شهادت فاطمه, بی غيرتی علی یا دروغ روحانیون شیعه ؟؟

مذهب تشيع يا همان مذهبى که روحانیون و شاهان حکومت صفویه حدود ۳۰۰ سال پیش با زور شمشير در حلق ما ايرانيها فرو کردند و شرحی از آن را در این لینک میخوانید، که اساس و بنيادش بر دروغ و خرافاتى بنا شده كه در ابتدا توسط يهوديان نومسلمان وارد دين تازه تاسيس اسلام شد و پس از روحانیون شیعه با پر و بال دادن به این خرافات و افسانه ها, آنرا به شکل امروزی درآورده اند. شرح اين موضوع در اين لينك میباشد.

همانطور كه همه ميدانيم, وقتى اساس و بنياد يك آیین, مذهب و یا یک ایدولوژی غیر واقعی و برپایه تخیلات و توهمات باشد، براى تداوم و گسترش آن در میان عوام, بالأجبار بايد صدها و هزاران دروغ ديگر به آن افزود. در مذهب تشيع به موارد بسيار زيادى از این دست اعتقادات توهم گونه و غیر واقعی برمیخوریم كه جزوی از اصول لاينفك اين مذهب شده و در واقع كاملا با اصول اعتقادى كه قرآن برای مسلمانان تبیین كرده در تضاد ميباشند و هيچ پايه و اساسى مبتنی بر اصول اسلامی ندارد.

این اعتقادات تنها با ساختن روايات و احاديث جعلی که گاهی نیز خود به آن اذعان میکنند, به واقعیت تبدیل شده است. ازینرو زمانی که با یکی از اسلامگرایان شيعه وارد گفتگو و مناظره میشویم كافى است از وی بخواهیم که برای ادامه گفتگو و داشتن وجه مشترک تنها منبع ما قرآن باشد و نه روايات، اینجاست كه با مخالفت شديد از سوی ایشان روبرو میشویم, زيرا هيچكدام از اصول اعتقادی ایشان به طور مستقیم در قرآن وجود ندارد و براى اثبات آنها حتما بايد دست به دامن رواياتى شوند كه اكثر آنها ٤-٥ قرن و یا حتی خیلی دیرتر پس از وفات محمد ساخته شده اند و هيچ اعتبار تاريخى و منطقى ندارند.

برخى اعتقادات که مورد انتقاد بیش از نود درصد مسلمانان نیز هست از این قرار است:
اعتقاد به عصمت برای ائمه و اهل بیت محمد – اعتقاد به امامت علی و ۱۱ تن از نوادگانش – دارا بودن علم غيب و علم خدا دادی این امامان ۱۲ گانه -اعتقاد به مهدويت و آمدن یک منجی – ساختن افسانه شهادت فاطمه زهرا بدست خلیفه دوم – تحلیل سكوت على در مقابل قتل فاطمه به دلیل تقدم مصلحت اسلام – ساختن و آراستن گنبد بر روی قبر ائمه و نوادگانشان و طلب شفاعت از این گنبد ها – وجوب تقلید از یک روحانی به نام مرجع تقليد و دخالت وی در تمامت امور زندگی مردم – گرفتن سهم امام از مردم – گرفتن خمس از مردم که تبدیل به حق الزحمه یا همان درآمد روحانیون شده و و … ده ها موضوع غیر منطقی ديگر كه فقط و فقط زاده ذهن روحانیون این مذهب در طول تاریخ بوده و هدف اصلی از تمامى اين داستان سراییها, تداوم حضور آنها در زندگی مردم و همچنین پر کردن جیبشان ميباشد زیرا همانطور که همه میدانیم قشر روحانی تنها قشری است که در طول زندگی هیچ گاه دارای شغل نیست و تنها راه درآمدش نیز گرفتن پول از مردم به عناوین مختلف میباشد. که البته پس از روی کار آمدن رضا شاه در ایران این روند کمی تغییر کرد و در جای مناسب حتما به آن میپردازیم. این قشر در طول تاريخ چند قرن گذشته, با خم و راست شدن در مقابل شاهان و اميران وقت و بدون تلاش و كار روزگار خود را سپرى میکردند(شرح در این لینک) تا اینکه با حماقت پدران ما ۴ دهه پیش به قدرت رسيدند و در ٣٨ سال گذشته آنچنان ضربه اى به اين سرزمين زده اند كه براى جبران آن نياز به ده ها رضا شاه و كوروش و امير كبير داريم.
در اين نوشتار فقط به افسانه کشته شدن فاطمه به دست خلیفه دوم, عمر بن خطاب میپردازیم، در وقت مناسب دیگری به باقى مسائل و افسانه هاى پرورش يافته توسط متولیان حوزه, خواهيم پرداخت.
اما، اينكه عمر خليفه دوم و دست راست محمد در زمان حياتش، فاطمه, همسر باردار علی را به قتل رسانده باشد يا خير هيچ مشكلى از منتقدين اسلام حل نميكند ولى ميتوان با طرح فقط چند سئوال بسيار ساده و واضح و آن هم بر اساس اعتقادات خود شیعیان و درخواست پاسخ از آنان به غیر منطقی و افسانه بودن این داستان پی برد.
براى طرح سئوال در اينباره بايد تمامى گزينه هاى زير را كه در كتب تاريخ مورخين و محدثين شیعه و سنی آورده شده، را بعنوان پيش فرض بپذيريم:
١) شیعیان معتقدند که خلیفه دوم عمر به خانه فاطمه هجوم برده و بدليل عدم بيعت على با ابوبكر, اين بانوی جوان را به قتل رسانده و با وجود بودن همسرش, علی در خانه و دیدن این جنایت هيچ عكس العملى از خود نشان نداده است.(۱)

٢) اينكه طبق ادعاى آخوندهاى شيعه, فاطمه براى پس گرفتن باغ فدك(که محمد در جنگ به چنگ آورده بود) به ابوبكر حملات لفظى كرده و اورا بازخواست كرده و براى مردم خطبه فدكيه خوانده است.(۲)
٣) اينكه طبق گفته تمامى علماى بزرگ شيعه، على دختر خردسال خودش را به عقد عمر كه بيش از ٥٦ سال سن داشته، درآورده باشد.(۳)
٤) اينكه طبق گفته هاى على در نهج البلاغه، وى به عمر در تمامى امور مشاوره ميداده و با او رابطه تنگاتنگى داشته است.(۴)

٥) امام على در هيچ جائى و در هيچ زمانى نه از ابوبكر و نه از عمر بدليل رفتارشان با همسرش و يا پس گرفتن ملك فدك انتقاد يا گلايه اى نكرده است و هيچ نامى ازين موضوعات به ميان نياورده است.

٦) طبق نوشته تمامى مورخين و راويان مسلمان على پس از مرگ همسرش و در ازدواج با همسران فراوانش نام عمر و ابوبكر را بر فرزندانش گذاشته بود.(۵)
با قبول تمامى اين پيش فرضها و كنار هم قرار دادن آنها، تنها و تنها يك مطلب بسيار مهم به اثبات ميرسد و آنهم اينكه على, امام اول شیعیان یک انسان بیغیرت و دریوزه بوده که نه توانایی دفاع از همسرش را داشته و نه اینکه در مورد قتل وی هیچگاه سخنی گفته است و بدتر از همه اینها دختر خردسالش را به عقد ازدواج قاتل همسرش درآورده.
بله، از ادعاها و نوشته های علما و روحانیون شيعه تنها برداشت منطقى و عقلانى اين است كه اين مرد(على) به اندازه سر سوزنى غيرت و مردانگى در وجودش نداشته است و مطرح کردن ادعای روحانیون شیعه مبنی بر قتل فاطمه به دست خلیفه دوم و سکوت امام علی با گفته های دیگر مورخین و علمای اسلامی در تضاد کامل میباشد.
زيرا اگر بپذیریم که امام علی:
١- از كشته شدن زنش در جلوى چشمانش جلوگيرى نكرده و يا از او هيچ دفاعى نكرده است.
٢- از باغى كه پيامبر اسلام به همسرش هديه داده و اكنون به زور غصب شده دفاع نكرده و اجازه داده همسر جوانش با داشتن ٥ فرزند خردسال به ميان مجلس مردان غريبه برود و با داد و فرياد و آبروريزى موهايش را پريشان كند.
٣- پس از مرگ همسرش، دخترك خردسالش را به عقد قاتل زنش درآورده و حتى دختركش را براى داماد پيرش بزك كرده است.
٤- حتى يك بار در طول عمرش از قتل همسرش بدست خليفه ناراحت و نگران نبوده و آنرا به زبان نياورده است.

باید از روحانیون شیعه و رهروان آنها يكى از اين دو گزینه زیر را عرضه کرد که آن را بپذيرند:
اولا: داستان قتل فاطمه به دست عمر دروغى بيش نبوده كه قرنها پس از صدر اسلام به آن دامن زده شده است و به مرور زمان پر و پا گرفته است.
دوما: على يك انسان بى غيرت و بى عرضه اى بوده كه با وجود قتل همسر جوان و حامله اش، تمام آن مواردى كه عرض كردم را انجام داده است.
مسلماً روحانیون شیعه با وجود آن همه روایات غلوآمیز و داستانهای عجیب و غریب در وصف شجاعت و غیرت علی و ادعاهایی که گاهاً او را با خدا برابر ميدانند، نميتوانند بپذيرند كه ايشان انسانى سست غيرت و بى جربزه بوده است و از روی دریوزگی تمامی این کارها را کرده است, پس چاره اى جز اين نيست كه داستان قتل فاطمه را از بيخ و بن از كتابهايشان بردارند، كما اينكه تا قبل از سال ١٣٧٤ در تقويم ها نامى از شهادت برده نشده بود و از كلمه وفات براى روز درگذشت ايشان استفاده شده بود و حتی روز تعطیل در تقویم برای آن منظور نشده بود. البته لازم به ذکر میباشد که تعدادی از روحانیون بزرگ این مذهب مانند شیخ مفید و علامه حسین فضل الله این داستان را منکر شده و آن را از بیخ جعلی میدانند.tghvim
اما برگرديم به قتل فاطمه به دست عمر و عدم واكنش على به این اتفاق, درحالی که هنگام وقوع این حادثه, ايشان به همراه چند شخص ديگر از بنى هاشم در خانه نشسته بودند.
روحانیون شیعه در برابر اين پرسش كه چرا على از خود واكنشى نشان نداد و چرا از همسر حامله اش دفاع نكرد؟ ميگويند:
امام على براى اينكه فتنه اى به وجود نيايد و در ميان مسلمانان تفرقه نيفتد، دست به شمشير نبرد و سكوت اختيار كرد و در این میان روایتی از پیامبر اسلام نقل میکنند که این واقعه را پیش بینی کرده بود و به علی دستور سکوت داده بود. جدای از احمقانه بودن این ادعا باید گفت که حتی اگر چنین روایتی نیز وجود داشته باشد, این روایت خلاف نص قرآن و کاملا بی اعتبار است زیرا در آیه ۹ از سوره احقاف میخوانیم که:
قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلا نَذِيرٌ مُبِينٌ – الأحقاف ۹
ترجمه: بگو: من از بين رسولان، اولين پيغمبر نيستم و نمي‌دانم که با من و شما عاقبت چه مي‌کنند(چه اتفاقی برای ما می افتد) من جز آنچه بر من وحي مي‌شود پيروي نمي‌کنم جز آنکه با بيان روشن پیام دهنده باشم.
در این آیه خود محمد میگوید که نمیداند چه اتفاقی برای خودش یا دیگران خواهد افتاد, حال چطور باید این روایت را پذیرفت که محمد از وقوع چنین حادثه ای خبر داده و علی را دستور به سکوت داده است ؟ پس این روایت نیز مانند صدها روایت دیگر بی اعتبار و دروغین میباشد.
از آنجايى كه در ابتدای این نوشتار گفتيم و شما هم ميدانيد، پايه و بنياد مذهب شيعه بر برخی اعتقادات بنا شده که هیچکدام واقعی نیست و بیشتر به وهم و تخیل شبیه است تا حقیقت و اگر کسی بخواهد مطلبی وهمی را به دیگران بقبولاند مجبور به دروغگویی و داستانسرایی میشود و دروغگو هميشه از حافظه خوبى بهره نميبرد. روحانیون و متولیان این مذهب در سرهم کردن افسانه قتل فاطمه و سکوت علی, يادشان رفته كه شيخ عباس قمى یا همان محدث قمی که از علماى بزرگ و با اعتبار شیعه و از اساتید آیت الله روح الله خمینی, در كتاب بسيار معروف خود به نام سفينة البحار داستانى را تعريف ميكند از على, كه براى دفاع از ناودان خانه عباس, عموى محمد، شمشير كشيد و خليفه و تمام مسلمانان را تهديد به مرگ كرد.
حال باید از ایشان پرسید كه:

آيا جان فاطمه كه همسر فرزندانش و ناموسش به حساب می آمد از ناودان خانه عباس كم ارزشتر بوده که در قتلش سکوت اختیار کرد ؟؟
چطور در اينجا على به فكر اتحاد مسلمانان و ايجاد تفرقه و فتنه نبود و تاکید پیامبر اسلام منبی بر سکوت را فراموش کرد ؟؟

توضیح: به داستان ناودان خانه عباس, عموی پیامبر اسلام و عصبانیت امام علی, در یک نوشتار دیگر خواهم پرداخت.

منابع:
۱) کتاب سلیم بن قیس الهلالی, صفحه ۵۶۸. ناشر: انتشارات هادی قم, چاپ اول ۱۴۰۵ هجری
۲) معانی الخبار: شیخ صدوق – الاحتجاج : ابو منصور احمد طبرسی – ﻛﺘﺎﺏ ﺳﻠﻴﻢ ﺑﻦ ﻗﻴﺲ ﺹ۲۵۳
۳) ﺍﻟﻜﺎﻓﻲ ﻓﻲ ﺍﻟﻔﺮﻭﻉ ﺝ ۲ ﺹ ۱۴۱ط ﺍﻟﻬﻨﺪ
۴) نهج البلاغه، صبحى صالح، الطبعه الاولى، بیروت، ۱۳۷۸ه.ق، خطبه ۱۴۶؛ آشتیانى، محمد رضا (و) امامى، محمد جعفر، ترجمه گویا و فشرده اى بر نهج البلاغه، چاپ اول، قم، مطبوعاتى هدف، ج ۲ ص ۱۲۵ خطبه ۱۴۶
۵) کتاب الإرشاد از شیخ مفید، ص ۱۶۷ و همچنین کتاب معجم الرجال از ایت الله خوئی جلد ۴۵/۱۳

 

48 thoughts on “شهادت فاطمه, بی غيرتی علی یا دروغ روحانیون شیعه ؟؟

  1. دروغه داری از یه طرف میگی کنتور نداره که.
    اولا حضرت علی در همون جا همون کسی که حضرت رو به شهادت رسوند رو زد و از اون حضرت دفاع کرد.
    دوما بارها به مصیبت شهادت حضرت زهرا اشاره کرده
    در ضمن به قول اغلب تاریخ نگاران اون دختر،دختره خوده حضرت علی نبوده بلکه ایشون از اون مراقبت میکرده.
    یه چنتا سند میزارم تا کسایی که نمیدونن بدونن.تو که شامل آیه ی ۱۷۹ سوره ی اعرافی.

    ۱- علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بيني و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد . . .
    الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي۸۰هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص۵۶۸، ناشر: انتشارات هادي ـ قم ، الطبعة الأولي، ۱۴۰۵هـ.
    2-عمر شمشيرش را كه در غلاف بود بلند كرد و به پهلوي فاطمه زد، تازيانه را بلند كرد و بر بازوي فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع)از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بيني و گردنش كوبيد.

    الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي۱۲۷۰هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج۳، ص۱۲۴، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

    امکلثوم دختر ابوبکر:
    برخى از عالمان اهل سنت اعتراف كرده‌اند كه امّ‌كلثومى كه با عمر ازدواج كرده، دختر ابوبكر بوده نه دختر امير مؤمنان عليه السلام.

    محى الدين نووى، مهمترين شارح صحيح مسلم در کتاب تهذيب الاسماء مى‌گويد عمر با امّ‌كلثوم دختر ابوبکر ازدواج کرده است!!!

    دو خواهر عائشه؛ همان دو نفرى كه مقصود ابوبكر صديق! از سخنانش به عائشه بودند، كه به او گفت «دو برادرت و دو خواهرت (از من ارث مى برند)؛ عائشه گفت: اين دو نفر برادران من هستند؛ اما دو خواهر من چه كسانى هستند (من كه يك خواهر بيشتر ندارم)؛ در پاسخ گفت: آن كسى كه در شكم دختر خارجه است؛ من گمان دارم كه او نيز دختر است؛ اين ماجرا را در باب هبه كتاب مهذب آورده است.

    و سخن در باره آن دو در اسماء الرجال در باب چهارم در خواهران گذشت؛ اين دو خواهر، اسماء دختر ابوبكر و امّ‌كلثوم دختر ابوبكر هستند؛ و او است كه در شكم مادرش بود؛ و در آنجا توضيح ماجرا گذشت؛ و همين امّ‌كلثوم است كه عمر با او ازدواج كرده است.

    النووي، أبو زكريا محيي الدين يحيى بن شرف بن مري (متوفاي۶۷۶ هـ)، تهذيب الأسماء واللغات، ج ۲، ص۶۳۰، رقم: ۱۲۲۴، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م.

    این نکته رو هم بهتره یاد آور بشیم که حضرت علی از پسر ابوبکر هم مراقبت میکرد محمد بن ابوبکر که با حضرت همراه بود.واین نشانه ی مهربانی حضرت علی هست

    به قول شاعر:
    *به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
    این رفتار ها فقط از یک نفر با قلبی مهربان بر میاد.
    این نکته رو هم خاطر نشان بکنیم که برخی علما به اینکه امکلثوم دختر خوده حضرت بوده اشاره کردند اما با برسی تمام اقوال تاریخی این به دست میآید که ام کلثوم دختر حضرت نبوده

    و ما اینکه چرا حضرت علي حتي در ايام خلافت و حكومت خود هيچگاه از شهادت همسر خود توسط عمر يادي نكرد ؟
    اولاً: در خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه آمده كه علي (ع) به هنگام دفن حضرت زهرا (س) فرمود:
    أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ از اين پس اندوه من جاودانه، و شبهايم، شب زنده دارى است، تا آن روز كه نزد خدا بروم .
    ثانياً: علي (ع) در دوران حكومتش نزد سليم بن قيس از شهادت حضرت زهرا ياد كرد و فرمود: فاطمه (س) از دنيا رفت در حالى كه اثر تازيانه در بازويش مانند بازوبند باقى مانده بود. )كتاب سليم بن قيس ، ص۶۷۴ . )
    ثالثاً: ابن عباس ميگويد:علي (ع) در جنگ صفين از كتابى كه به املاي پيامبرو به خط خودش بود برايم خواند كه چگونه حضرت زهرا عليها السّلام شهيد شد )كتاب سليم بن قيس الهلالي ، ص۹۱۵ .)

    منابع زیاد هست من به برخی اشاره کردم

    اما گفتی روایت پیامبر دروغه.اولا دلیل برای رد روایت نیاوردی و سند رو بررسی نکردی که این نشانه ی بیسوادیه تو هست این هم روایت:
    امام كاظم عليه السلام مي فرمايد: از پدرم امام صادق عليه السلام پرسيدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گريه بلند كردند، مهاجرين و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مي كردند، علي فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روي بدن پيغمبر انداختم، فرمود:

    برادرم، اين مردم مرا رها خواهند كرد و به دنياي خودشان مشغول خواهند شد؛ ولي تو را از رسيدگي به من باز ندارد، مثل تو در بين اين امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاي دور نزد آن بيايند… پس چون از دنيا رفتم و از آنچه به تو وصيت كردم فارغ شدي و بدنم را در قبر گذاشتي، در خانه ات بنشين و قرآن را آنگونه كه دستور داده ام، بر اساس واجبات و احكام و ترتيب نزول جمع آوري كن، تو را به بردباري در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش مي كنم، صبر كن تا بر من وارد شوي.

