميد است كه از من خبرهاى خوشحال كننده به شما برسد انشاء الله.
آنگاه رو به غلام خود قنبر كرد و فرمود: اى قنبر ذوالفقار مرا بياور، وقتى كه آورد آن را به خود آويخت و از منزل خارج شد و به مسجد وارد شد آنگاه مردم دور آيشان حلقه زدند و سپس ايشان فرمود:
اى قنبر برفراز بام خانه عباس برو و ناودان را به جاى خود برگردان. قنبر آنچه را كه على به او دستور داده بود انجام داد، آنگاه حضرت فرمود: قسم به صاحب اين قبر و اين منبر(پيامبر اسلام) اگر كسى ناودان را از جايش بكند گردن او را ميزنم. و همچنين گردن كسى را كه دستور اين كار را بدهد و در مقابل آفتاب مى اندازم تا بپوسد.
وقتى كه اين سخنان على بگوش عمر بن خطاب خليفه مسلمانان رسيد، برخاست و داخل مسجد شد و نگاهى به ناودان كرد و گفت كسى نمى تواند در مقابل عمل ابوالحسن(على) عكس العمل نشان دهد و ما در برابر قسمى كه خورده ايم كفاره ميدهيم.
وقتى كه صبح شد على عليه بخانه عمويش عباس رفت و فرمود: چطورى اى عموى بزرگوارم ؟
گفت: صبح كردم در حاليكه بهترين نعمتها يعنى پسر برادرم را دارم.
خوب دوستان نازنين همانطور كه ديديد على ابن ابيطالب كه اسلامگرايان شيعه از وى به عنوان امام اول نام ميبرند به خاطر يك ناودان شمشير به كمرش بست و به ميان مردم رفت و شروع به تهديد كرد.
وى بخاطر همين ناودان حاضر بود نه تنها با خليفه و عواملش بجنگد بلكه تهديد كرد كه سر آنها را از تنشان جدا ميكند. حال برگرديم به افسانه قتل فاطمه توسط عمر:
مگر نه اينكه به ادعاى روحانيون شيعه، عمر با لگد به در زده و ميخ در وارد پهلوى فاطمه شده و او را كشت؟
و مگر نه اينكه على ابن ابيطالب در آنجا بود ولى هيچ دفاعى از همسرش نكرد؟
حال با شنيدن اين داستان ناودان و عصبانيت و شمشير كشيدن على، نميتوان گفت كه قدر و منزلت فاطمه از يك ناودان كذائى برای امام اول شیعیان كمتر بوده است ؟؟
چگونه در دفاع از همسرش كه حامله نيز بوده، مصلحت اسلام و جلوگيرى از تفرقه مسلمانان باعث سكوت وى شد ولى در دفاع از ناودان خانه عباس هيچ مصلحت و تفرقه و آشوبى در اسلام مهم نبوده و ایشان همه را تهدید به گردن زدن کرد ؟؟؟
آیا با بودن چنین داستانهایی در کتب معتبر شیعیان, نمیتوان به دروغ بودن داستان شهادت فاطمه به دست عمر پی برد ؟؟
اميدوارم دوستان نوجوان و جوانى كه با تعصب و بدون آگاهى از اين داستانهاى دروغين دفاع ميكنند كمى با تعقل و تفكر عاقلانه اين مسائل را كنار هم گذاشته و از آن نتايج عقلانى را استخراج كنند.
براى خواندن داستان ناودان پی بردن به صحت ادعای ما ميتوانيد به سايت تبيان در این لینک تشريف ببريد و آنرا كامل بخوانيد. درضمن تصاوير زير نيز اسكن از ترجمه كتاب سفينة البحار ميباشد كه شماره صفحه و نام كتاب را در آن و همچنين داستان را بطور كامل بيان كرده است.
منبع:
۱) الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي۸۰هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص۵۶۸، ناشر: انتشارات هادي ـ قم ، الطبعة الأولي، ۱۴۰۵ه
با درود
آیا در مورد اینکه مرتدین باید کشته شوند نیز مقالاتی دارید ؟
خیلی مایل هستم که ببینم پایه قرآنی و حدیثی اسلام در مورد کشتن مرتدین کدام هستند. اگر بتوانید در اینمورد بنده را راهنمائی بفرمائی بسیار سپاسگزار خواهم بود.
ضمنا شجاعت و سواد و آگاهی شما قابل تحسین میباشد. تمام مردم ایران قدردان زحمات و فداکاریهای شما جهت روشنگری آنها هستند.
سلام و درود بر شما دکتر روشنگر عزیز واقعا تلاش های شما برای بیرون آوردن مردم از جهل و گمراهی قابل تحسین است. از این جماعت متعصب هم ناراحت نشوید که تعداد آنها روز به روز در حال کمتر شدن است همین که می آیند به این سایت و در نظراتشان برای دفاع از اسلام به استدلال های خنده دار متوسل می شوند به این معناست که در دلشان شک افتاده است . من خطاب به این گروه از مردم میگویم برای دانستن حقیقت فقط کافی است بروند متن قرآن را بخوانند (نه اینکه بیخود متن عربی آنرا که چیزی ازش نمی فهمند با لحن محزون بخوانند و زار بزنند بلکه متن فارسی آنرا بخوانند) همچنین سیره این هشام را بخوانند و به سایر متون اسلامی مراجعه کنند اصلا هم نیازی به مطالعه مکتوبات منتقد نیست از آنجا که مسلمانان محترم ایرانی عمدتا اعتقادشآن به اسلام از روی بی خبری است و تصور می کنند اسلام ذاتا دینی پیشرفته و اهل مدارا و دین رحمت و مهربانی است اگر متون اصلی این دین را مطالعه کنند خود به حقیقت پی می برند
در پاراگراف، در جريان انقلاب مشروطه، محدث قمی (شیخ عباس قمی) جانب مشروعهطلبان را گرفت و از مخالفين سرسخت انقلاب مشروطه بود و به شدت از شيخ فضل الله نورى خائن بزرگ به ايران و ايرانى، دفاع ميكرد.
بنظر مباد، “مخالفين” غلط وموافقین صحیح باشد
لطفا اصلاحبفرمائید!
واین همان علی ابن عمران یهودی بودکه در نهج البلاغه گفته اگر تمام دنیا رابمن بدهند، حاضرنیستم پای ملخی را از دهان موری بگیرم!!!! فاطمه وامر خلافت مسلمین واجرای مثلا وصیت محمد در غدیر خم وجانشینی محمد باندازه پای ملخ هم ارزش نداشت؟ههههه وانگهی، مشاورت عمر در زمان خلافت ودادن دختر ۶ ساله اش را به او چه داستانی بود وچه حکمتی داشت؟ که در جواب سوال شیعیان شنیعه گفت از چوب دستی عمر ترسیدم!