    الشريف الرضي، أبي الحسن محمد بن الحسين بن موسي الموسوي البغدادي (متوفاي۴۰۶هـ) خصائص الأئمة (عليهم السلام)، ص۷۳، تحقيق وتعليق: الدكتور محمد هادي الأميني، ناشر: مجمع البحوث الإسلامية الآستانة الرضوية المقدسة مشهد – إيران، ۱۴۰۶هـ

    المجلسي، محمد باقر (متوفاي ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۴۸۴، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳ – ۱۹۸۳ م.

    پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهي كرد و فرمود: اي سلمان! خدا را شاهد مي گيرم افرادي كه با اينان بجنگند با من جنگيده اند، افرادي كه با اينان روي صلح داشته باشند با من صلح كرده اند، بدانيد كه اينان در بهشت همراه منند.
    سپس پيامبر صلي الله عليه وآله نگاهي به علي عليه السلام كرد و فرمود: اي علي! تو به زودي پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت و ستمشان سختي خواهي كشيد. اگر ياراني يافتي با آنان جهاد كن و به وسيله موافقينت با آنان بجنگ، و اگر كمك كار و ياوري نيافتي صبر كن و دست نگهدار و با دست خويش خود را به نابودي مينداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي، هارون براي تو اسوه خوبي است، به برادرش موسي گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي؛ اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند.

    الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي۸۰هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص۵۶۹، ناشر: انتشارات هادي ـ قم ، الطبعة الأولي، ۱۴۰۵هـ.

    گفتی این روایت مخالف آیه ی قرآن هست.مخالف این آیه:
    قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلا نَذِيرٌ مُبِينٌ – الأحقاف ۹
    ترجمه: بگو: من از بين رسولان، اولين پيغمبر نيستم و نمي‌دانم که با من و شما عاقبت چه مي‌کنند(چه اتفاقی برای ما می افتد) من جز آنچه بر من وحي مي‌شود پيروي نمي‌کنم جز آنکه با بيان روشن پیام دهنده باشم.

    این حرف کاملا درسته پیامبر خدا چیزی نمیدانست مگر آنچیزی که خداوند از غیب به او گفته باشد این نیز آیه ی قرآن هست:
    «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً» «داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد* مگر رسولانى كه آنان را برگزيده، و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷
    از این آیه بردشت میشه که پیامبر گفته اون از خودش چیزی ندارد این مسئله یکی از اصول کلامی مسلمانان هست که تمام موجودات و مخلوقات و صفات احسن از برای خداوند منان هست و هیچکس از خودش چیزی ندارد و خداوند علم غیب خود رو به هر اندازه که صلاح بداند برای افراد خاصی آشکار میکند در مورد اتفاقات بعد از پیامبر هم این مورد صادق هست.خداوند علم غیب نسبت به آینده رو به پیامبر عطا کرد و اون نیز حضرت علی رو در جریان گذاشت و از اون خواست کاری انجان ندهد تا شالوده ی اسلام بر هم نریزد و جان حضرت حفظ بشود چون با نبود حضرت علی وظیفه ی اون که راهنمایی مسلمانان در سختی ها است بر هم میخورد.
    علاوه بر این در همون آیه ای که شما گفتید میفرماید پیامبر چیزی نمیداند مگر آنچه خدا وحی کرده باشد وخ داوند با وحی علم خود را به پیامبر انتقال میدهد

    جناب نویسنده امیدوارم با قاتل حضرت زهرا در روز قیامت محشور بشوید و همچنین با دشمنان حضرت علی.شمایی که از دروغ نوشتن و تکه برداری از تاریخ دست نمیکشید البته این کار جز تحقیر کردن شما نتیجه ای نداره امروزه افراد خیلی بیشتر اهل تحقیق هستن.
    من وشما در روز رستاخیز رودر رو قرار خواهیم گرفتو چه دیدنی صحنه ای هست.

    وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُولَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ
    و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد آنان بر پروردگارشان دروغ عرضه مى ‏شوند و گواهان خواهند گفت اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند هان لعنت‏ خدا بر ستمگران باد

    الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون

    1. جناب راوندی
      همانطور که قبلا و بارهای مکرر پاسخ شما را مستند داده ام اینبار نیز همین کار را انجام خواهم داد فقط به شرطی که برای مطالبی که خدمتتان مینویسم پاسخ داشته باشید و عازم غیبت صغری نشوید.

      در نقد اینکه علی در مقابل قتل همسرش سکوت کرد به روایتی استناد کرده اید از کتاب شخصی به نام سلیم ابن قیس هلالی میباشد و تنها و اولین سند شیعه در افسانه شهادت فاطمه نیز همین کتاب است.
      از سویی دیگر شما مسلمانان و به طور اخص شیعیان در زمانی که با یک مساله روایی که بر خلاف اغتقادت شما باشد جبهه میگیرید و با تمام توان تلاش میکنید که آن روایت را بی اعتبار جلوه دهید و مهمترین انفعال شما در اینباره ایراد به سند روایت است, ولی در روایتی که خود شما مرقوم فرموده اید خبری از این ریزبینی نیست.
      و اما در مورد کتابی که از آن روایت را نقل کرده اید, نظر تنی چند از علمای بزرگ شیعه را خدمت شما مینویسم:
      ۱- عالم نقاد رجالی شیعه، ابن غضائری ‏ در مورد کتاب سلیم ابن قیس می‌نویسد: این کتاب مشهور است ولی اصحاب ما آن را جعلی می‌دانند و علایمی هم این نظر را تایید می‌کند. مشکل دیگر این کتاب سندهای متفاوت آن است که همه تنها به “ابان ابن ابی عیاش” بر می‌گردد. از سوی دیگر محتوای این کتاب را غیر عیاش نقل نکرده است و ابی عیاش نیز ضعیف است و شخصیت قابل اعتمادی ندارد.(رجال ابن ‏الغضائری، ج۳، ص۱۵۷)

      و ابن الغضائری در راویان قرن پنجم نیز ذکر کرده و می‎گوید: کتاب بدون شک موضوع است و برای این ادعا، نشانه هایی وجود دارد که بر موضوع بودن کتاب دلالت می کند، از جمله آنچه که در آن ذکر شده که محمد بن ابوبکر پدرش را به هنگام مرگش نصیحت کرد.( محمد بن ابی بکر در آن زمان سنی میان۲ و ۳ سال داشت!) دلیل دیگر اینکه در این کتاب تعداد ائمه سیزده نفر ذکر شده است و مواردی دیگر. این مطلب در منابع زیر درج شده است.
      الف: رجال ابن الغضائری ص:۶۳
      ب: خلاصه الأقوال ص:۱۶۲،
      ج: نقد الرجال ۲/۳۵۵،
      د: معجم رجال الحدیث ۹/۲۲۸،
      م: جامع الرواه ۱/۳۷۴٫

      و باز ابن غضائری می‌گوید: اصحاب ما معتقدند که سلیم شناخته شده نیست و نامی از وی برده نمیشود و این کتاب ساختگی است و بر کسی پوشیده نیست.(الخلاصه‌ اثر حلی ص ۸۳٫ مراجعه شود به کتاب استاد احمد کاتب، ص۱۹۹٫)
      و در جایی از او (ابن غضائری) اینچنین نقل شده: «این کتاب مشهور به او منتسب است»(خلاصه الاقوال – ۸۳)

      ۲- “ممقانی” نیز نقل میکند که: سلیم بن قیس از امام صادق و امام حسن و امام حسین و علی بن أبی‎طالب روایت کرده است، اما اصحاب شیعه ما و علمای شیعه می‎گویند: سلیم فردی معروف نیست و در اصل وجود وی شک وجود دارد و از او به نیکی نام نبرده‎اند و کتابی که به وی منسوب شده است، قطعاً ساختگی است و در آن کتاب دلائل کافی بر ساختگی بودنش وجود دارد.( تنقیح المقال(۲/۲۵))

      و در مورد زندگینامه ی سلیم بن قیس، “ابن داود” به نقل از غضائری گفته است: «یک کتاب مشهور به او نسبت داده شده است ولی این کتاب کاملاً جعلی است چرا که او در آن کتاب گفته است که محمدبن أبوبکر در هنگام مرگ پدرش به نصیحت او پرداخته است و در کتاب او منکرات آشکاری وجود دارد و من تصور میکنم که تمامی این کتاب جعلی است. (الرجال ص ۴۶۰)

      ۳- شیخ مفید متوفای ۴۱۳ ، که از بزرگان تاریخ ، کلام و فقه شیعه است، این کتاب را به شدت مورد مناقشه قرار می‌دهد. او در کتاب “ارشاد “خود که اولین و بهترین کتاب جامع در زمینه تاریخ زندگی اهل بیت در نزد شیعه است از کتاب سلیم چیزی نقل نکرده و اصولا آن را بی اعتبار معرفی می‌کند.
      او در مورد این کتاب می‌نویسد: کتاب سلیم غیر قابل اعتماد است و عمل به اکثر روایات آن جایز نیست. در آن جعلیات و تحریفاتی هست که متدینین سزاوار است از عمل به همه آن اجتناب ورزند:
      “هذا الکتاب غیر موثوق به و لایجوز العمل على أکثره و قد حصل فیه تخلیط و تدلیس فینبغی للمتدین أن یجتنب العمل بکل ما فیه.این مطلب در منابع زیر آمده است:
      الف: تصحیح‏ الاعتقاد، ص۱۲۶ ب: اوائل المقالات و شرح اعتقادات الصدوق، ص ۲۴۷٫
      ج:کتاب استاد احمد کاتب، ص۱۹۹٫
      شیخ مفید می‎گوید: این حدیث که “صدوق” آن را از کتاب سلیم گرفته است، صحیح نمی باشد و برای فرد متدین شایسته است که از عمل به همه روایات وارده در کتاب سلیم اجتناب نماید، زیرا این کتاب مخلوطی از کذب و تدلیس است.(شرح اعتقادات صدوق- ص۲۷ چاپ تبریز)
      مفید از صدوق انتقاد می‌کند بخاطر اعتماد و روایت از کتاب سلیم بن قیس الهلالی.
      و علت استفاده صدوق از کتاب سلیم را اخباری بودنش دانسته،که در باره آن می‌گوید:” او بر مذهب اصحاب الحدیث و عمل به ظواهر الفاظ می باشد، و از طریق اعتبار عدول کرده و این رویه‌ای است که صاحب آن به دینش ضرر می رساند و مانع روشنی و استبصار می‌شود”(المفید: اوائل المقالات وشرح الاعتقادات ص ۲۴۲)

      ۴- علامه محمد باقر بهبودی از علمای معاصر شیعه نظری در اینباره دارد که میگوید:
      «از تحقیق در کتاب و اسناد آن مسلّم می‌شود که کتاب «سلیم» به «أبان بن أبی عیّاش فیروز» ختم می‌شود که او منفرداً از سلیم نقل می‌کند. أبان بن أبی عیّاش از اهل سنّت!! و متروک الحدیث است. “شیخ طوسی” نیز او را تضعیف کرده است. من پس از تأمّل در سراسر کتاب و نقد یکایک کلمات آن بر این عقیده‌ام که کتاب مذکور توسّط یکی از غلاه، به نام “سلیم بن قیس هلالی” و از زبان«ابن اذینه» که از «أبان بن أبی عیّاش» روایت می‌کند، جعل شده است. و از آن رو در جعل کتاب «عمر بن اذینه» را انتخاب کرده است که وی از بیم خلیفه عباسی «مهدی»، اززادگاهش بصره به «مخالیف» یمن گریخت و در همانجا درگذشت، جاعل زندق این کتاب نسخه مجعول خود را در کوفه و بصره و یمن از طریق صحّافان بی‌خبر و ساده‌لوح درمیان مردم رواج داد. چون شیعیان به طعن دشمنان اهل بیت و شکست شوکتشان شائق بوده‌اند و از آن رو که اجازاتی در نقل روایت از «عمر بن اذینه» داشته‌اند، کتاب مذکور را به نحو «وجاده» (اگر روایتی را بدون سماع مستقیم از قائل حدیث، از مکتوبی که آن را متعلّق به قائل یا راوی می‌دانند، نقل کنند، چنین نقلی را «وجاده» گویند.)
      و بی‌آنکه درباره نسخ آن تحقیق کرده ویا آنها را بر «ابن اذینه» خوانده باشند، نقل کرده‌اند. و چنانکه در اوّل و در میانه کتاب ملاحظه می‌کنید، جاعل فریبکار آن، برای کسب وثاقت در مورد اکاذیبش از قول «أبان» ادعا می‌کند که هر حدیث را به کرّات بر شیعیان اصحاب رسول الله – علیه الصّلاه و السلام – عرضه می‌کرده و با ین حال از اینکه افسانه‌هایش مورد قبول شود، مطمئن نمی‌شده تا اینکه هر یک از احادیث را تک تک و هم یکجا به امامی پس ازامام دیگر عرضه بدارد!!
      [و بدین سبب] ملاحظه می‌کنید که این نادان پلید حدیثی را از علی أخذ می‌کند سپس حدیث مذکور را به امام حسن بن علیعرضه می‌دارد، گویی به سخن امیرالمؤمنین اعتماد نمی‌کند مگر پس از آنکه حسن بن علی نیز آنچه را که پدرش فرموده، بگوید و با این حال به این هم اکتفا و اعتماد نکرده تا اینکه سخن مذکور را به امام حسین بن علی و سپس به امام زین‌العابدین عرضه بدارد، سپس حجّ بیت الله به جای آورده و حدیث را به امام باقر نیز عرضه بدارد!! و این روش کذّابین برای اغفال محدّثین ساده‌لوح است». (معرفه الحدیث، ص ۲۵۹ و ۲۶۰٫)
      این بود نظر عالم شیعی که به شدت این کتاب را مردود میداند!

      در این مورد و بی اعتباری کتاب سلیم ابن قیس آنقدر میشود اسناد داد که تا فردا خواندنش طول بکشد. اما شما روایتی را از یکی از علمای اهل سنت به نام الآلوسی البغدادی آوردید ولی باز هم سند روایت را ذکر نکردید, زیرا آلوسی این روایت را از همان کتاب سلیم ابن قیس برداشته و روایت کرده و همانطور که اثبات کردم این کتاب دارای اعتبار تاریخی نیست و اصولا چنین شخصی وجود خارجی نداشته است .
      در مورد باقی ادعاهایتان نیز با استناد به کتب علمای شیعه پاسخ شما را خواهم داد. فقط جای سوال است برای من چرا شما به کتب اهل سنت استناد میکنید ؟؟؟؟ مگر کتب خودتان دارای اعتبار نیستند که به کتب اهل سنت استناد میکنید ؟؟؟
      در ضمن شما که دم از برسی سند روایات میزنید چرا خودتان هیچگاه اسناد روایاتی که نوشته اید را ذکر نکرده اید ؟؟
      نکند از آوردن نام * ابان ابن ابی عیاش * یا همان فیروز به عنوان روی روایت سلیم ابن قیس, شرم داشتید ؟؟؟؟؟

      1. جناب راوندی
        در پاسخ به ادعایتان در مورد ام کلثوم دختر علی, شما به کسی استناد کردید که خود شیعیان وی را پدر روحانی وهابیت معرفی میکنند ولی در اینجا با استناد به ایشان نتیجه گرفتید که ام کلثوم دختر ابوبکر بوده نه علی.
        دلیل این فریبکاری و دغلبازی شما هم کاملا مشخص است ولی دوباره یادتان رفته که اداره کننده این سایت خیلی بیشتر از حتی بزرگان شما به روایات و تاریخ دین و مذهبتان تسلط دارد.
        من اینجا با استناد به روایات بزرگترین علمای خود شیعه اثبات میکنم که ام کلثوم دختر علی بوده و درضمن بر خلاف فریبکاریها و فرافکنی های شما هم سند روایات و هم بررسی رجالی آنها را مینویسم. امیدوارم اینکار من موجبات غیبت صغری شمارا فراهم نیاورد:)

        شیخ صدوق:
        روایت اول: أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ هَلْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ فَاطِمَهَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیتَهَا عَلَى النَّارِ قَالَ نَعَمْ عَنَى بِذَلِکَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ وَ زَینَبَ وَ أُمَّ کُلْثُوم‏.(معانی الأخبار الشیخ الصدوق، ص ۱۰۶ _قم)

        روایت دوم: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِی بْنِ مَهْزِیارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْوَشَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَاسِمِ بْنِ الْفُضَیلِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ فَاطِمَهَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیتَهَا عَلَى النَّارِ فَقَالَ الْمُعْتَقُونَ مِنَ النَّارِ هُمْ وُلْدُ بَطْنِهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ زَینَبُ وَ أُمُّ کُلْثُوم‏.»(معانی الأخبار الشیخ الصدوق، ص ۱۰۶ و ۱۰۷ _قم)
        ترجمه: حماد بن عثمان گوید :به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت گردم، معناى این سخن پیامبر(ص) چیست که فرمود: فاطمه پاک است، پس خداوند آتش را بر ذرّیه او حرام کرد؟ امام(ع) جواب داد: رهاشدگان از آتش فرزندان او هستند: حسن و حسین و زینب و ام‏کلثوم.»

        حال رویان این روایات را یکی یکی بررسی میکنیم:

        راوی اول: “مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ”
        رجال ‏النجاشی، ص‏ ۳۸۳: شیخ القمیین و فقیههم و متقدمهم و وجههم
        فهرست ‏الطوسی، ص‏ ۴۴۲: جلیل القدر عارف بالرجال موثوق به
        رجال ‏الطوسی، ص‏ ۴۳۹: جلیل القدر بصیر بالفقه ثقه
        الخلاصه للحلی، ص‏ ۱۴۷:شیخ القمیین و فقیههم و متقدمهم و وجههم

        دومین راوی: ” مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ” (صاحب کتاب بصائر الدرجات)
        رجال ‏النجاشی، ص‏ ۳۵۴: کان وجها فی أصحابنا القمیین ثقه عظیم القدر راجحا قلیل السقط فی الروایه
        الخلاصه للحلی، ص‏ ۱۵۷: کان وجها فی أصحابنا القمیین ثقه عظیم القدر راجحا قلیل السقط فی الروایه

        راوی سوم: ” الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ”
        رجال ‏الطوسی، ص‏ ۳۶۱: العباس بن معروف قمی ثقه صحیح مولى جعفر بن عمران بن عبد الله الأشعری
        رجال ‏النجاشی، ص‏ ۲۸۱:«ثقه»
        الخلاصه للحلی: ص‏ ۱۱۸:«ثقه صحیح»

        راوی چهارم: ” عَلِی بْنِ مَهْزِیارَ”
        فهرست ‏الطوسی، ص ۲۶۵:«علی بن مهزیار الأهوازی جلیل القدر واسع الروایه ثقه»
        رجال‏ الطوسی، ص‏ ۳۶۰:«علی بن مهزیار أهوازی ثقه صحیح.»

        راوی پنجم: “الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْوَشَّاءِ
        رجال ‏النجاشی: ص‏ ۳۹: الحسن بن علی بن زیاد الوشاء بجلی کوفی قال أبو عمرو: و یکنى بأبی محمد الوشاء و هو ابن بنت إلیاس الصیرفی خزاز من أصحاب الرضا علیه السلام و کان من وجوه هذه الطائفه
        الخلاصه للحلی، ص۴۱: الحسن بن علی بن زیاد الوشاء بجلی کوفی
        قال الکشی: یکنى بأبی محمد الوشاء و هو ابن بنت إلیاس الصیرفی خیر من أصحاب الرضا علیه السلام و کان من وجوه هذه الطائفه

        راوی ششم:”مُحَمَّدِ بْنِ قَاسِمِ بْنِ الْفُضَیلِ”
        رجال النجاشی، ص ۳۶۲: محمد بن القاسم بن الفضیل بن یسار النهدی ثقه هو و أبوه و عمه العلاء و جده الفضیل روى عن الرضا علیه السلام
        ابن داوود، ص۳۳۱: محمد بن القاسم بن فضیل بن یسار النهدی ضا [جخ‏] ثقه هو و أبوه و عمه العلاء و جده الفضیل
        الخلاصه للحلی ، ص۱۵۹: محمد بن القاسم بن الفضیل بالیاء بعد الضاد بن یسار النهدی ثقه هو و أبوه و عمه العلاء و جده الفضیل روى عن الرضا علیه السلام

        آخرین راوی: “حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ” ؛ او نیز از اصحاب اجماع است
        رجال‏الکشی: ص‏ ۳۷۵: أجمعت العصابه على تصحیح ما یصح من هؤلاء و تصدیقهم لما یقولون و أقروا لهم بالفقه من دون أولئک السته الذین عددناهم و سمیناهم سته نفر جمیل بن دراج و عبد الله بن مسکان و عبد الله بن بکیر و حماد بن عیسى و حماد بن عثمان و أبان بن عثمان‏…
        الخلاصه للحلی، ص‏ ۵۶: ثقه جلیل القدر من أصحاب الرضا علیه السلام و من أصحاب الکاظم علیه السلام و الحسین أخوه و جعفر أولاد عثمان بن زیاد الرواسی فاضلون خیار ثقات‏
        فهرست الطوسی، ص۱۵۶: حماد بن عثمان الناب ثقه جلیل القدر. له کتاب‏
        رجال ابن داوود، ص ۱۳۲: حماد بن عثمان بن عمرو بن خالد الفزاری مولاهم کوفی ثقه هو و أخوه عبد الله ق م ضا
        و اما علمای بزرگ دیگر شیعه که در کتبشان اشاره کرده اند که ام کلثوم دختر علی بوده چند تن همراه با اظهار نظرشان را خدمت شما ارائه میکنم.
        ۱- “شیخ محمد باقر کجوری” که از بزرگان محدثین شیعه میباشد این روایت را معتبر دانسته و می نویسد:« – کما فی بعض الأخبار المعتبره – بالحسنین ( علیهما السلام ) وزینب وأم کلثوم . قال الصادق ( علیه السلام ) : « المعتقون من النار هم ولد بطنها : الحسن والحسین وزینب وأمکلثوم »(الخصائص الفاطمیه ج۱ ص۱۹۶، شیخ محمد باقر کجوری _انتشارات شیخ الرضی)
        ۲- محمد تقی مجلسی مشهور به “مجلسی اول” و پدر محمد باقر مجلسی, می نویسد: « و فی القوی، عن القداح، عن جعفر عن أبیه علیهما السلام قال: ماتت أم کلثوم بنت علی علیه السلام و ابنها زید فی ساعه واحده لا یدری أیهما هلک قبل، فلم یورث أحدهما من الآخر و صلى علیهما جمیعا.» (روضه المتقین، ج‏۱۱، ص: ۳۲۴ ، مجلسی اول؛ قم_ط۲)
        ۳- علامه شیخ محمد تستری صاحب “قاموس الرجال” می نویسد:«قلت : لم ینکره محقق محققا ، فأخبارنا به متواتره فی نکاحها وعدتها فضلا عن أخبار العامه واتفاق السیر » (قاموس الرجال ج۱۲ ص۲۱۶ ، الشیخ محمد تقی التستری؛قم،ط۱)

        خوب جناب راوندی تا اینجا ادعایتان در مورد دختر علی کاملا خلاف واقع از آب درآمد و نشان دادید که در دغلکاری و فریب دادن مخاطب هنوز خیلی ناشی هستید.
        اگر نیاز باشد و خودتان هم لازم میدانید از بزرگترین علمای اهل سنت نیز خدمت شما روایتی در این مورد و در اثبات این مساله خواهم آورد ولی تا همینجا هم فکر نمیکنم شک و شبهه ای باقی مانده باشد.

      2. اما جناب راوندی در مورد اینکه چرا علی هیچگاه حرفی از کشته شدن فاطمه توسط عمر نزد, خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه را نوشته اید که علی در آن میگوید: از اين پس اندوه من جاودانه، و شبهايم، شب زنده دارى است، تا آن روز كه نزد خدا بروم..
        جناب راوندی مگر علی نیمه شب و بطور مخفیانه جسد فاطمه را به خاک نسپرد ؟؟ اگر جوابتان بله است, بفرمایید:
        اولا: چه کسی آنجا بود که نجوای علی با جسد فاطمه را یادداشت کرده که ۳۰۰ سال بعد شخصی به نام شریف رضی آن را وارد کتاب نهج البلاغه کند ؟؟
        دوما: در کدام قسمت از این نجوا یا مویه, علی حرفی از کشته شدن فاطمه به دست عمر زده ؟؟
        و اما در بخش دوم نقل قول کرده اید از کتاب سلیم ابن قیس که قبلا بی اعتباری آنرا اثبات کردیم کما اینکه همین نقل قول هم چیزی را اثبات نمیکند و علی حرفی از کشته شدن فاطمه توسط عمر نزده است و گفته تازیانه بر بازو و نگفته میخ در وارد پهلویش شد یا اینکه ضربه شمشیر به او خورده بود..

        سپس ادعا کرده اید که منابع زیادی وجود دارد ولی بدون اشاره از کنار آن گذشته اید کما اینکه همه میدانند اولین و مهمترین منبع شیعه در مورد این اتفاق همین کتاب سلیم ابن قیس هست که آن هم اعتباری ندارد و علمای خود شیعه آنرا بدون اعتبار میدانند.

        اما در مورد روایتی که آورده اید و به آن استناد کرده اید ..
        اولا: من این روایت را به دلیل اینکه بر خلاف آیات قرآن بود و بنا بر اعتقاد خود شیعیان باید آنرا به دیوار کوبید, رد کردم و نه به دلیل مشکل سندی.
        دوما: بازهم نقل کننده روایت کتابی است که از دید خود علمای شیعه اعتباری ندارد و تمامی مطالبی که شما نوشته اید نقل از این کتاب است.

        در ادامه برای توجیه روایت و اینکه محمد میتوانست از غیب خبر دهد و پیشگویی کند به آیات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن استناد کرده اید که مفصلا توضیح خواهم داد.

        آیات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن را خدمت شما مینویسم و خیلی ساده ترجمه میکنم که ببینید این ترجمه ای که شما نوشتید چقدر با ترجمه واقعی این آیات تفاوت دارد.

        عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا (۲۶) إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا (۲۷) لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا (۲۸)
        ترجمه: عالم غیب فقط مخصوص خداست – اگر کسانی که مورد رضایت رسول(جبرئیل) قرار بگیرند, ایشان برای آنها در نزدیکش و پشتش مراقبینی قرار میدهد – برای اینکه بداند پیام خداوند را به خوبی میرسانند و به آنها احاطه داشته باشد و همه چیز را محاسبه کند.
        در اینجا در مورد این آیات توضیحات کاملی میدهم لطفا با دقت بخوانید و از هر شخصی که در نزدیکتان است و به زبان اعرابی تسلط دارد نیز کمک بگیرید….
        در تمامی قرآن وقتی* کلمه رسول* آمده به عنوان شخص خاص, تمامی مترجمین و مفسرین آنرا به جبرئیل(فرستاده مخصوص خدا و حامل وحی) ترجمه کرده اند.
        اما برای اینکه بدانیم این رسول همان جبرئیل است یا نه باقی آیات را هم نگاه میکنیم. بعد از کلمه رسول, جمله جدید اینطور گفته شده: ‘فانه یسلک ما بین … که ‘فانه ضمیر سوم شخص مفرد است برای رسول,* یعنی رسول برای او(پیامبر) مراقبینی قرار میدهد.*
        حال آیه بعدی را میبینیم که گفته لیعلم – *لیعلم صیغه سوم شخص مفرد است و اشاره دارد به همان رسول(جبرئیل) و ترجمه اش میشود: که بداند´, *چه چیزی را بداند؟؟ اینجا دلیل قرار دادن آن مراقبین را توضیح میدهد.
        زیرا در آیه ۲۷ گفته بود که در اطراف آنها مراقبینی را قرار میدهد و در آیه ۲۸ دلیل قرار دادن این مراقبین را توضیح میدهد.

        حال آیه بعدی را میبینیم که گفته لیعلم – لیعلم صیغه سوم شخص مفرد است و اشاره دارد به همان رسول(جبرئیل) و ترجمه اش میشود: که بداند´, چه چیزی را بداند؟؟ اینجا دلیل قرار دادن آن مراقبین را توضیح میدهد. زیرا در آیه ۲۷ گفته بود که در اطراف آنها مراقبینی را قرار میدهد و در آیه ۲۸ دلیل قرار دادن این مراقبین را توضیح میدهد.

        ادامه آیه میگوید ان قد ابلغو رسالت ربهم – که ترجمه اش میشود که بداند پیام پروردگارشان را (به مردم) میرسانند … اینجا از صیغه سوم شخص جمع استفاده شده ربهم پروردگارشان و اشاره به پیامبران دارد. خوب دلیل قرار دادن مراقبین این است که رسول(جبرئیل) بداند که آنها پیام پروردگارشان را به خوبی به گوش مردم میرسانند.
        و در ادامه نیز میگوید: وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ
        ترجمه: و مسلط باشد بر آنچه همراهشان است(انجام میدهند). در اینجا نیز أَحَاطَ* صیغه سوم شخص مفرد است و برای اشاره به همان کلمه رسول(جبرئیل) آمده و لدیهم صیغه سوم شخص جمع است و اشاره به پیامبران.
        پس دلیل قرار دادن مراقبین در اطراف پیامبران از سوی جبرئیل این است که بداند چگونه و به خوبی پیام خدا را به مردم میرسانند و هم اینکه به آنها تسلط کامل داشته باشد.. و در هیچ کجای این آیات حرفی از داشتن علم غیب و یا تسلط به علم غیب گنجانده نشده و حرفی به میان نیامده است.

        پس نتیجه میگیریم آن کلمه رسول که به صورت مفرد آمده بود و ضمیر ‘فانه نیز که به صورت مفرد آمده بود با ‘ابلغوا و ‘ربهم و ‘لدیهم که به صورت جمع آمده است تفاوت دارد و ارتباطی با آن ترجمه ای که شما نوشتید ندارد.
        حالا با این ترجمه که تقریبا کلمه به کلمه برای شما آنرا بیان کردم, شما بفرمایید کجای این آیه نوشته محمد یا فرزندان علی دارم علم غیب هستند ؟؟

      3. در اینجا پاسخ مطالبی که در سایت بالاترین دادید و نتوانستم آنجا پاسخ بدهم را اینجا مینویسم.

        در پاسخ به تمامی داستانسرایی هایی که در زیر این پست در سایت بالاترین کردید و فقط به درد منبر و پای منبر میخورد میگویم:
        اولا: شما قبل از اینکه این داستانها را سرهم کنید لازم است شدیدا به آموزش زبان فارسی برسید و فارسی خواندن را یاد بگیرید. جمله ای که من نوشتم این بود :
        در تمامی قرآن وقتی* کلمه رسول* آمده به عنوان شخص خاص, تمامی مترجمین و مفسرین آنرا به جبرئیل(فرستاده مخصوص خدا و حامل وحی) ترجمه کرده اند.
        در این جملات از کلمه ترکیبی *شخص خاص* استفاده شده که معنای جمله را کاملا مشخص میکند ولی وقتی کسی ادبیات فارسی را خوب نخوانده باشد نمیتواند به راحتی بفهمد که منظور از این کلمات و جملات چیست.

        اما برای روشن شدن بیشتر منظور به آیاتی اشاره میکنم که در آنها کلمه رسول یا رسل به معنای فرستاده خدا میباشد.
        ۱- قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَاماً زَكِيّاً . مریم ۱۹- در این آیه جبرئیل خود را رسول خطاب میکند.
        ۲– وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ . عنکبوت ۳۳ – در این آیه. *رسلنا در واقع همان فرستادگان خدا هستند.
        پس دیدیم که کلمه رسول و وجود آن در آیات نام آوردن از محمد نیست. البته از این دست آیات میتوان به آیات خیلی زیادی اشاره کرد. اما برای من جالب شد که در اینجا یک شیعه خرافاتی نصف کامل سوره جن را آورده که اثبات کند که آیه ۲۷ مربوط به علم غیب محمد است ولی همین شیعه زاده چند کلمه از آیه ۳۳ سوره احزاب را جدا میکند و میگوید اینها در مورد علی و نوادگانش است 🙂
        البته این از خصلت شیعیان میباشد و ما به شنیدن آن عادت کرده ایم. ولی در اینجا هم ترجمه شما و هم ترجمه خودم را کنار هم قرار میدهم تا ببینیم تردستی آخوندهای شیعه چگونه ترجمه را تغییر داده است 🙂
        این ترجمه من :
        عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا (۲۶) إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا (۲۷) لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا (۲۸)
        ترجمه: عالم غیب فقط مخصوص خداست – اگر کسانی که مورد رضایت رسول(جبرئیل) قرار بگیرند, ایشان برای آنها در نزدیکش و پشتش مراقبینی قرار میدهد – برای اینکه بداند پیام خداوند را به خوبی میرسانند و به آنها احاطه داشته باشد و همه چیز را محاسبه کند.

        و این هم ترجمه شما :
        26-او(خداوند)آگاه هست به به غیب پس ظاهر نمیکند بر غیبش کسی را.
        27-جز از کسانی که راضی شد،از پیامبران.پس او قرار میدهد از پشت سر و از پیش رو نگاهبانی
        -شما در ترجمه کلمه ی یظهر رو ترجمه نکردید که در آیه ی بعد معنا میدهد و فقط گفتید که عالم غیب مخصوص خداست که با این معنی آیه ی بعد بی معنی میشه.

        حالا به دقت بخونید و یا میتوانید از یک ایرانی فارسی دان کمک بگیرید.
        مگر نگفتید که زبان عربی بلدید ؟ پس چطور نمیدانید که اعراب به علم غیب, عالم الغیب میگویند ؟؟؟
        خب من هم در ترجمه نوشتم عالم غیب که میشود همان علم غیب.
        ولی در ادامه ترجمه این آیه دروغ و فریبکاری شما بیرون زد, زیرا کسی که زبان عربی بداند و در این زمینه تحصیل کرده باشد حتما میداند:
        در اینجا *فَلَا يُظْهِرُ* دلالت بر چه صیغه ای دارد. اما در ترجمه شما نوشته اید * ظاهر نمیکند بر غیبش کسی را * و اگر قرار بود با ترجمه شما باشد باید میشد *فلا يُظْاهِرُ*
        و حتما باید میدانست که ترجمه صحیح این کلمه چه میشود
        .
        ولی برای آگاهی شما و باقی دوستان نگاهی میکنیم به تعريف و معنى يظهر, في معجم المعاني الجامع – معجم عربي عربي (لغتنامه عربی معجم المعاني)

        • أظهر الشَّيءَ :
        1 – بيَّنه وكشفه وأوضحه :- أظهرت ذكاءً خارقًا ، – أظهر كفاءَته / نواياه الحقيقيَّة / خوفًا شديدًا / عيوبُ المجتمع ، – ثوب يُظهر ما تحته
        در مورد اول: معنای وضوح و نشان دادن
        2 – جعله وراء ظهره :- أظهر حاجتي
        • أظهر القرآنَ : قرأه على ظهر لسانه
        • أظهره على الأمر : أطلعه عليه :- أظهر صديقَه على السرِّ ، – { وَأَظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ } – در اینجا به معنای آگاهی و اطلاع دادن آمده است. (خدا او را آگاه کرد)
        • أظهره على عدوِّه : نصره وأعلاه ، أعانه عليه :- أظهر اللهُ المسلمين على الكافرين ، – { هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ } – و در این آیه هم به معنای آگاهی دادن آمده است.
        ترجمه آیه میشود: اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد که بر تمامی ادیان مسلط(آگاه) گرداند
        خوب با توجه به این توضیحاتی که در مورد کلمه ‘يُظْهِرُ’ دادم فکر کنم متوجه شده باشید که ترجمه صحیح کمله *فَلَا يُظْهِرُ* چه میشود. برای ترجمه آیه ۲۶ سوره جن میتوان این دو گزینه را نوشت :
        الف: علم غیب فقط مخصوص خداست
        ب: کسی به جز خدا از عالم غیب خبر ندارد
        پس ترجمه شما در این قسمت کاملا غلط بود.
        اما با ترجمه آیه ۲۷ براستی اثبات کردید که نه از زبان عربی چیزی میدانید و نه تاکنون دست به ترجمه هیچ متنی زده اید.
        شما در ترجمه آیه ۲۷ نوشته اید : جز از کسانی که راضی شد،از پیامبران.پس او قرار میدهد از پشت سر و از پیش رو نگاهبانی.
        در اینجا شما از کلمه پیامبران استفاده کرده اید که جمع است در صورتی که در متن آیه کلمه *الرسول* آمده که هم مفرد است و اشاره به یک شخص و هم داری ال معرفه است, پس ترجمه آن به پیامبران کاملا غلط است.
        ترجمه آن پیامبری هم نمیشود زیرا دارای ال معرفه میباشد. اگر قرار بود ترجمه شما صحیح باشد باید از کلمه رسل استفاده میکرد که جمع است و نه رسول.

        درضمن یک مطلب بسیار مهم اینجا هست اینکه شما در ترجمه نوشته اید : کسانی از پیامبران که خدا از وی راضی شد برایش مراقبینی قرار میدهد !!!!
        مگر خدا از پیامبرانش ناراضی هم میشود ؟؟؟؟
        با این ادعا اگر از پیامبری راضی نبود او را به حال خود وامیگذارد ؟؟؟

        آیا این ادعا اهانت به خدایتان نیست ؟؟؟
        حال با تمام این مطالبی که نوشتید در کدام قسمت از آیه نوشته به آن پیامبر یا رسول علم غیب میدهیم ؟؟
        آیا قرار دادن مراقبین به معنای دادن علم غیب است ؟؟

        این ادعای دروغین شما خلاف تمامی آیاتی است که تاکید شده که علم غیب مخصوص خداست و کسی از باخبر نیست …

    2. جناب راوندی
      با سلام

      گیریم تمامی ادعاها و مستندات شما قابل قبول باشند…………….

      اما یک سئوال باقی می ماند و آن اینکه چگونه علی شماور قاتل همسرش شد و آنقدر عمر و علی در خصوص مسائل مشورت میکردند که حداقل این روایت را شنیده اید که علی میکفت بهتر است در مسجد بمانم تا خانه روم!!!!!!!!!!!!!!!! ثانیا علی جزء شش جانشین انتخابی عمر بود!!!!!!!!!!!!

      علمای منحرف شیعه برای ماله کشی این مسئله ………گفته اند که حفظ اسلام برای علی مهم تر بود!!!!!!!!!!!!!!! مثلا اگر علی به عمر مشورت نمی داد عمر کشته میشد خوب بدرک………….. خودش جانشینش میشد!!!!!!!!!!!!!!!!!!

      بعد همین علمای منحرف می آیند در خصوص اینکه چرا علی بیعت معاویه را نپذیرفت ………گفتند علی نمی توانست حتی یک روز حکومت گناه آلود معاویه را بپذیرد!!!!!!!!!!!!!!
      ابن عباش و مالک اشتر عزل معاویه را اشتباه نامیدند و به علی سفارش کردند که معاویه حداقل یک سال در پستش ابقا شود تا بتوان لشگر اسلام را از چنگش در آورد ……………………….. در پاسخ علمای منحرف شیعه گفتند علی حتی یک روز حکومت شرک معاویه را نمی پذیرفت!!!!!!!!!!!!!!!

      چطور معاویه ای که در اروپا میجنگید ………………. موجب جنگ صفین و در آخر سرنگونگی خاندان علی شد…………….. هیچکدام برای حفظ اسلام نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

      میبینید…………….. وقتی چرندیاتی گفته شد و واقعیت ها مخفی میشوند شما براحتی هزاران تناقض را در تاریخ شاهد خواهید بود……………….

    1. جناب راوندی
      ما به بی احترامیهای شما و همفکران شما عادت داریم و با تحمل و گذشت تلاش داریم که به شما هم بیاموزیم که در پاسخ به نقاد باید آرام و مستند بود نه فحاش و بی ادب.

      شما تلاش کردید با مغلطه و داستانسرایی مطالبی را عنوان کنید و من هم مانند همیشه با استناد به کتب خودتان پاسخ شمارا دادم.
      نگرانی و پرخاش شما نشان از این دارد که انتظار ندارید کسی بتواند به این محکمی دستتان را رو کند.

      مانند همیشه منتظر هستم که مطالبتان را بخوانم و پاسخ بگویم ولی لطف بفرمایید یک اصل مهم را فراموش نکنید و آن این است که هیچگاه خود را دانای کل و مخاطبین را نادان و ناآگاه به حساب نیاورید.

  2. یک مثل هست که میگه جواب های هویه.
    فکر نکن که شما به باور من اهانت بکنی من ساکت میشینم.باور من یعنی خوده من.پس وقتی فحش خوردی ناراحت نشو چون نوشته هات پره فحشه.تمام این مطالب که نوشتی با لحن آرام و با متانت هم میشد نوشت.
    البته این سبک نوشتن خودش یک راه برای اینه که بی احترامی به ائمه رو رواج بدین.به همین دلیل امثال شما لایق آیه ی ۱۷۹ سوره ی اعرافی.
    درضمن استحکامی در نوشته ها ندیدم.همیشه یک طرف نوشته های شما درز داره چون همیشه به نگاره های تاریخی یک طرفه نگاه میکنی.
    من به هیچ عنوان خودم رو دانا نمیدانم و همیشه به دنبال حقیقت هستم.اما بیاحترامی به هرکسی من رو عصبانی میکند.شما درباره ی مسیحیت و بودیسم هم بد بنویسی من ناراحت میشوم چون دین من بی احترامی به اندیشه ی افراد رو تحمل نمیکند.

    1. عجب روئی .
      قرآن شما بیشترین و بدترین اهانتها رو به تمام بشر (غیر مسلمانان) میکند و بعد طرفداران آن کتاب کثیف انتظار دارند که ما به آن اهانت نکنیم.
      شما اون قسمتهاشو از قرآن بیرون بریز تا ما هم تلافی نکنیم. (البته اگر اون قسمتهاشو از قرآن حذف کنید دیگه چیزی ازش نمیمونه)

    2. جناب راوندی

      شما مسلمانان و خصوصا شیعیان هنوز معنای نقد رو نفهمیده اید و نقد رو با توهین در یک کلمه خلاصه میکنید.

      ما در هیچکدام از مطالب این سایت به هیچ شخصی اهانت نکرده و نخواهیم کرد. تمامی مطالبی هم که نوشته شده است برگرفته از کتب مورد احترام خود مسلمانان میباشد.
      شما انتظار دارید که هر مطلب تحریف شده و دروغی که نوشتید ما هم آنرا بپذیریم ولی همانطور که دیدید دست شما رو شد و غیر واقعی بودن مطالب شما اثبات شد. به جای فرار به جلو میتوانید مردانه بگویید بله من در این مورد اشتباه کرده ام یا اینکه بدون تحقیق از جایی کپی کرده ام. اینطور خیلی ارزش و اعتبار شما بالا میرود تا اینکه بیایید و با بی ادبی و بی احترامی کردن نگرانی خودتان را نشان دهید.
      چطور وقتی این دین شما ما را زنا زاده و مرتد و چهار پا خطاب میکند شما ناراحت نمیشود ؟؟؟
      چطور اهانت از سوی کتب و روایات شما به مخالفین شمارا ناراحت نمیکند ولی نقد کردن دینتان شمارا ناراحت میکند ؟؟؟
      جناب راوندی شما نه سنتان اقتضا میکند و نه دانش و سواد دینتان که بخواهید با مدیران این سایت مجادله کنید. پس بهتر است به جای اهانت های مکرر و نشان دادن خود به عنوان یک انسان کم شخصیت, لطف کنید و درباره دین و مذهبتان با چشمان بازتر تحقیق کنید.

      1. این آقای راوندی در صفحه دیگری معلوم کردند که از طرفداران آیت الشیطان دکتر (قلابی) قزوینی است. درک ایشان در همان اندازه میباشد. من فکر نکنم این بنده خدا حتی یکبار قرآن را بزبان پارسی خوانده باشد. واقعا این مسلمانان از نظر مغزی جای ترحم دارند.

      2. درود بر شما دوست بزرگوار
        اتفاقا من چندین بار از کارشناسان شبکه ولایت و حتی جناب قزوینی برای مناظره دعوت کردم ولی پاسخی نشنیدم جز اینکه من را وهابی خطاب کردند.
        این جناب راوندی یکی از نوجوانان پی منبری آخوند هاست و اطلاعات زیادی ندارد به همین دلیل هم تا با یک پاسخ قاطع بخورد میکند به غیبت صغری تشریف میبرند.

      3. جناب آقای دکتر روشنگر
        با سلام

        میدانید مشکل کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

        یک روایت از امام جعفر (صادق!!!) است که میگوید اگر شما روایت و داستانی (حتی دروغ) از امامان و پیامبر تعریف کرده که موجب افزایش مهر و محبت آنها نزد مردم شود ، نه تنها گناهی مرتکب نشده اید بلکه ثواب زیارت خانه خدا را دارد (جناب جعفر این حدیث را از علی روایت کرده اند) !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

        حال شما خودتان را جای این مومنین نوجوان بگذارید…………… و آنگاه جناب آقای آیت الله بهجت از مشاهده سربازان امام زمان و خوردن شام با مهدی صحبت کند !!!!!!!!!!!!!!!! دیگر شکی برای شما باقی میگذارد؟؟؟؟؟

      4. کاملا صحیح میفرمایید
        مسلمانان هر داستانی تخیلی و غیر واقعی را میپذیرند به شرطی که یا از بزرگان دینشان تمجید کرده باشد و یا قهرمان پروری کرده باشد و آخوند ها نیز با سو استفاده از این احساس هر چرندیاتی را که دلشان خواسته وارد این دین کرده اند…..

    3. اقای نیمه محترم ریوندی شما غلت میکنی تو این وبسایت اومدی که باز واسه ما دلیل برهان میاری برو لیس کشی عربارو بکن که بنده خدا ها شق درد شدن برو بچه جون بعدشم یادش بخیر ما یک راوندی توی خدمت داشتیم که تو دستمال کشی بی بدل بود واسه مرخصی مفعولم میشد نکنه تو همونی عموجوووووووونم

    1. درود بر جنان دکتر روشنگر
      به ذهنم آمد که اصلا چه کلمه “الا” به معنای “اگر” باشد و چه “مگر ” در معنی هیچ فرقی نمیکند. چون همانطور کهشما در بالا فرمودید کلمه “رسول” در این آیه به روشنی به جبرئیل اشاره میکند.

    2. جناب احمدی عزیز

      به اعتقاد من کلمه ‘الا’ در آیه یا در تدوین و اعراب گذاری قرآن اضافه شده و یا با کلمه ای دیگر جا به جا شده, زیرا وجود این کلمه در این آیه نه معنایی دارد و نه به باقی کلمات این آیه میخورد.
      این خود بزرگترین دلیل بر تحریف قرآن میباشد. و بزرگترین دلیل که این کتاب از سوی خدا نیست.
      ولی کماکان همانطورکه شما هم فرمودید در ترجمه آیه هیچ تغیری انجام نمیشود.

  3. اولا برای اینکه سخن رو به حاشیه بکشید رفتید سراغ کتاب هلال که اولین کتابی هست که شیعه نگاشته.سخنانی که در رد کتاب نوشتید نشان دهنده ی عدم طلاع شما در ابتدا و در درجه ی دوم عناد شما است که آن هم از منشا تفکرات شما که وهابیون خبیث هست نشات گرفته .
    در مورد کتاب هلال باید دقت زیادی صورت بگیرد تا بتوان آن را بررسی کرد کپی پیست کردن از ۴ تا منبع دردی دوا نمیکنه اولین نکته ای که باید در نظر گرفت این هست که کتاب سیلم یک منبع نداره بلکه چنیدن منبع داره با توجه به این مسئله اظهار نظر های زیادی در این مورد صورت گرفته.کتابی با چندین منبع باعث شده اهل فن به صورت مختلف اظهار نظر بکنند.چون کتاب چندین منبع داره هر کدام از اهل فن با داشتن یک نسخه از اون در باره ی اون موردی که در دست دارند نظر داده اند و ممکن هست در کتاب نفر دوم سند متفاوت باشه.
    کامل ترین چاپ موجود مربوط به آقای محمد باقر انصاری زنجانی در سه جلد است که جلد اول شامل مقدمه،
    جلد دوم متن احادیث و جلد سوم فهرست و استخراج منابع می باشد. کتاب سلیم کنونی جمع آوری شده تمام
    چهار نسخه موجود است که نسخه اول ۴۸ حدیث، نسخه دوم ۴۱ حدیث، نسخه سوم ۹۲ حدیث و نسخه چهارم
    41 حدیث را در خود دارد و اگر مشترکات را حذف کنیم جمعا ۷۱ حدیث است. هیچ کدام از این نسخه ها نه
    از نظر تعداد، نه ترتیب و نه از نظر اسناد یکی نیست. ۲۸ حدیث نیز بعنوان مستدرک به نقل از قدما که در کتب
    حدیثی قرن سه و چهار بوده آورده شده که با مجموع آنها ۳۸ حدیث محتوای فعلی کتاب سلیم است.
    پس میبینیم که نمیشود با نقل قول از یک نفر به صحت این کتاب پی ببریم.

    نظرها در مورد کتاب سلیم بن قیس متفادت هست.که به صورت خلاصه مینویسم:
    1 – ۱ – نظریه اول: گروهی کتاب سلیم را از اصول مستند و معتبر دانسته‌اند‌. در راس این گروه ابوزینب محمد بـن ابراهیم نعمانی قرار دارد. وی در‌ کتاب الغیبة چنین می‌گوید‌: »شک‌ نیست که )در میان شیعیان از بـین کسانی که علم را حـمل و آن را از ائمـه روایت کرده‌اند( کتاب سلیم بن قیس هلالی از ارزشمندترین اصول شیعه به شمار می‌رود. زیرا‌،آنچه در این اصل آمده است همه از مقداد و سلمان و ابوذر و مانند آنها که پیامبر و علی)ع( را دیده‌اند و کلامشان را شـنیده‌اند نقل شده است. کتاب سلیم از اصولی است که شیعه‌ به‌ آن رجوع می‌کند و برآن اعتماد می‌نماید«.(۱) محدبن ابراهیم النعمانی.غیبت نعمانی.ترجمه محمدجوادغفاری.تهران:مکتبه‌الصدوق،۱۳۷۶،ص ۱۴۶-۷.)
    از دیگر طرفداران این نظریه در بین معاصرین می‌توان به آقابزرگ تهرانی (۲) آقابزرگ تـهرانی. الذریـعة‌ فی‌ تصانیف الشیعه. تهران: چاپخانه مجلس شورای ملّی، ۱۳۶۰ ه.ق.)، علامه محمدتقی مجلسی،علامه محمد بـاقر مـجلسی،شیخ حرعاملی،علامه تفرشی و سید‌ هاشم‌ بحرانی (۳۶۳ اشاره کرد.
    2 – نظریه دوم: براساس این نظریه از یک سو کتاب سلیم و سند آن اجمالاً درست وادله ابن غضائری بر مجعول بودن کتاب نادرست شمرده می‌شود و از‌ سـوی‌ دیـگر برخالی از تحریف و تدلیس نبودن نسخه‌های کتاب که از قرون بعد برجای مانده است تأکید شده است. شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد چنین می‌گوید:».. امّا به این‌ کتاب‌ اعتمادی‌ نیست و شـایسته اسـت متدینان از‌ عمل‌ به‌ آنچه در آن است خودداری کنند و از اعتماد به آن بپرهیزند و از تقلید از روایاتش دوری نمایند و در احادیث این کتاب‌ به‌ علما‌ متوسل شوند تا آنان را بر صحیح و فاسد‌ آن‌ آگاه سازند«. عـلامه حـلی را نـیز می‌توان در این گروه قرار داد چـه ایـشان در تـرجمه سلیم بن قیس‌ می‌گوید‌: »الوجه‌ عندی الحکم بتعدیل مشارالیه والتوقف فی الفاسد من کتابه.« از‌ این عبارت استفاده می‌شود که منظور عـلامه هـمه روایـات کتاب نبوده است. از این رو شایسته است که‌ ایـشان‌ را‌ جـزء این دسته به شمارآوریم.
    3 – نظریه سوم:این نظر را کسانی‌ ابراز‌ کرده‌اند که کتاب را از اساس مجعول و موضوع می‌دانند و اسناد ایـن کـتاب را بـه سلیم مخدوش‌ می‌شمارند‌. ابن‌ غضائری ظاهراً اولین کسی است کـه این سخن را مطرح کرده است‌. او‌ می‌گوید‌:»کتاب موضوع است و اعتنایی به آن نیست… و اصحاب ما وضع کتاب سلیم را بـه‌ أبـان‌ بـن‌ ابی عیاش نسبت داده‌اند‌«.(۱) شهید‌ ثانی‌ و سید بن طاووس نیز بر این قـول صـحه گـذاشته‌اند. از معاصرین کسانی چون علامه شعرانی‌،علامه‌ حسن زاده آملی(۲) و آقای بهبودی این نظر را پذیرفته‌اند، بـا ایـن تفاوت‌ که‌ آقای‌ بهبودی وضع کتاب را کاریکی از غلاة می‌داند نه أبان بن ابـی عـیاش.(۳)

    اما اسناد:
    1-سـند شـیخ طوسی در الفهرست:
    قال حدثنا ابن ابی جید عن محمد بن الحسن ابن احمد بن الولید و محمد‌ بن‌ ابی‌ القاسم الملقب بماجیلویه عن محمد بن علی الصیرفی عن حماد‌ بن عیسی عـن ابان بن ابی عیاش عن سلیم بن قیس الهلالی.

    چون در سلسله این سند‌ ابان‌ بن‌ ابی عیاش وجود داره و در مورد وی دیدگاههای مختلفی از طرف‌ علمای‌ علم رجال شیعه و اهل سنت وجود دارد، در ایـنجا ایشون رو بررسی میکنم:
    وضع علمای سنی مشخصه که همه ایشون رو رد کردن و به قول علامه حلی علت رد شیعه بودن ایشون هست البته کذاب بودن و غالی بودن رو هم به ایشون میبندن که به گفته ی علما درست نیست. آیـت‌ اللهـ‌ نمازی‌ شاهرودی‌ هم علت تضعیف ابان از طرف آنها رو شیعه بودن اون میدونه که در ادامه میارم.
    علامه حلی ‌این‌ قول‌ احمد بن حنبل‌ در‌ مورد ابان که »انـه کـان هـوی«،ای من اهل الهوی را دلیل تشیع او می‌داند؛ چه‌ مراد‌ از‌ هوی در عبارات اهل سنت، تشیع است‌. امـین. ج ۳، ص ۳۲.
    اما در علمای شیعه:

    علامه حلی او را تابعی بسیار ضعیفی می‌داند که‌ از‌ انس بن مالک و عـلی بـن حـسین حدیث نقل کرده است. علت ضعف از طرف علامه حلی شهادت ابـن غضائری بر ضعف او‌ بدین‌ عبارت‌ که: التفاتی به او نمی‌باشد و اصحاب ما‌ وضع‌ کتاب سلیم را به او نسبت داده‌اند. ، نـظر او هـم تـوقف بر روایات‌ منقول‌ از ابان است(علامه حلی. ص ۱۶۳ )
    (یعنی چون از ابان کتاب سلیم نقل شده اون رو تضعیف کرده و این نشون میده نسخه ی موجود در دست غضائری به ابان ختم میشده.)
    آنچه که توگفتی:
    – عالم نقاد رجالی شیعه، ابن غضائری ‏ در مورد کتاب سلیم ابن قیس می‌نویسد: این کتاب مشهور است ولی اصحاب ما آن را جعلی می‌دانند و علایمی هم این نظر را تایید می‌کند. مشکل دیگر این کتاب سندهای متفاوت آن است که همه تنها به “ابان ابن ابی عیاش” بر می‌گردد. از سوی دیگر محتوای این کتاب را غیر عیاش نقل نکرده است و ابی عیاش نیز ضعیف است و شخصیت قابل اعتمادی ندارد.(رجال ابن ‏الغضائری، ج۳، ص۱۵۷(

    همونطور که خودت نوشتی غضائری کتاب سلیم رو به خاطر وجود ابان تضعیف کرده و این حرف از اون هم که(مشکل دیگر این کتاب سندهای متفاوت آن است که همه تنها به “ابان ابن ابی عیاش” بر می‌گردد) هم اشتباه هست چون من اسنادی قرار میدهم که به ابان بر نمیگردد.این مسئله نظر اشتباه ابن غضائری رو میرسونه و به اون واسطه و چون علامه حلی به گفته ی خودش از نظر غضائری ترفداری کرده هم اشتباه هست.
    ومشخص هست غضائری از نسخه های دیگه اطلاعی نداشته که گفته : از سوی دیگر محتوای این کتاب را غیر عیاش نقل نکرده است و ابی عیاش نیز ضعیف است و شخصیت قابل اعتمادی ندارد.
    علامه‌ سید محسن امین در مورد‌ تضعیف‌ ابان از طرف شـیخ و عـلامه حـلی گفته:: واضح است که منشأ تضعیف ابان‌ از‌ طرف شیخ،گفته ابن غضائری‌ است‌«. عـلامه‌ حـلی هـم خود‌ تصریح‌ می‌کند که بنابرگفته او‌ حکم‌ به تضعیف ابان داده است. در حالی که حال ابـن غـضائری در تضعیف افراد‌ روشن‌ و معلوم است و بـر تـضعیف او اعتمادی نیست‌.( سید محسن امین. اعیان الشیعه. بیروت: دارالتعارف للمطبوعات. ۱۴۲۰‌ ه.ق، ۱۵‌ ج، ج۳، ص ۳۲.)

    غضائری در مورد اصل کتاب و اونچیزی که سلیم بن قیس نوشته چیزی ننوشته بلکه چون کتاب به ابان ختم میشده اون رو رد کرده.پس اگر سندی صحیح باشد که کتاب از ابان(البته اگر ابان رو رد بکنمیم که البته بنده دلایلی میارم که علما ابن رو قبول داشتن) نباشد کتاب کاملا درسته.
    آیـت‌ الله‌ نمازی‌ شاهرودی‌: جزمیت‌ به ضعف او مشکل است. چنین شخصی شیعی و ممدوح است‌ و نسبت وضع کتاب به ابـان اصـل و اسـاسی ندارد. ادعای ما وقتی قوی‌تر می‌شود که قول شیخ ابوعلی را به آن بـیفزاییم:»مـن دیدم که اصل تضعیف ابان از طرف مخالفین‌ به‌ خاطر تشیع اوست«. پس از اثبات وثاقت سلیم، ثقةبودن ابـان هـم مشخص می‌شود.( نـمازی شاهرودی‌. ج ۱، ص ۸۳‌.)
    وی می‌گوید: »به احتمال قـوی شـیخ تضعیف‌ ابان‌ را از گفته این غضائری گرفته اسـت«. ایـشان در ادامـه دلایلی از محدث نوری را در اثبات وثاقت ابان مـی‌آورد کـه عبارتند از‌:

    ۱ – بر‌ اساس قول شیخ جلیل نعمانی‌ در‌ کتاب الغیبة که کتاب سلیم را از بـزرگ‌ترین اصـول شیعه می‌داند؛ هنگامی که سـندهای چـنین کتابی بـه ابـان خـتم شود، این اجماع دلالت بر‌ وثاقت‌ او دارد.
    2 – اعـتماد بـرقی‌،صفار‌،ثقةالاسلام کلینی،نعمانی،صدوق و عیاشی و دیگر مشایخ عظام بر ابان.(۳) )مـستدرک الوسـائل،ج۳،ص۷۷۷)؛

    علامه مامقانی:وی تضعیف ابن غضائری در مـورد ابان را رد می‌کند و او را ممدوح امـامی مـی‌داند‌.(۴)

    آیت‌ الله شبیری زنجانی: ایشان نـیز سـه دلیل بر مقبول بودن روایات ابان می‌آورد:

    ۱ – اعتمادی که به محدثان ثقة چـون صـفار،ابن بابویه و ابن ولید وجـود دارد.
    2 – اعـتماد به رواتی که از او نـقل روایـت کرده‌اند.

    ۳ – محکم بودن اخبار ابان و استواری‌ و کیفیت متن آنها.
    علامه شوشتری معتقد است در ایـن سـند افتادگی‌ وجود‌ دارد‌ و سند این گونه درسـت اسـت: »… حماد بـن عـیسی عـن ابراهیم بن عمر عـن عمر بن اذینه عن ‌‌ابان‌ عن ابن ابی عیاش عن سلیم بن قیس«.با تـوجّه بـه توضیحات سند‌ نجاشی‌،سند‌ می‌تواند بـه ایـن شـکل هـم بـاشد:»حماد بن عـیسی عـن ابراهیم بن عمر عن سلیم‌ بن قیس«.
    این سند نیز با لحاظ کردن قول رجالیون مـعاصر درباره ی ابان صـحیح خـواهد‌ بود.

    ۲- الشیخ عـن ابـن ابـی جـید عـن ابـن الولید و ماجیلویه عن الصیرفی حمادبن عیسی عن ابراهیم بن عمر‌عن ابان عن سلیم
    که با توجه به اقوال رجالیون که درباره ی ابان آوردن صحیح هست.

    اما سندی که نجاشی گذاشته:
    أخـبرنی( علی بن احمد القمی )قال( حدثنا محمد بن الحسن بن الولید‌ )قال‌( حدثنا محمد بـن ابـی القاسم ماجیلویه عن‌ محمد‌ بن‌ علی الصیرفی عن حمادبن عیسی و عثمان بـن‌ عـیسی‌)قـال( حمادبن عیسی و حدثنا ابراهیم بن عمر الیمانی عن سلیم بن قیس بالکتاب‌.
    علی‌ بن احـمدالقمی )مـعروف بـه ابی‌ جید‌(: از مشایخ‌ نجاشی‌(۵) و طوسی‌(۶) و از راویان ثقه است.
    محمدبن حسن بن ولید: شیخ طوسی و نجاشی او‌ را‌ ثـقه مـی‌دانند.
    محمدبن ابی القاسمماجیلویه‌: نـجاشی‌ او را‌ از‌ راویـان‌ ثقه مـی‌داند.
    مـحمد بـن‌ علی الصیرفی علامه‌ مامقانی او را‌ از‌ جمله ثقات برمی شـمارد.
    حمادبن عیسی:نجاشی و شـیخ طـوسی او را ثقه می‌دانند.
    عثمان بن عـیسی‌. شیخ‌ طوسی‌ و ابن‌ شهرآشوب‌ او را ثـقه مـی‌دانند. علامه مجلسی او را ثقه غیرامامی مـی‌داند.
    ابـراهیم بـن عمر الیمانی: نـجاشی وی را ثـقه می‌داند.

    سند کاملا صحیح خواهد بود.

    این هم یک سند بدون ابان که کاملا صحیح هست.
    پس با وثاقت کتاب سلیم بن قیس هم روایات حمله ی مولا علی به عمر و هم نظر آلوسی صحیح هست.
    اما در مورد نظر شیخ مفید غالب رجالیون این نظر را تعیید کرده اند که نسخه ی موجود در دست شیخ مفید متفاوت بوده و ممکن هست دارای غلو باشد که این فقط نسخه ی تحت نظر شیخ رو زیر سوال میبره نه تمام کتاب رو.در ضمن شیخ مفید گفته که روایات رو باید زیر نظر علما بررسی کرد.
    وی میگید: واليفزع الي العلماء فيما تضمنه من الاحاديث و شخص بايد پناه ببرد به علماء نسبت به احاديثي كه اين كتاب وجود دارد ليوقفوه علي الصحيح منها والفاسد تا اينكه آنها آگاهش كنندكه كدام حديث صحيح و كدام فاسد است.
    میبینید که شیخ مفید هم میگوید باید روایات بررسی شود.پس نظز شیخ مفید هم در در کتاب نیست.اگر کتاب کلا مشکل دارد چرا به صحت برخی

    با اثبات صحت روایات سلیم سخن آلوسی وهابی هم صحیح میشود.آلوسی یکی از علمای اهل سنت است که گرایشات وهابی دارد چرا آلوسی به این کتاب و سندیت آن اشاره نکرده در حالی که سندیت کتاب در پیش علمای سنی مردود است.دلیل آن صحت قضیه در پیش آنها است.در ثانی در اتفاقی که برای حضرت زهرا افتاد هیچ شکی نیست و هم از منابع اهل سنت و هم از منابع شیعی ین مسئله اثبات میشود.
    اما سخنان دیگری که گذاشتم رو بدون پاسخ گذاشتی و فقط گفتی کجای سخن حضرت علی در نهجالبلاغه در باره ی حضرت زهرا هست.من متن کامل رو قرار میدم تا کسانی که نمیدونن بدونن.تو حقیقت رو میدونی اما کوری.
    <>

    به حضرت زهرا چه گذشته بود که حضرت علی درباره اون با پیامبر صحبت میکند مگر غیر از شهادت او و ستمی هست که به او شد.این عبارت کاملا مسئله رو مشخص میکند سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا هضم رو ستم معنا کرده اند اما هضم به معنی ستم نیست به معنی (شكم او فرو رفت و پهلوى او باريك شد) همین بهترین دلیل هست.
    گفتی چه کسی حضرت زهرا رو دفن کرد که صدای حضرت رو شنیده؟
    تو که ادعا داری از علمای ما بیشتر میدونی مگر نمیدونی حضرت تنها این کار رو نکرد؟
    در تشییع جنازه حضرت زهرا(س)، امیرالمومنین(ع)، حسن(ع)، حسین(ع)، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده و گروهی از بنی هاشم و خواص آن حضرت بر حضرت فاطمه(س)، نماز خواندند و در آن شب ایشان را دفن کردند
    کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی – ص ۱۶۷
    اما چرا حضرت انتقام نگرفت دلیل اول این بود که هر دو به حقشون رسیده بودند با مرگ عمر عقوبت کارش رو دیده بود.در ثانی حضرت بعد از مرگ عمر از چه کسی انقام میگرفت
    و چرا حضرت بعد از شهادت کاری نکرد و انتقام نگرفت ،خوده حضرت جواب رو داده:
    خوده حضرت علی پاسخ رو میگه:
    در خطبه سوم نهج البلاغه مي فرمايد:
    وَطَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَي طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ. يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَيَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّي يَلْقَي رَبَّهُ. فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَي هَاتَا أَحْجَي. فَصَبَرْتُ وَفِي الْعَيْنِ قَذًي وَفِي الْحَلْقِ شَجًا. أَرَي تُرَاثِي نَهْباً.
    در اين انديشه فرو رفته بودم كه: با دست تنها (با بي ياوري) به پا خيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پر خفقان و تاريكيي كه پديد آورده اند صبر كنم، محيطي كه: پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگي به رنج وا مي دارد.
    (عاقبت) ديدم بردباري و صبر به عقل و خرد نزديكتر است؛ لذا شكيبائي ورزيدم؛ ولي به كسي مي ماندم كه: خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلويش را گرفته، با چشم خود مي ديدم، ميراثم را به غارت مي برند.
    و در خطبه پنجم نهج البلاغه میگوید:
    أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ… أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ… فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَي الْمُلْكِ وَإِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَالَّتِي وَاللَّهِ لابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَي مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ.
    اي مردم امواج كوه پيكر فتنه ها را، با كشتي هاي نجات در هم بشكنيد… (دو كس راه صحيح را پيمودند) آن كس كه با داشتن يار و ياور و نيروي كافي به پا خاست و پيروز شد، و آن كس كه با نداشتن نيروي كافي كناره گيري كرد و مردم را راحت ساخت. اگر سخن گويم (و حقم را مطالبه كنم) گويند: بر رياست و حكومت حريص است، و اگر دم فرو بندم (و ساكت نشينم) خواهند گفت از مرگ مي ترسد. (اما) هيهات پس از آن همه جنگ ها و حوادث (اين گفته بس ناروا است). به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب، به مرگ از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است؛ اما من از علوم و حوادثي آگاهم كه اگر بگويم همانند طناب ها در چاه هاي عميق به لرزه درآئيد.

    و اما سخنان دیگر از حضرات در این مورد.

    امام حسن (ع) در مناظره اي كه با معاوية و دار ودسته وي داشت ، خطاب به مغيرة بن شعبة فرمود:
    تو همان هستي كه فاطمه دخت گرامي رسول خدا (ص) را كتك زدي ؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندي كه در رحم داشت سقط كرد.
    احتجاج طبرسي ، ج۱، ص ۲۷۸.

    امام حسين (ع) نقل مي كند كه امام علي (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود :
    بر اين مصيبت بزرگ همچون مادري كه فرزند از دست داده مي ناليدم . يا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفيانه به خاك سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشكارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن كه هنوز از رحلت تو ديري نپائيده و ياد تو فراموش نگشته است .
    الكافي ج ۱ ص ۴۵۸ و الأمالي ، المفيد – ص ۲۸۲ .

    اینها نمونه بودند .

    گفتی چرا اسناد رو قرار نمیدم.وقتی حرف و جوئاب پیدا نمیکنی مجبوری به هر چیزی دست بزنی تا زنده بمونی.آخه آدم ناحسابی وقتی من دارم سند کتاب رو قرار میدم هرکسی اهل تفکر باشه میره پیدا میکنه.من مثل تو نیستم که به هر دروعی دست بزنم برای حرفم.هنوز اون تاپیک برای امانت حضرت علی باقیه که چه ساده دروغ گفتی.
    بورو خجالت بکش.
    اما در بار ه ی ازدواج ام کلثوم.یکی از شیطنت های شما اینه که همیشه به آن نقطه از تاریخ دست میزارین که در اون شبهه وجود داره یعنی اقوال تاریخی متعدد هست.
    اما نظر شیخ صدوق که آوردید: تنها چیزی که در اینجا اثبات کردید این هست که حضرت علی دختری به اسم ام کلثوم داشته.
    تو که مغزت نمیکشه چرا حرف میزنی مگر من گفتم حضرت علی دختری به اسم امکلثوم نداشت.من گفتم دختری که با عمر ازدواج کرد دختر حضرت علی نبود بلکه دختر ابوبکر بود.
    کجای روایت تو گفته دختر حضرت علی با ام کلثوم ازدواج کرده.
    من گفتم برخی گفتند حضرت علی دختر ابوبکر رو به ازدواج عمر درآورده.وقتی حرف رو نمیفهمی حرف نزنی سنگینتره.

    دلیل اگر داری بیار برای اینکه دختری که ازدواج کرده دختره خوده حضرت علی بوده.
    درضمن گیرم که دختری به یک نفر داده باشه کجای اسلام اومده ازدواج ایراد داره؟

    1. جناب راوندی

      پس از غیبت صغری برگشته اید و باز هم با کپی کردن مطالب سایت ولی عصر و بدون خواندن همان مطالب پاسخی کودکانه داده اید. البته مانند همیشه شخصیت و تربیت خانوادگی خودتان را نمایش داده اید که چیز عجیبی نیست. شما مسلمانها و خصوصا شیعه ها نیازی به ادب و شخصیت ندارید. پریشانی و عصبانیت شما هم قبل درک است زیرا در مقابل این همه استدلال مستند نمیتوانید عصبانی نباشید…
      میروم سر اصل مطلب و برای رد کردن ادعای واهی شما مطالب مستندی را می نگارم.

      *** نظری بر راوی این کتاب یعنی ابان بن ابی عیاش
      محمد بن علی الأردبیلی فی جامع الرواه (۱/۳۷۴) : (فلم یرو عن سلیم بن قیس أحد من الناس سوى أبان)(تنها کسی که از سلیم نقل کرده ابان بن ابی عیاش است)
      علی أکبر الغفاری در حاشیه ی خود بر کتاب الغیبه (حاشیه ص۶۸ چاپ ایران ) والحسنی العلوی در مقدمه کتاب سلیم بن قیس ص۱۳ و ابن الندیم در الفهرست الفهرست ص۳۰۷ چاپ ۱۳۹۸ه‍ .
      ابن الغضائری در مورد أبان بن أبوعیاش می‎گوید: اصحاب ما وضع و ساختن کتاب سلیم بن قیس را به او منتسب کرده‎اند.
      — رجال ابن الغضائری ص:۶۲-۶۳، و نک: خلاصه الأقوال ص:۱۶۲، نقد الرجال ۲/۳۵۶، أعیان الشیعه ۲/۱۰۳ ۷/۲۹۳٫
      محمد اردبیلی در کتاب جامع الرواه او را تضعیف می کند و می گوید : سند او ضعیف و بی اهمیت است و یاران ما جعل کتاب سلیم بن قیس را به او(ابان بن ابی عیاش) نسبت می دهند. جامع الرواه ۱/ ۹
      ابن داود حلی در مورد او گفته است:«او (ابان بن ابی عیاش) به لحاظ حدیث، بسیار ضعیف است و جعل کتاب سلیم بن قیس به او نسبت داده شده است.» الرجال ص ۴۱۴ چاپ تهران
      علامه ابن مطهر حلی نیز در کتاب رجال خود در مورد ابن ابی عیاش می‌نویسد: نظر من در مورد او سکوت است چون غضائری و شیخ طوسی وی را ضعیف توصیف کرده‌اند رجال الحلی/ ص ۲۰۷

      حال نظر اهل سنت که شما شیعیان بسیار به آنها استناد میکنید را میخوانیم.
      *** اظهار نظر بعضی از علمای اهل سنت در مورد ابان بن ابی عیاش:
      — درباره ابان بن ابی عیاش امام احمد گوید: او متروک الحدیث می‏باشد، و مدت زیادی مردم احادیثش را اهمال، و او را منکر الحدیث می‏پنداشتند.
      ابن معین گوید: حدیث ابان ارزش ندارند،
      ابن المدینی گوید: او ضعیف است، شعبه گفته: ابان در روایت حدیث کاذب است، در سال ۱۳۸هـ فوت شده.
      تهذیب التهذیب: ۱/۹۷-۱۰۱، العقیلی/ الضعفاء: ۱/۳۸ـ۴۱، ابن أبی حاتم/ الجرح والتعدیل: ۲/۲۹۵٫
      و همچنین او نزد ابن حجر و ذهبی:حدیث او ترک شده است.
      ————————————————————–
      * در کتاب تهذیب الکمال المزی نقل شده:
      — عمرو پسر علی گفت:او ابان بن فیروز، برده انس، برده عبدالقیس، متروک الحدیث است، و به ابی اسماعیل نامیده شده.
      یحیی و عبدالررحمن گفته اند: از او حدیث نقل نمیکنیم.
      — عبدالله بن احمد روایت می کند از پدرش که ابان بن ابی عیاش متروک الحدیث هست مردم حدیث او را ترک می کردند و هنگامی که به وکیع حدیث او میرسید در موردش می گفت(رجل) نظری ندارم وچیزی به آن اضافه نمی کرد.
      أبو طالب أحمد بن حمید میگوید از احمد بن حنبل شنیدم که می گفت از ابان بن ابی عیاش حدیثی نمی نویسمم گفتم او اهل هوی هست؟ گفت منکر الحدیث هست.
      — و قال معاویه بن صالح ، عن یحیى بن معین : ضعیف .
      — و قال أبو بکر بن أبى خیثمه، عن یحیى: لیس حدیثه بشىء .
      عباس الدوری از یحیی روایت می کند که عفان به من گفت که ابوعوانه احادیث حسن را جمع می کرد سپس ابان بن ابی عیاش نزد او آمد و برایش حدیث می گفت.یحیی می گوید .ابان متروک الحدیث هست.
      أبو حاتم الرازى .می گوید در مورد ابان که متروک الحدیث هست او مرد صالحی هست ولی مبتلا به سوء حفظ هست. در جای دیگر می گوید ثقه نیست و حدیثش نوشته نمی شود.
      أبو أحمد بن عدى می گوید ابان ما بین ضعف هست از او الثورى ، و معمر ، و ابن جریج ، و إسرائیل ، و حماد بن سلمه حدیث گفته اند. از او افراد مجهول روایت کرده اند واو به ضعف نزدیکتر هست تا به صدق همانطور که شعبه می گوید.
      تهذیب الکمال المزی ۲/۲۰
      ——————————–
      — قال ابن سعد : بصرى متروک الحدیث .(اهل بصره و متروک الحدیث است)
      — أبى داود : لا یکتب حدیثه .
      — و حکى الخلیلى فى ” الإرشاد ” بسند صحیح أن أحمد قال لیحیى بن معین و هو یکتب عن عبد الرزاق عن معمر عن أبان نسخه : تکتب هذه و أنت تعلم أن أبان کذاب . فقال : یرحمک الله یاأبا عبد الله اکتبها و احفظها حتى إذا جاء کذاب یرویها عن معمر عن ثابت عن أنس أقول له کذبت إنما هو أبان .
      و قال الحاکم أبو أحمد : منکر الحدیث ترکه شعبه ، و أبو عوانه ، و یحیى ،
      خلیلی در الارشاد به سند صحیح روایت می کند که احمد به یحیی بن معین گفت در حالی که او در حال نوشتن نسخه از عبدالرزاق و از معمر واز ابان بود.احمد به او گفت از ابان حدیث مینویسی در حالی که میدانی او کذاب هست! پس گفت خدا رحمتت کند ابی عبدالله اینها را مینویسم وحفظ می کنم تا وقتی که دروغگویی بیاید وبگوید واز معمر واز ثابت وانس روایت کند.تا به او بگویم دروغ گفتی از ابان بود نه از آنها.
      حاکم می گوید متروک الحدیث هست وشعبه ویحیی بن معین وابوعوانه او را ترک کرده اند در نقل حدیث
      تهذیب التهذیب ۱ / ۹۹
      * حکى الخلیلى فى ” الإرشاد ” بسند صحیح أن أحمد قال لیحیى بن معین و هو یکتب عن عبد الرزاق عن معمر عن أبان نسخه : تکتب هذه و أنت تعلم أن أبان کذاب . فقال : یرحمک الله یاأبا عبد الله اکتبها و احفظها حتى إذا جاء کذاب یرویها عن معمر عن ثابت عن أنس أقول له کذبت إنما هو أبان .
      و قال الحاکم أبو أحمد : منکر الحدیث ترکه شعبه ، و أبو عوانه ، و یحیى ،
      — خلیلی در الارشادبه سند صحیح روایت می کند که احمد به یحیی بن معین گفت در حالی که او در حال نوشتن نسخه از عبدالرزاق واز معمر واز ابان بود.احمد به او گفت از ابان حدیث مینویسی در حالی که میدانی او کذاب هست!
      پس گفت خدا رحمتت کند ابی عبدالله اینها را مینویسم وحفظ می کنم تا وقتی که دروغگویی بیاید وبگوید واز معمر واز ثابت وانس روایت کند. تا به او بگویم دروغ گفتی از ابان بود نه از آنها.
      وحاکم می گوید متروک الحدیث هست وشعبه ویحیی بن معین وابوعوانه او را ترک کرده اند در نقل حدیث
      تهذیب التهذیب ۱ / ۹۹

      خوب تا اینجا اثبات شد که روی کتاب شما یک کذاب و آدم بی اعتباری میباشد. که هم شیعه و هم اهل سنت وی را دروغگو میدانند.

      1. حال ببینیم این کتاب خیلی معتبر شیعیان بدون تحریف است یا اینکه تحریف شده است ؟

        *** تحریف کتاب سلیم بن قیس(اسرار آل محمد)
        اهل تشیع خود در این کتاب دست برده اند و آن را دچار تحریف نموده اند.
        علوی حسنی در مقدمه ی کتاب او در “صفحه ی ۱۱” گفته است: «تفاوت در نسخهای موجود آن در مقدار و تعداد احادیث موجود در این کتاب است، یکی از نسخهای این کتاب که در یکی از کتابخانهای نجف می باشد، تنها نصف این کتاب است، و یا نسخه ی دیگر هم هست که بیشتر از این کتاب است و نسخه ی علامه نوری بسیار کاملتر است، و نسخه ی محمد حر بسیار کاملتر از نسخهه ایی است که دیده ام.»
        برخی دیگر مصلحت را در این دیده‎اند که برای این مشکل که آنان را دچار اضطراب نموده است، راه حلی ریشه‎ای بیابند. پس اقدام به تعدیل کتاب نموده‎اند تا با عقیده شیعه سازگاری یابد و در نتیجه روایاتی را که با مذهب مخالف است یا با عقل در تناقض می‎باشد، حذف کرده‎اند.
        — حر عاملی می‎گوید: در نسخه‎ای از این کتاب که به دست ما رسیده است، در آن چیزی فاسد و چیزی از آنچه که با استناد به آنها بر جعلی و موضوع بودن کتاب استناد کرده‎اند، وجود ندارد. وسائل الشیعه ۲۰/۲۱۰٫
        جرأت عاملی در انکار امور فاسد در کتاب جای شگفتی ندارد، زیرا او خود در قرن یازدهم کتابی را تألیف کرده که در آن روایاتی وجود دارد که قدما آنها را ندیده‎اند. این امر بیانگر آمادگی وی برای وضع و جعل و انکار در حمایت از مذهب می باشد.
        علامه محسن امین این ادعا را تکذیب نموده و می‎گوید: در نسخه‎ای از این کتاب که به دست ما رسیده است آمده که این عبدالله بن عمر بوده که پدرش را به هنگام مرگ نصیحت کرده است.
        أعیان الشیعه ۲/۱۰۲-۱۰۳، معجم رجال الحدیث ۹/۲۳۱٫
        با مراجعه چاپ نجف این کتاب در المطبعه الحیدریه و چاپ الأعلمی بیروت، روشن می‎شود که این کتاب تغییر داده شده است، زیرا در آن دو چاپ وصیت عبدالله بن عمر و حدیثی که بیان می دارد ائمه سیزده نفر هستند یافت نمی شود. این موضوع بر این نکته دلالت دارد که برای تغییر کتابها و وضع آنها برای محافظت از مذهب، جرأت زیادی وجود دارد. اما روایاتی که بیانگر این هستند که تعداد ائمه سیزده نفر می باشد، تا به امروز در کتاب الکافی حفظ شده است. اما آیا ممکن است که اقدام به تغییر آن نمایند؟!
        به عنوان مثال از ابوسعید خدری روایت کرده اند که گفت:( در حدیثی طولانی)امیر المؤمنین گفت:
        «إن لهذه الأمه اثنی عشر إمام هدى من “ذریه نبیها” وهم منی، وأما منزل نبینا فی الجنه ففی أفضلها وأشرفها جنه عدن، وأما من معه فی منزله فیها فهؤلاء “الاثنا عشر من ذریته” وأمهم وجدتهم وأم أمهم وذراریهم، لا یشرکهم فیها أحد»
        الکافی ۱/۵۳۲، و نک: الغیبه للطوسی ص:۱۵۳-۱۵۴، البحار ۳۰/۱۰۷، ۳۶/۳۸۱، إعلام الورى ۲/۱۶۸ کشف الغمه ۳/۳۱۱٫
        «این امت دوازده امام هادی از ذریه پیامبرص خواهند داشت که از من هستند. منزل و جایگاه پیامبرص در بهشت در بالاترین و بهترین مکان بهشت قرار دارد. کسانی که در این جایگاه همراه ایشان می‎باشند، عبارتند از: این دوازده امام که از ذریه او می باشند، مادرشان، جده- کادر بزرگ- آنان، مادر مادرشان و ذریه آنان. در این فضل کسی با آنان شریک نمی شود».
        علی از ذریه رسول نیست، پس در این صورت وی نفر سیزدهم است

        *** “آیت الله العظمی برقعی” به صورتی طولانی در مورد روایت وارده در مورد تعداد ائمه سخن گفته است. در خلال این، در مورد کتاب سلیم بن قیس نیز سخن گفته است. کلام وی کلامی ارزشمند است که ذکر آن را در اینجا نیکو می دانیم. وی می گوید:
        ۱- سلیم در کتابش می‎گوید: محمد بن أبوبکر پدرش را که در حال احتضار بود پند و نصیحت داد، حال آنکه ابوبکر در سال نهم هجری با مادر محمد ازدواج کرد و محمد در سال دهم هجری در سال حجه الوداع بدنیا آمد و وقتی که ابوبکر از دنیا رفت، محمد بیشتر از دو سال و چند ماه نداشت. چگونه ممکن است که یک کودک دو ساله پدر خود را نصیحت کند؟!
        ۲- در این کتاب آمده است که ائمه سیزده نفر می‎باشند. در کتاب الکافی نیز روایاتی وارد شده که بر این دلالت دارند که ائمه سیزده نفر می باشند.
        ۳- وی صحیفه ملعونه را که در آن کتاب وارد شده است شرح داده است، اما برغم کذب بودن این صحیفه، معلوم نیست که این صحیفه کی نوشته شده است.
        ۴- سلیم در کتاب خود حدیثی را آورده که در آن رسول‎خدا به علی می فرماید: ای علی من خوف این را دارم که تو دچار جهل و نسیان شوی، لکن این حدیث را برای شرکای تو می نویسم.. علی گفت: شرکای من چه کسانی هستند؟ پس رسول‎خدا نام های ائمه را بیان کرد و این حدیث را ادامه داد…. سلیم می گوید: بعد از وفات معاویه این حدیث را بر امام حسن و امام حسین عرضه کردم و این دو سید گفتند: ای سلیم، وقتی که امیرالمؤمنین این حدیث را به تو گفت، ما خود نشسته بودیم. سلیم، این فرد کذاب، نمی دانست که امام حسن ده سال قبل از معاویه وفات یافت، زیرا معاویه در سال۶۰ﻫ و امام حسن در سال۵۰ﻫ از دنیا رفت. پس چگونه وی می‎گوید: بعد از وفات معاویه این حدیث را بر امام حسن عرضه کردم؟!
        ۵- در این کتاب، قتل مختار بن أبوعبید به حجاج بن یوسف منسوب شده است، حال آنکه مختار در سال ۶۴ یا ۶۵ﻫ در جنگ با مصعب بن زبیر به قتل رسید و حجاج در سال ۷۶ﻫ به حکومت و ریاست کوفه دست یافت، یعنی ده سال بعد از قتل مختار. در هر حال کلینی در کتاب الکافی احادیث زیادی را از سلیم مجهول الوجود و کتاب مجعول و ساختگی وی روایت کرده است.
        کسر الصنم (بت شکن یا همان عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول)ص:۷۷-۷۸٫
        در ادامه میفرمایند:خلاصه آنکه کتاب «سلیم بن قیس هلالی» واقعاً رسواست و بسیاری از علمای شیعه آن را مذمّت کرده‌اند، از آن جمله آیه‌الله خوئی و علامه شوشتری آن را جعلی و نامقبول دانسته‌اند. امّا متاسفانه کلینی از چنین کتابی، حدیث نقل کرده است!!..
        بت شکن /باب اختلاف الحدیث

        خوب در اینجا هم اثبات کردیم که این کتابی که برای شما اینقدر معتبر است یک کتاب تحریف شده و کاملا بی اعتبار میباشد.
        البته باقی اسنادی هم نوشته بودید یا بی اعتبار از نظر علم رجال بود یا اینکه در ترجمه تحریف شده بود… فقط مانده ام شما شیعیان با این مذهب آبکی و من در آوردی کی میخواهید سر عاقل بیایید.

      2. سپس برای اثبات کشته شدن فاطمه این روایت را نوشته اید
        امام حسين (ع) نقل مي كند كه امام علي (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود :
        بر اين مصيبت بزرگ همچون مادري كه فرزند از دست داده مي ناليدم . يا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفيانه به خاك سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشكارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن كه هنوز از رحلت تو ديري نپائيده و ياد تو فراموش نگشته است .
        الكافي ج ۱ ص ۴۵۸ و الأمالي ، المفيد – ص ۲۸۲ .

        در کجای این روایت نوشته که عمر فاطمه را کشت ؟؟؟؟ کل دعوا سر مال دنیا و باغ فدک بوده که در این روایت هم به آن اشاره شده ولی هیچ اشاره ای به کشته شدن توسط عمر نشده …

        باید به ریش این مذهب خندید که با این چرندیات مردم ناگاه را فریب میدهد …

        *** اما در منابع معتبر اهل سنت در مورد اینکه عمر با دختر علی ازدواج کرد, در صحيح بخارى اين روايت آمده :
        عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ – رضي الله عنه – أَنَّهُ قَسَمَ مُرُوطًا بَيْنَ نِسَاءٍ مِنْ نِسَاءِ الْمَدِينَةِ فَبَقِيَ مِرْطٌ جَيِّدٌ، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ عِنْدَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَعْطِ هَذَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – الَّتِي عِنْدَكَ يُرِيدُون?َ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ?، فَقَالَ عُمَرُ: أُمُّ سَلِيطٍ أَحَقُّ. وَأُمُّ سَلِيطٍ مِنْ نِسَاءِ الأَنْصَارِ مِمَّنْ بَايَعَ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – قَالَ عُمَرُ: فَإِنَّهَا كَانَتْ تَزْفِرُ لَنَا الْقِرَبَ يَوْمَ أُحُدٍ. (بخارى:۲۸۸۱)

        أنَّ ابنَ عمرَ صلَّى على تِسعِ جنائزَ جميعًا ، فجعلَ الرِّجالَ يلونَ الإمامَ ، والنِّساءَ يلينَ القبلةَ ، فصفَّهنَّ صفًّا واحدًا ، ووُضِعت جِنازةُ ? أمِّ كلثومِ بنتِ عليٍّ ، امرأةِ عمرَ بنِ الخطَّابِ? ، وابنٍ لها يقالُ لهُ : زيدٌ ، وُضِعا جميعًا . والإمامُ يومئذٍ سعيدُ بنُ العاصِ ، وفي النَّاسِ ؛ ابنُ عمرَ ، وأبو هريرةَ ، وأبو سعيدٍ ، وأبو قتادةَ ، فوضعَ الغلامُ مِمَّا يلي الإمامَ . فقالَ رجلٌ : فأنكرتُ ذلكَ ، فنظَرتُ إلى ابنِ عبَّاسٍ ، وأبي هريرةَ ، وأبي سعيدٍ ، وأبي قتادةَ فقلتُ : ما هذا ؟ قالوا : هيَ السُّنَّةُ .
        بررسى راويان اين حديث:
        الراوي: نافع مولى ابن عمر. المحدث:الألباني. المصدر:صحيح النسائي. الجزء أو الصفحة:۱۹۷۷حكم المحدث: صحيح
        الراوي: عبدالله بن عمر. المحدث: الألباني. المصدر: أحكام الجنائز. الجزء أو الصفحة: ۱۳۲. حكم المحدث: إسناده صحيح على شرط الشيخين

        الراوي: عبدالله بن عمر. المحدث: ابن حجر العسقلاني. المصدر: التلخيص الحبير. الجزء أو الصفحة:۲/۷۱۶. حكم المحدث: إسناده صحيح

        الراوي: نافع مولى ابن عمر. المحدث:ابن القيم. المصدر:تهذيب السنن. الجزء أو الصفحة:۲ /۴۲۲حكم المحدث: إسناده صحيح

        خوب این حدیث با بررسی رجالی راویان آن از معتبرترین کتب اهل سنت و رسوایی روحانیون شیعه ..

        شیخ محمد التقی التستری در کتاب قاموس الرجال ( ج ۱۲ ص ۲۱۶).

        قال المصنف فی الاخبار : ان عمر تزوجها غصبا و للمرتضی رساله اصر فیها علی ذلک و اصر آخرون علی الانکار . قلت لم ینکر محقق محققا فاخبارنا متواتره فی نکاحها و عدتها فضلا عن اخبار العامه و اتفاق السیر.

        مولف گفته : در اخبار وارد شده که عمر به زور با دختر فاطمه و علی ازدواج کرده و شریف مرتضی رساله ای دارد که در آن بر وقوع ازدواج اصرار دارد و عده ای بر انکار ازدواج اصرار دارند .
        میگوییم ( یعنی محمد التقی التستری ) هیچ محققی با تحقیق نمیتواتد ?منکر این ازدواج شود ?
        و روایات ما در اثبات ازدواج عمر با ام کلثوم ? متواتر ? است .
        جدای از اینکه در اخبار عامه (اهل سنت) وارد شده و سیر نویسان بر آن اتفاق دارند.

        این هم نظر یکی از علمای بزرگ شیعه که بر این مسله تاکید میکند.

        و اما برای اینکه به تمامی دوستان اثبات شود که شما مانند اربابان عمامه به سرتان جز دروغ و فریب چیزی برای گفتن ندارد یک نقل قول را از ذهبی و ابن اثیر را خدمت شما مینویسم که ببینم باز هم به نووی که به قول خودتان وهابی است استناد میکنید. البته در اینجا چون نیاز هست به یک وهابی یا حتی یهودی هم استناد میکنید و کلام علمای خودتان را بی اعتبار میدانید.

        هي خامس مولود لعلي بن أبي طالب وفاطمة الزهراء، وهي أخت الحسن والحسين.
        الأرجح أنها وُلِدت في حياة جدِّها رسول الله محمد بن عبد الله فرأته و رآها قرابة خمس سنين؛ ولكنها لم ترو عنه حديثاً. يُقال أنها حين بلغت أشدها كانت أفصح بنات قريش.
        تزوجها عمر بن الخطاب وهي صغيرة السن، وذلك في السنة السابعة عشرة للهجرة،(۱) وبقيت عنده إلى أن قتل، وهي آخر أزواجه، ونقل الزهري وغيره: أنها ولدت لعمر بن الخطاب: زيد بن عمر بن الخطاب، ورقية بنت عمر بن الخطاب (۲)
        منابع:
        ۱- سير أعلام النبلاء از ذهبی
        ۲- الكامل في التاريخ (۲/۲۱۲)

        خلاصه ترجمه: وی فرزند پنجم از علی و فاطمه و خواهر حسن و حسین میباشد. وی در زمان حیات محمد به دنیا آمد و در زمان وفات محمد حدود ۵ ساله بود. میگویند در زمان بلوغ از زنان سخنران قریش بود. عمر با وی ازدواج کرد زمانی که سن خیلی کمی داشت و این اتفاق در سال ۱۷ هجری افتاد. او به عقد عمر بود تا زمانی که عمر به قتل رسید و او آخرین زن عمر بود. از زهری و دیگران نقل شده که او برای عمر زید و رقیه را به دنیا آورد.

        خوب جناب راوندی هنوز هم معتقدید که این ام کلثوم دختر علی نبوده ؟؟؟
        فقط جای سوال اینجاست که این همه دروغ و چرندیات بافتن برای چیست ؟؟؟

  4. اولا تو بهتره از ادب حرف نزنی که هر چی هم داشته باشی این یکی رو گویا مادر زادی نداری.
    نمیدونم این حرف غیبت صغری چرا اینهمه بهت حال میده.ببین من مثل تو مزدور نیستم و برای نوشتن پول نمیگیریم.من کلی کار دارم و در وقت بیکاری مینویسم.پس وقتی لازم بدونم و وقت خالی داشته باشم به امور تو رسیدگی میکنم.
    باز هم حماقت خودت رو اثبات کردی.کاش حداقل اونچیزی که من نوشتم رو میخوندی بعد شروع میکردی به شرو ور گفتن.
    باز هم برای ابان دلیل آوردی که مشکل داره.به جای اینکه خودت رو به اینهمه زحمت بندازی یه بار دیگه نوشته های منو بخون.من فرض کردم که ابان مشکل داره و برای تو یک سند آورردن برای کتاب سلیم که در سند اون ابان نیست و سند هم درسته.با این وجود تو چرا رفتی سراغ ابان و از اون نوشتی؟حماقت در ین حد نوبره ها.

    ادامه دارد…

  5. در مورد تحریف کتاب حرف زدی و گفتی که چون در نسخه ها برخی روایات وجود ندارد پس کتاب تحریف شده است. هر روایتی مخالف قرآن باشه در هر کتابی اون روایت رو کنار میزاریم نه کل کتاب رو.بحار االانوار صدو خرده ای جلد هست و در اون پر است از روایات اشتباه آیا چون این روایات اشتباه هستند کل کتاب زیره سوال میره.این حماقت تو رو میرسونه که با یک روایت اشتباه کل کتاب رو مشکل دار میدونی.و گفتی که چون تعداد روایت ها متفاوته پس کتاب تغییر داده شده.این هم حماقتت رو میرسونه.یک کتاب که عمر ۱۴۰۰ سال داره معلومه که کم و زیاد میشه.هونطور که بسیاری از کتب قدیمی کم و زیاد شدن.اما اینجا هم باز دقت نکردی که ملاک ما کل کتاب نیست بلکه روایته.
    اما وارد بحث درمورد اون روایات نمیشم چون نمیخام منو وارده سفسطه و مغلطه بکنی.به گفته ی خودت:
    (با مراجعه چاپ نجف این کتاب در المطبعه الحیدریه و چاپ الأعلمی بیروت، روشن می‎شود که این کتاب تغییر داده شده است، زیرا در آن دو چاپ وصیت عبدالله بن عمر و حدیثی که بیان می دارد ائمه سیزده نفر هستند یافت نمی شود.)
    با این جمله ی تو این مشخص میشه که کتاب دچار تحریف شده و برخی روایات که در نسخه های قبلی نبوده الان وارد شده.و اونها کدوم هستند (وصیت عبدالله بن عمر و حدیثی که بیان می دارد ائمه سیزده نفر هستند) بر این اساس ما روایات تحریف شده رو کنار میزاریم.مرض داری رفتی سراغ روایت های تحریف شده.خودت تو دهنت میگی تحریف شده بعد برای من از اونها دلیل میاری.
    در مورد صحبت های برقعی هم مسئله .اضح هست چون اون روایاتی که برقه ای اشاره کرده دارای تحریف هستند پس کلام ایشون هم نیتونه ملاک باشه.
    پس این روایات غلط هستند .اما اون روایتی که من از کتاب سلیم گذاشتم در تمام چاپ ها و نسخه های کتاب پیدا میشه پس لطفا در مورد اون روایت صحبت کن و اگر دلیلی داری بیار.در ضمن این رو هم بیان کنیم که تحریف در یک کتاب روایی اون رو از اعتبار نمیندازه چون مسئله خوده کتاب نیست مسئله اسناد اون هست.

  6. اما درباره ی اون روایت از امام حسین صحبت کردی که کجا نوشته عمر اون کار رو کرده.باز هم اینجا کم آوردی و حرف رو عوض کردی.تو از من دلایلی خواسته بودی که ائمه درباره ی شهادت حضرت زهرا صحبت بکنن اما دلیلی برای اینک عمر اون رو انجام داده باشه نخواستی.اما تاریخ پر است ز این که عمر باعث شهادت حضرت زهرا شد.

    بعد رفتی سراغ نقل تستری و کتب اهل سنت.دراین جا خوده اهل سنت ادعا دارن و دلایل اونها قبول نیست چون به کفته ی خوده رجالیون اهل سنت هزاران روایت غلط به دست برخی کذاب ها مثل تو وارد کتب اهل سنت شده تا خواسته های خلفا رو به اثبات برسونن همین مطلب هم یکی از دلایل برای اثبات خلافت عمر هست.
    اما اون دلیلی که از تستری آوردی.
    خیلی آدم کذابی هستی.خودت رو گوش دراز حساب کردی من رو هم مثل خودت فرض نکن.البته تو مزدوری کاری که به تو میگن و مطالبی که وهابی ها بهت میدن رو رو سایت میزاری.
    عین جمله ی تو:
    (ان عمر تزوجها غصبا و للمرتضی رساله اصر فیها علی ذلک و اصر آخرون علی الانکار . قلت لم ینکر محقق محققا فاخبارنا متواتره فی نکاحها و عدتها فضلا عن اخبار العامه و اتفاق السیر. )
    بازم میگم خر خودتی :
    ترجمه ی تو:
    (در اخبار وارد شده که عمر به زور با دختر فاطمه و علی ازدواج کرده و شریف مرتضی رساله ای دارد که در آن بر وقوع ازدواج اصرار دارد و عده ای بر انکار ازدواج اصرار دارند .)

    مزدور کجای جمله ی بالا اسم فاطمه و علی اومده؟اونجا که میگه ازدواج ام کلثوم با عمر به زور بوده.نگفته امکلثوم دختر حضرت زهرا و حضرت علی هست.حتی در بالای همین عبارت میگه اسم مادر امکلثوم معلم نیست:
    (أم كلثوم له (عليه السلام) اثنتان: الكبرى من فاطمة (عليها السلام) والصغرى من
    أم ولد، ولم يعلم لإحداهما اسم.)
    ترجمه: ام کلثوم علیه السلام دو تا هستند: کبری که از حضرت فاطمه هست و صغری که از ام ولد(مادری که متولد شده یعنی مادر مشخص نیست) وکسی اسم او را نمیداند.
    بورو خودت رو رنگ کن.فکر کردی منم مثل اون آزادی خواه ساده م که هرچی مینویسی رو به به چه چه بگم؟

    چندین کتاب علمای شیعه نوشتند که این ازدواج دختر حضرت علی نبوده و دروغه.حالا تو اومدی با عوض کردن عبارت ها داری برای شیعه حرف میسازی به تو هم میگن آدم؟

    من به تو گفتم دلیل بیار که اما کلثوم دختر حضرت علی و حضرت زهرا هست.وگرنه من هم میدونم اما کلثونم با عمر ازدواج کرده اون ام کلثوم دختر ابوبکر بوده نه دختر حضرت علی و حضرت زهرا.

    اما برای اینکه کذاب بودن خودت رو نشون بدی و اینکه دیگه هیچ دلیل نداری باز رفتی سراغ علمای سنی که گفتن اون دختر حضرت علی بوده دلایل اونها قابل قبول نیست.و این درحالی هست که بسیاری از علما هم گفتند که اون دختر برایحضرت علی نبوده.
    تو اونجایی که دوس داری رو قبول میکنی اونجایی که به ضررته رو نمیبینی.اما ما روشمون مشخصه.

    سوال اینجاست که مگر چقدر پول میگیری که اینهمه دروغ گفتن بیارزه.اصلا آیا میشه اسم تو رو آدم گذاشت؟آیا کسی که دروغ گفتن حرفه اش هست کرامت انسانی داره؟

    1. جناب راوندی دوست نوجوان و عصبانی
      پریشان حالی شما کاملا قبل درک هست و بر آن ایرادی نیست, چون پس از سالها شنیدن دروغ آخوند ها, متوجه شدی که تمام چیزهایی که به شما خورانده اند کذب بوده و شنیدن این حجم از واقعیات مستند آدم را نگران و حیران میکند.
      اما لطفا به جای توهین و افترا زدن به مخاطبتان, لطف کنید به روحانیون کذاب شیعه اهانت کنید که نوجوانانی مانند شما را چنین فریب داده اند.
      در روایتی که از امام حسین آوردید هیچ حرفی از شهادت نیامده و فقط ناله های یک پسر برای مادرش است که باغ فدک را از دست داده بود و شاید از قصه دق کرده بود.
      بگذریم …

      اما برای اینکه اثبات کنید ام کلثوم دختر علی و فاطمه نیست به روایتی از نووی از علمای اهل سنت استناد کردید که خود شیعیان او را رهبر فکری وهابیت میدانند,

      اما زمانی که من با استناد به کتاب بخاری که از معتبرترین کتب مسلمانان هست استناد کرده و حتی بررسی سندی کردم شروع به اهانت و لگد پرانی کردید.
      در اینمورد روایت در کتب شیعه آنقدر زیاد است که در شمار نمی آید، ولی من تنها یک روایت از صحیح ترین کتب شیعه یعنی کافی نقل می کنم:
      «محمد بن يحيى وغيره عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن هشام بن سالم عن سليمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله ع عن امرأة توفى زوجها أين تعتد في بيت زوجها تعتد أو حيث شاءت؟ قال: بلى حيث شاءت ثم قال: إن عليا ع لما مات عمر أتى أم كلثوم فأخذ بيدها فانطلق بها إلى بيته ».
      الكافي للكليني (۳۲۹هـ) الجزء ۶ صفحة ۱۱۵ باب المتوفى عنها زوجها المدخول بها أين تعتد
      ✔️ صححه المجلسي : مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج ۲۱ ص: ۱۹۹ (الحديث الثاني) : صحيح?

      ترجمه: «سلیمان بن خالد مي‌گويد: از امام صادق پرسيدم زني كه همسرش وفات كند بايد در خانه‌اش (عده) بنشيند يا هر جايي كه خواست؟ فرمود بلكه هر جائيكه خواست. ‌علي، هنگامي كه عمر وفات كرد، ام كلثوم را با خود به خانه خودش برد.‌
      در این باب کلینی در مورد دخترانی که همسرشان وفات میکند روایاتی آورده که پس از وفات همسر دختر میتواند به خانه پدرش برگردد.
      خوب این هم از کتاب کافی معتبرترین کتاب نزد شیعیان. جدای از این اگر لازم باشد روایات زیادی میتوان از کتب شیعه در اینمورد آورد و همانطور که میبینید من در پایان هر روایت اسناد آن را نیز قرار میدهم که نتوانید روایت را جعلی و مجهول بنامید ولی شما در مقابل تنها با توهین و افترا و بدون ارائه هیچ گونه سندی در پی قانع کردن خودتان هستید.
      اما بگذار نگاهی به منابع تاریخی بکنیم که در مورد این دختر چه نوشته اند :¨
      هي خامس مولود لعلي بن أبي طالب وفاطمة الزهراء، وهي أخت الحسن والحسين.
      تزوجها عمر بن الخطاب وهي صغيرة السن، وذلك في السنة السابعة عشرة للهجرة،[۱] وبقيت عنده إلى أن قتل، وهي آخر أزواجه، ونقل الزهري وغيره: أنها ولدت لعمر بن الخطاب: زيد بن عمر بن الخطاب، ورقية بنت عمر بن الخطاب [۲]

      ترجمه: وی فرزند پنجم علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا و خواهر حسن و حسین میباشد. عمر بن خطاب در سال ۱۷ هجری با وی ازدواج کرد در زمانی که وی کم سن بود(کودک) بود. نزد عمر بود تا زمانی که عمر کشته شد و او آخرین همسرش بود. زید بن عمر و رقیه بنت عمر فرزندان وی از عمر هستند.
      منابع:
      ۱- الذهبي في سير أعلام النبلاء
      ۲- الكامل في التاريخ از ابن اثیر (۲/۲۱۲)

      خوب این هم مورخین اسلام که این مساله را تایید کرده اند …. اما برای اینکه شما نوجوان عصبانی آرامتر شوید و به حقایق پی ببرید یک ویدئو از آیت الله قزوینی مدیر شبکه ولایت که زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی اداره میشود را خدمت شما نشان میدهم که در آن ایشان نیز به این مساله اعتراف میکند.
      البته فکر نمیکنم که شما بیشتر از قزوینی و مکارم روایات و کتب را خوانده باشید …….
      این لینک را باز کنید …
      https://t.me/naghde_eslamm/9776

  7. دستت خالی شد بیشتر از این چیزی نداری بنویسی.دلم به حالت میسوزه که به چه فلاکتی افتادی برای مال این دنیا داری این دروغ ها رو پخش میکنی یه سری به اون کانال زدم.فقط خندم میومد وقتی نوشته ها رو میخوندم.زده بودی کانالی که آخوند ها را به زانو درآورد.آخه مزدور تو نمیتونی جواب من رو بدی رفتی داری میگی آخوند ها ال و بل.البته تو تقصیر کار نیستی تو این وسط نقش دستگاه کپی رو داری که فقط نوشته هایی که بهت میدن رو میزاری این تو.
    در ضمن هنوز ۴۷ نفر بهت رای دادن :))))))

    مثلا داری نقد اسلام میکنی اما نمیدونم چرا همه ی نوشته هات نقد شیعه هست.از اهل سنت و وهابی ها هیچی ننوشتی.خوب مسلما پول میگیری شیعه خراب کنی نه خودتون رو.

  8. گفتی نوشته ی امام حسن ربطی به عمر نداره.
    در رابطه با شهادت حضرت زهرا تمام کارها به دست عمر انجام شد.مغیره یکی از دوستان نزدیک عمر بود که همران اون به خانه ی حضرت علی حمله کرد.در حمله به خانه ی حضرت علی فقط ۱ نفر حمله نکرده بلکه فقط ۳ نفر بودند که حضرت زهرا رو مورد شتم قرار دادند که در تاریخ آمده و اون سه نفر در خون حضرت زهرا شریک هستند.تو که اینهمه در تاریخ دست داری چرا روایات مزبوط به شهادت حضرت زهرا رو در نمیاری؟
    به من گفتی اسمی از عمر نیومده تو از من نخواستی روایات شهادت حضرت به دست عمر ملعون رو برات قرار بدم تو به من گفتی کلام امام ها در مورد شهادت حضرت زهرا و بیان اون رو بگذارم که گذاشتم در اون روایت امام حسن به شهادت حضرت زهرا و ضرب اون به دست یاران عمر اشاره میکنه.

    در مورد روایت کافی که گفتین.باز هم به ازدواج ام کلثوم و عمر اشاره داره.باز هم میگم من در اصل ازدواج چندان تشکیک نمیکنم و اون رو زیره سوال نمیبرم اما کجای روایت شما گفته ام کلثوم دختر حضرت علی بوده.تو روایت میگه بعد از مرگ عمر حضرت اون رو به خونه اش برد.خب حضرت علی از ام کلثوم مراقبت میکرده مانند محمد بن ابیبکر که با حضرت زندگی میکرده.امکلثوم هم دختر ابابکر بوده که حضرت از اون مراقبت میکرده اما پدر اون نبوده که ولی اون حساب بشه برای ازدواج و این مسئله انسان دوستی حضرت رو میرسونه.اما مسئله ی دیگه که دختری ام کلثوم در این روایت رو رد میکنه این هست که امام صادق نگفته ام کلثوم به خانه ی پدر رفته کلینی این روایت رو در باب (المتوفى عنها زوجها المدخول بها أين تعتد وما يجب عليها) اگر حضرت پدر اما کلثوم بوده باید میگفتند دختر باید به خانه ی پدری برود نه به خانه ی دیگری.این مسئله و این باب رو مجلسی هم قرار داده و بسیاری از علمای دیگه.
    اما گفتی که چرا من به روایات اهل سنت احتجاج میکنم اما حرف تو رو قبول نمیکنم.علتش اینه که مزدورانی مثل تو در طول تاریخ روایات کذبی برای اثبات خلافت خلیفه ی دوم ساخت اند و اون روایات که تو گذاشتی از اون دسته هست.و این مسئله یعنی ازدواج عمر با امکلثوم یک دلیل برای اثبات روابطه حسنه آنها است که اهل سنت از اون استفاده میکنه.اما سوال اینجاست اگر این مسئلهبین سنی ها درسته چرا یک فرد با عقیده ی وهابی خلاف اون نوشته؟این نشون میده اینجا بی دقتی کرده اند و نتونستن تاریخ رو عوض کنن.
    اما ام کلثوم:
    در وجود دختری به اسم ام کلثوم برای حضرت علی هیچ شکی وجود ندارد.
    مخالفت علمای شیعه با ازدواج ام کلثوم دختر حضرت علی با عمر:
    در مورد مخالفت علمای شیعه با این مسئله چندین کتاب نوشته شده که من برخی رو قرار میدم.
    1. المسئلة الموضحة فی اسباب انکاح امیرالمؤمنین ابـنته؛ نـخستین کسی که در این ازدواج رساله‌ای نوشت، شـیخ مفید بود‌. وی‌ در پاسـخ مـسائل سرویات (المسائل السرویة؛ سؤالهای مـردم سـاری) اولین رساله را به این مسئله اختصاص داده و ضمن آن، این ازدواج را رد کرده است.
    همچنین:
    شیخ مفید، ایـن تـزویج را بـه شدّت انکار نموده و بر این باورند‌ که‌ چنین ازدواجی اساسا رخ نداده اسـت.(ازدواج ام کلثوم دختر حضرت علی با عمر) مـسارُّ الشّیعه ، دار المفید، بیروت‌، لبنان‌، چاپ دوم، ۱۴۱۴ ق، ج۷، ص۸۷؛(قابل ذکر هست که شیخ مفید قائل به ازدواج ام کلثوم(غیر از دختر حضرت علی و حضرت زهرا) با عمر بوده)
    2. رسـالة فـی تزویج عـمر لامـ‌کلثوم بـنت علی؛ به نقل الذریـعة از شیخ‌ سلیمان‌بن‌ عبدالله‌ ماحوزی (م۱۱۲۱ق) درباره این ازدواج پرسیدند و او به‌ رساله‌ خود که در این مورد نوشته ارجـاع داد. وی در ایـن رساله ازدواج را رد کرده و در ضمن آن‌ گفته‌ اسـت‌ کـه ابـوسهل نـوبختی ایـن ازدواج را رد کرده
    3. العجالة المفحمة فی ابطال روایة نکاح ام‌کلثوم؛ اثر سیدمصطفی‌بن سیدمحمدهادی دلدار‌ نقوی‌ (م۱۳۲۳‌ق)، رساله‌ای اسـت بـه زبـان فارسی که چاپ هم شده است.

    ۴. قـول‌ مـحتوم‌ فـی عـقد امـ‌کلثوم؛ اثـر سیدکرامت‌علی هندی که در سال ۱۳۱۱ق در هند چاپ شده است‌.

    ۵. کنز‌ مکتوم‌ فی حل عقد ام‌کلثوم؛ اثر سیدعلی‌اظهر هندی الکهنویی (م۱۳۵۲ق) به زبان‌ اردوست‌ و در‌ هند چاپ شده است.

    ۶. رد الخوارج فـی جواب رد الشیعة؛در این کتاب‌ مؤلف‌ روایت‌ ازدواج ام‌کلثوم را ابطال کرده و به مسائل دیگری هم پاسخ داده است. این اثر‌ به‌ زبان اردوست و در شهر لاهور چاپ شده است.

    ۷. تزویج ام‌کلثوم بنت امیرالمؤمنین(ع) و انـکار‌ وقـوعه‌؛ اثر علامه شیخ محمدجواد بلاغی (۱۳۵۲). این اثر به زبان عربی است و چاپ شده‌ است‌.

    ۸. افحام الاعداء والخصوم فی نفی عقد ام‌کلثوم؛ اثر سیدناصرحسین‌بن امیرحامدحسین. کتابی است به‌ زبان‌ عـربی‌ کـه بارها در لکهنو و جاهای دیگر چاپ شده است و به فارسی هم ترجمه شده¬است. این‌ اثر‌ مفصّل‌ترین کتابی است که در رد این ازدواج نوشته شده است و در‌ آنـ‌ دلایـل‌ مختلفی در رد و ابطال این نکاح آورده اسـت.
    9. شیخ مفید، ایـن تـزویج را بـه شدّت انکار نموده و بر این باورند‌ که‌ چنین ازدواجی اساسا رخ نداده اسـت.(ازدواج ام کلثوم دختر حضرت علی با عمر) مـسارُّ الشّیعه ، دار المفید، بیروت‌، لبنان‌، چاپ دوم، ۱۴۱۴ ق، ج۷، ص۸۷؛
    دختر ابوبکر بوده:
    1-شـیخ جـعفر نقدی در‌ کتاب‌ الانوار العلویة،: من در بـعضی از کـتابها دیدم ولی اکنون‌ نام‌ آن‌ را به یاد ندارم که نوشته بود: از یکی از‌ ائمه هدی نقل است کـه عـمر از ام‌کلثوم دختر علی(ع) خواستگاری کرد و علی پاسخ منفی داد. عمر سپس‌ از‌ ام‌کلثوم‌ دخـتر ابـوبکر، ربیبه علی، خواستگاری کرد و علی بهانه آورد کـه کـوچک‌ اسـت‌. عمر گفت: او را به من نشان بده. امـیرمؤمنان او را نـزد عمر فرستاد. عمر او‌ را‌ به‌ نزدیک خود خواند و خواست دست او را بگیرد. او دستش را کشید‌ و فـرار‌ کـرد‌ و به علی(ع) پناه برد و گـفت: ایـن فاسق مـن را آزار داد. عـمر صـبر کرد‌ تا‌ ام‌کلثوم‌ بنت ابوبکر بـزرگ شـد و با او ازدواج کرد و مردم گفتند که عمر با دختر‌ علی‌ ازدواج کرده است. ایـن امـ‌کلثوم هم از طرف پدر و هم از طرف مادر‌، خـواهر‌ محمد‌بن‌ ابوبکر است. شـیوه نـقل این روایت به گونه‌ای اسـت کـه به نظر می‌رسد مرحوم‌ نقدی‌ راه‌حل جدیدی به نظرش رسیده و آن را به صورت مـبهم (بـرای پرهیز از‌ دروغگویی‌) به‌ یکی از امـامان نـسبت داده اسـت.
    2- آیـت‌ اللّه العـظمی مرعشی نجفی رحمه‌الله: «امّ کلثوم‌ که‌ بـا عـمر ازدواج کرد، ربیبه‌ علی‌ علیه‌السلام‌ و دختر اسماء بـنت‌ عـمیس‌ از ابـوبکر بود. او‌ کودک‌ بود و با ازدواج اسماء با عـلی عـلیه‌السلام پس از مرگ ابوبکر به خانه علی‌ علیه‌السلام‌ آمد و بزرگ شد و با عمر ازدواج‌ کـرد‌. او را‌ هـمه‌ جا‌ امّ کلثوم بنت عـلی‌ عـلیه‌السلام می‌گفتند. او بـا پسـرش زیـد بن عمر در زمان امام مجتبی عـلیه‌السلام فـوت کردند‌. امام‌ علیه‌السلام بر او و پسرش یک نماز‌ میّت‌ خواند‌ و همین‌ دلیل‌ بـر جـواز نماز‌ بر‌ دو میّت در یک نماز شـد.

    امّ کلثوم دختر فـاطمه عـلیهاالسلام در کربلا با خواهرش زینب‌ عـلیهاالسلام‌ بـود‌ و در شب یازدهم تا صبح مواظب اطفال‌ امام‌ حسین‌ علیه‌السلام‌ بود‌ که‌ خود دلیـل دیـگری بر نفی ازدواج او با عمر اسـت؛ زیـرا اگـر زن عمر بود و فـرزندی داشـت، در جریان کربلا منعکس مـی‌شد، در اسـارت کوفه و شام مطرح‌ می‌گشت. اصولاً برای او حرمتی قائل می‌شدند.»

    دلایل رد این ادعا:
    در مورد اهل سنت:
    1-مسئله ازدواج امـّ کلثوم در هیچ یک از دو کتاب معتبر نزد اهل سنت، یعنی‌ صحیح‌ بخاری و صحیح مسلم ـ که در نزد اهل سنت معتبرترین کتابها بعد از قرآن شمرده می‌شوند ـ ذکر نشده است.یعنی بحثی درباره ی ازدواج عمر با دختر حضرت علی بیان نشده.علت اینکه این مطلب را نقل کردم این است که برخی از دانشمندان سنّی، بسیاری از حقایق تاریخی را صرفا به دلیل اینکه در صحیح بخاری و مسلم بیان نشده، مورد انکار و تردید قرار می‌دهند.
    همچنین هیچ یک از صحاح ششگانه اهـل سـنّت ازدواج امّ کلثوم را ذکر‌ نکرده‌اند‌.
    2- برخی از مسانید معتبر نزد‌ اهل‌ سـنت، مـانند: مُسند احمد بن حنبل نیز این رویداد را بیان ننموده‌اند.
    3- برخی از منابع تاریخی و روایی اهل سنّت، مانند: «طبقات» ابن سعد(الطـبقات الکـبری، محمد بن سعد بن منیع‌ الزهری‌، دار‌ احیاء التّراث العربیّ، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، ۱۴۱۶ ق، ج۸، ص ۴۶۲ ـ ۴۶۵.) و «المستدرک» حاکم نیشابوری(المستدرک عـلی الصـحیحین، حـاکم نیشابوری‌، دار‌ الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، ۱۴۱۱ ق، ج ۳، ص۱۵۳.)، ازدواج ام کلثوم‌ با‌ خلیفه‌ دوم را مطرح نموده‌اند. در‌ این‌ بـاره‌، دو نـکته:

    الف. براساس مبانی رجالی اهل سنّت، تمام راویان این روایت، متّهم به صفات «کذّاب»، «وضّاع»، و «ضعیف‌» و «مدلَّس‌» می‌باشند‌؛ لذا براساس منابع اهل سنت، موضوع ازدواج امّ‌ کلثوم‌ با عـمر بـن خـطّاب به لحاظ سندی فاقد اعـتبار و ارزش مـی‌باشد.

    ب. صـرف نظر از ضعف سندی، این روایت به‌ لحاظ‌ دلالت‌ و معنی نیز دچار تعارض، چندگانگی و تشویش در نقل می‌باشد؛ به‌ گونه‌ای که برخی از نـقلها بـرخی دیـگر را تکذیب می‌نمایند. به عنوان مثال، در برخی نقلها ایـن گـونه‌ آمده‌ است‌ که وقتی عمر به خواستگاری امّ کلثوم آمد، علی علیه‌السلام مسئله‌ کوچکی‌ سنّ ام کلثوم را مطرح نمودند و در بـرخی نـقلها آمـده است که حضرت فرمودند: «من او‌ را‌ برای‌ فرزندان برادرم جعفر بـن ابی‌طالب نگه داشته‌ام.» در نقل دیگری بیان شده‌ است‌ که‌ علی علیه‌السلام بدون درنگ ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تـا او را نـگاه‌ کـند‌.

    و یک نکته این که در روایات وارده از ام کلثوم اسم برده شده اما از دختری حضرت زهرا اسمی برده نشده.

    این بحث رو بیشتر ادامه نمیدم و به بررسی رجالی قول هایی که گذاشتی نمیپردازم.چون دیگه چیزی تو دستت نیست.اگر حرفی داری بگو و ان سوالاتی که در باره ی کتاب سلیم گفتم و همچنین این نوشته های آخرم داری بگو.وگرنه بیشتر نمیارزی که برات وقت بزارم.

    1. جناب راوندی
      هموطن نوجوان و فریب خورده
      دلیل عصبانیت و اهانت های مکرر شما, اسناد و مدارک مستند و غیر قبل انکار ماست در رد ادعاهای کودکانه شما..
      معمولا کسی که خودش مزدور است و برای انجام کاری مزد میگیرد دیگران را هم به همان چشم میبیند.

      حالا حکایت شماست و اتهام هایی که میزنید و صد البته توان اثبات آنهارا ندارید.
      در رد ادعاهای کودکانه شما نه از اهل سنت بلکه از خود علمای بزرگ شیعه برای شما هم مدرک قرار دادم و هم بررسی سندی و مهمتر از همه ویدئو مدیر بزرگترین شبکه شیعیان یعنی شبکه ولایت را قرار دادم که اقرار به این ازدواج میکند.
      بله وقتی مشت کسی باز شود هم عصبانی میشود و هم مانند شما شروع به لگد پرانی میکند. شما اول ادعا کردید که علی و فاطمه دختری به نام ام کلثوم نداشتند, که خلاف ادعای شما اثبات شد. سپس ادعا کردید این دختر با عمر ازدواج نکرده است که باز هم خلاف آن اثبات شد.
      حالا هم به دروغ میگویید در کتب اهم سنت نامی از این ازدواج برده نشده در صورتی که در تمامی کتب ششگانه اهل سنت از این ازدواج نام برده شده و حتی روایاتی آمده مبنی بر آرایش کردن ام کلثوم توسط عمر قبل از رفتن به حجله…
      لابد شما نوجوان فریب خورده و عصبانی هنوز دانشتان آنقدر نیست که سری به این روایات زده باشد چون این روایات در سایت ولی عصر نوشته نشده که شما آنرا کپی کنید برای ما.
      در پایان مهملات بی سندی که نوشتید اضافه کرده اید که به بررسی سندی قول هایی که گذاشتی نمیپردازم 🙂
      فکر نمیکنم اجباری در دروغ گویی و هذیان بافی باشد که این مطالب را مینویسید, خوانندگان محترم این سایت که روز به روز بر تعدادشان اضافه میشود, آنقدر فهیم هستند که تفاوت کلام مستند و چرندیات را بدانند.

      شما برای اثبات ادعای واهی آخوندهای دریوزه شیعه به این اشخاص استناد کرده اید :
      شیخ‌ سلیمان‌بن‌ عبدالله‌ ماحوزی (م۱۱۲۱ق)
      ۳. سیدمصطفی‌بن سیدمحمدهادی دلدار‌ نقوی‌ (م۱۳۲۳‌ق)،
      اثـر سیدکرامت‌علی هندی که در سال ۱۳۱۱ق در هند
      سیدعلی‌اظهر هندی الکهنویی (م۱۳۵۲ق) به زبان‌ اردوست‌ و در‌ هند
      رد الخوارج فـی جواب رد الشیعة؛ این اثر‌ به‌ زبان اردوست و در شهر لاهور چاپ شده است.

      بعد ادعا میکنید که ما به فلاکت افتاده ایم در آوردن اسناد ؟؟؟
      تمام نقل قول ها و روایات این سایت از علمای بزرگ شیعه یا اهل سنت و ا کتب معتبر آنهاست, اما شما به یک ایده هندی و پاکستانی که همه متعلق به قرن حاضر هستند استناد میکنید !!!!!
      کدام یک از این کسانی که نام بردید اعتبار روایی و کلامی و سندی دارند و چه جایگاهی در میان علمای شیعه دارند ؟؟؟
      این مطالب را مینویسم که خوانندگان محترم این سایت به فریب کاری و مهمل بافی و دریوزگی شیعیان در اثبات ادعاهای واهی خود پی ببرند.
      جناب راوندی شاید در جایی دیگر کسی فریب این چرندیات شمارا بخورد ولی یادتان نرود کسانی که این سایت را مدیریت میکنند کل مراجع و شبکه ولایت را به زانو درآورده اند.
      مدارک و مستنداتش را در کانال نقد اسلام قرار داده ام.

      آنها حتی از نشان دادن آدرس سایت و یا لینک کانال ما ترس و وحشت دارند. امثال شما را هم برای فحاشی و دهان درگی جلو می اندازند.
      ما اینجا وقت و انرژی صرف نمیکنیم که عده ای مزدور آخوند را قانع کنیم ما به کسانی که دنبال حقیقت هستند و روز به روز نیز بر تعدادشان افزوده میشود راه را نشان میدهیم.
      شما هم مانند باقی دوستان میتوانید اینجا هرچه دوست داشتید بنویسید, سایت ما مانند سایتهای حوزه نه سانسور میکند و نه فحاشی.
      در اینکه چرا اکثر نقد های ما به شیعیان میباشد این است که اکثر مردم ایران به زور شمشیر صفوی ها شیعه هستند و هم اینکه شیعیان ادعا میکنند اسلام ناب محمدی همان اسلامی است که آنها دارند و اجرا میکنند, خوب ما هم همان اسلام ناب محمدی را نقد میکنیم.
      درضمن مگر شما نمیگویید که وهابیت جزیی از اسلام نیست و یک مذهب ساخته دست انگلیس است ؟؟؟؟ خوب چرا حالا نگران هستید که ما چرا این مذهب ساخت انگلیس را نقد نمیکنیم ؟؟؟؟
      شما تکلیفتان را با خودتان مشخص کنید و دست از این همه تناقض و دروغ و مهمل بافی بردارید …

  9. اما در مورد اون آیه ی سوره ی جن.
    اون بحث رو پاسخ ندادم چون میدونستم تو این دو مورد کم میاری.
    اما در مورد اون آیه.
    ببین حرف هایی که تو از خودت میسازی یه پشیزیم نمیارزه چون تو نه از عربی سر در میاری نه از قرآن نه از حدیث پس اینهمه از خودت صغری و کبری ننچین.
    تو اول اون بحث یک جمله گفتی من هم از تو یک سوال پرسیدم و تو جوابی ندای دوباره میپرسم و اگر میدونی و میتونی جواب بده (که البته به احتمال زیاد نمیتونی) تا من بحث رو ادامه بدم.
    سوال هم اینه تو در اول این رو گفتی:
    در تمامی قرآن وقتی* کلمه رسول* آمده به عنوان شخص خاص, تمامی مترجمین و مفسرین آنرا به جبرئیل(فرستاده مخصوص خدا و حامل وحی) ترجمه کرده اند.

    کدوم یک از مفسرین و مترجمین گفتند هرجا کلمه ی رسول اومده منظور جبرئیل هست.لطفا ۱۰ مورد بنویس(چون گفتی اگر مفسرین).

    1. جناب راوندی
      در این سایت نوشتن کامنت آزاد است و هر شخصی میتواند نظرش را بنویسد اما تا زمانی که این نظرات تبدیل به فحاشی و اهانت به کسی نشود.
      کامنتهای شما که حاوی مطالب توهین آمیز به مدیریت سایت بود حذف شد.
      عصبانیت شما با وجود پاسخ های مستدل و مستند ما کاملا طبیعی میباشد اما یا باید حقیقت را پذیرفت و با آن کنار آمد یا مانند مورد قبل به غیبت صغری رفت.

      نه شما و نه هیچ شخص دیگر اجازه نوشتن مطالب توهین آمیز در این سایت را ندارد.
      لطفا اینجا را با مسجد محل اشتباه نگیرید.
      امیدوارم این تذکر تکراری را آویزه گوشتان کنید.

    1. جناب راوندی
      فحاشی و بی ادبی از اصول اخلاقی شما مسلمانان است و این برای ما کاملا روشن میباشد.
      البته توهین ها و اتهامات شما نشان از به بن بست رسیدن استدلالات شما و اربابانتان دارد و اثبات مستند بودن مدارک ما و خوانندگان محترم این سایت این را به خوبی میدانند.
      قبلا هم گفته بودم که شما نه سواد چندانی دارد و نه آگاهی کافی و تنها کاری که بلد هستید کپی کردن مطالب از سایت والی عصر یا سایت حوزه میباشد
      .
      نمونه اینکار :
      تمامی مطالب شما کپی شده از این سایت است و حتی آنقدر ناشیانه کپی کرده اید که یادتان رفته که شماره ها را حذف کنید.

      در سایت ویکی شیعه که متعلق به خود شیعیان میباشد نیز به ازدواج عمر و دختر علی اقرار شده و تنها کسی که آنرا رد کرده است, شیخ مفید یا همان کسی است که داستان حماسی عاشورا را ۴۰۰ سال پس از وقوع آن خلق کرد. لینک سایت ویکی شیعه را برای اثبات این ادعا اینجا قرار میدهم.

      و اما برای اثبات این ازدواج باید دید بزرگترین علمای شیعه و قدیمی ترینشان چه نوشته اند. کلینی که از بزرگترین علمای شیعه میباشد و معتبرترین کتاب روایی شیعیان پس از قرآن را نوشته است در مورد این ازدواج ۲ باب دارد که در این بابها روایاتی را در این زمینه نوشته است که این روایات توسط علمای علم رجال و خصوصا علامه مجلسی تایید شده اند.
      ولی مهمترین منابع شیعه که این ازدواج را تایید کرده اند:

      ۱- كليني؛ از معاوية بن عمار اؤ أبي عبد الله عليه السلام.

      [الكافي في الفروع باب المتوفى عنها زوجها المدخول بها أين تعتد ص ۳۱۱ج ۲ ط الهند].

      و حتي در کتاب [الكافي في الفروع ص ۱۴۱ ج ۲ ط الهند] بابي را تحت عنوان”باب في تزويج أم كلثوم” آورده است.

      — علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، وحماد، عن زرارة، عن أبی عبدالله (ع) فی تزویج أم کلثوم فقال: إن ذلک فرج غصبناه.(۱)
      9537 – ۲ – محمد بن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبدالله (ع) قال: لما خطب إلیه قال له أمیر المؤمنین: إنها صبیة قال: فلقى العباس فقال له: مالی أبی بأس؟ قال: وماذاک؟ قال: خطبت إلى ابن اخیک فردنی أما والله لاعورن زمزم(۲) ولا أدع لکم مکرمة إلا هدمتهاو لاقیمن علیه شاهدین بأنه سرق ولاقطعن یمینه فأتاه العباس فأخبره وسأله أن یجعل الامر إلیه فجعله إلیه(۳).
      —————————————————-
      (۱) ام کلثوم هذه هى بنت امیر المؤمنین علیه السلام قد خطبها الیه عمر فی زمن خلافته فرده اولا فقال عمر ماقال وفعل مافعل کما یأتى تفصیله فی الخبر الاتى فجعل امره إلى العباس فزوجها ایاه ظاهرا وعند الناس والیه اشیر بقوله (غصبناه). (فی)
      (۲) تعویر البئر تطمیمه.
      (۳) قال فی هامش بعض النسخ المخطوطة: أجاب المفید – رحمه الله – عن ذالک فی أجوبة المسائل السرویة باجوبة کثیرة. فمن اراد الاطلاع فلیراجع هناک.
      ___________________________________________________________________________________________________________
      در ارتباط با همین منبع به این لینک و در ادامه و یک سند دیگر به این لینک سر بزنید.

      و در این لینک نیز علامه مجلسی این احادیث را صحیح عنوان کرده است.

      باز هم از علمای بزرگ شیعه برایتان مدارکی دارم
      با ذکر دقیق منابع:

      ۱- أبو جعفر الطوسي؛ تهذيب الأحكام في باب عدة النساء، و الإبصار ص۱۸۵ ج۲.

      و [“تهذيب الأحكام للطوسي” ص۳۸۰ ج۲ كتاب الميراث ط طهران].

      ۲- محمد بن علي بن شهر آشوب المازندراني: [مناقب آل أبي طالب ص۱۶۲ ج۳ ط بومبئ الهند].

      ۳- الشهيد الثاني للشيعة زين الدين العاملي: [“مسالك الأفهام” ج۱ كتاب النكاح ط إيران ۱۲۸۲ه‍].

      ______________________________________________________________-
      عمر بن خطاب از ام کلثوم دختر ابوبکرصديق خواستگاري نمود. ولي او که‌ دختري

      کوچک بود و عائشه‌ به‌ عنوان سخنگوي عمر پيش او آمده‌ بود، خواستگاري عمر را نپذيرفت.

      عائشه گفت: واي بر تو، امير المؤمنين از تو خواستگاري کرده و تو نمي‌پذيري؟! گفت: بدين

      خاطر نمي‌پذيرم که او زندگي سختي دارد. آن‌گاه عائشه، عمرو بن عاص را نزد خليفه فرستاد

      و او را به ازدواج با ام کلثوم دختر علي و فاطمه راهنمايي کرد. پس از خواستگاري، علي

      نيز بي درنگ دختر خود را به عقد عمربن خطاب در آورد و عمر هم چهل هزار

      را به‌ عنوان مهريه‌ او قرار داد. عمر از او صاحب دو فرزند به نامهاي زيد و رقيه

      گرديد».
      ‏منبع: الکامل في التاريخ (۲/۲۱۲)‏. از ابن اثیر که گرایشات شیعی دارد .

      ___________________________________________________________
      خوب اینها همه مدارک و مستندات بسیار معتبری بود که این ازدواج را اثبات میکرد و کپی کردن های ناشیانه شما راه به جایی نبرد زیرا شما به نوشته های یک مشت آخوند تهی مغز تکیه دارید غافل از اینکه هیچ کدام از این آقایان مفت خور جرات رو در رویی و مناظره با ما را نداشته اند.
      علمای بزرگ شیعه همه به این مساله اقرار کرده اند ولی شما نوجون از همه جا بیخبر از شیوخ هند و پاکستان که ۱۳ قرن پس از درگذشت محمد به دنیا آمده اند برای ما روایت می آورید.

      این مطلب با مستندات محکمی که ما قرار دادیم در همینجا به پایان میرسد و ادامه دادن آن آن هم با کسی که کپی کننده نه آگاهی است توهین به شعور مخاطبین این سایت میباشد.
      از شما نوجوان عصبانی نیز درخواست میکنم به جای فحاشی و گرفتن پاچه این و آن کمی بیشتر تحقیق کنید که اینگونه مجبور نشوید برا اثبات ادعایی واهی از ابرو و شخصیت خود بگذرید.

      1. جناب راوندی دوست نوجوان و عصبانی
        وقتی کامنت فحاشی و اهانت به مدیران سایت و منتقدین دین مینویسید انتظار نداشته باشد آنها را حذف نکنیم.
        تمام مطالب شما که با دلیل و مدرک بود در سایت قرار داده شده و حذف نشده است.
        ما از این دست مطالب استقبال میکنیم اما کامنت هایی که حاوی فحاشی باشد از زیر متون حذف میشوند.

      2. جالب اینجاست که شما نوشته های من رو پاک میکنین بعد میگین چرا جواب ندادی!
        اوف بر اینهمه حماقت

      3. این راوندی نفهم و بیشعور همونی نیست که قرار بود به اون ۱۰۰ مورد تناقض تازینامه در سایت اسلام شناسی پاسخ بده ؟! نمی دونم چرا یهو رفت به غیبت !

  10. سلام و عرض احترام خدمت مدیریت سایت و دوستان که در این سایت حضور دارند.
    خواستم نوشته ای داشته باشم به شما وکلیه دوستانی که در این سایت نظر میگذارند.
    در مورد مطالب بالایی که شما نوشته اید به طور دقیق در سایت های پاسخگویی به شبهات آن چیزی که من دیدم پاسخ داده شده بود .
    من خودم در خانواده ای مسلمان به دنیا آمدم اما تا به این لحظه ای که دست به تایپ میبرم سعی بر این داشتم که دینم تحقیقی باشه و نه احساسی.
    اگر نوشته مرا به نمایش می گذارید هم از مدیر سایت هم از افراد حاظر در سایت می خواهم که در مورد اعجاز قرآن تحقیق کنند . چرا که من امید به این دارم که انشاالله
    همه ی ما دنبال حقیقت باشیم و از نظر من انسانی که حقیقت را ببیند قبول میکند بدون شک /مگر آن شخص بخواهد از روی احساس یا تعصب یا هر چیز دیگر حقیقت را قبول نکند.
    دوست عزیزم آقای روشنگر از شما ممنونم بابت گذاشتن این شبهات چرا که با مراجعه به سایت شما و با بر طرف کردن شبهات توسط عالمان دینی ایمان من هر لحظه از قبل به اسلام و سرورم
    محمد و ولایت آقایم علی (ع) بیشتر می شود.دوستان عزیز و مدیر عزیز قدر آقای روشنگر را بدانید و از این شبهات وارده به بهترین نوع خط فکری استفاده کنید.دوستان عزیزی که نظر موافق با آقای روشنگر دارید امید آن دارم که اگر به حرفای آقای روشنگر گوش می سپارید به حرف های کسانی که پاسخگویی به شبهات اسلام میکنند نیز گوش بدهید.
    در نهایت به نظر من اگر آن را هم قبول ندارید به دنبال اعجاز قرآن بروید…
    من خیلی نمیرسم که بیام نمیدونم دیگه کی میرسم بیام یا این که شاید اصلا نیام و نمیدونم ممکن در موردم چه فکر کنید اما با یه جمله زیر پله تمام حرف هایی که ممکن بعد از نیامدنم زده بشه را میزنم . به قرآن مراجه کنید و در مورد اعجاز قران به جست و جو بپردازید .
    از آقای روشنگر ممنونم که با این شبهات دین من را دین تحقیقی کردند نه دین احساسی. خدا انشاالله توفیق روز افزون بهشون بده
    یا بانو فاطمه

دیدگاهتان را بنویسید