آخوندهاى شیعه و سجده بر شاهان صفوی (۲)

١- بنا به قول شیعیان، بزرگترین فقیه مذهب شیعه “محقق ثانی” یا همان “محقق کَرَکی” است، وی به دعوت شاه طهماسب صفوی از جبل عامل لبنان به ایران آمد و صاحب بالاترین مقام مذهبی در ایران شد وی از کسانی است که جواز سجده بر شاهان صفوی میداده و آن را توجیه می کرده است. میرزا مخدوم شیرازی که در بخش اول ذکرش گذشت سخن از فتوای محقق کَرَکی بر جواز سجده بر شاهان دارد، چنانکه حجه الاسلام رسول جعفریان می نویسد:

«میرزا مخدوم…. به فتواى محقق کرکى در مورد تجویز سجود براى شاه اسماعیل اشاره کرده و گفته است که این یک عادت براى ایرانیان شده که در برابر شاه سجده مى‏کنند.»(۱)
حتی آورده اند که وی رساله ای خاص در جواز سجده بر شاهان تالیف کرده است!(۲)
 ٢- حسین بن عبدالصمد حارثی پدر شیخ بهائی از علمای وارداتی و اولین شیخ الاسلام اصفهان و صاحب رساله ای است تحت عنوان “العقد الطهماسبی” یا “العقد الحسینی” او در قسمتی از این رساله به مسألۀ سجده بر عبد می‏پردازد و بحث خود را با حدیثی نبوی آغاز می‏کند: «انما الاعمال‏ بالنیات و انما لکل امر مانوی»و چنین ادامه می‏دهد که‏ از معنای این حدیث فروعی استخراج می‏شود،از جمله‏ اینکه سجده بر ملوک و والدین و برادران(مانند مورد یوسف)اگر با قصد رعایت ادب و بزرگداشت باشد؛ موجب کفر نیست و جایی که ترک آن در عرف اهانت‏ تلقی می‏شود،انجام آن مرجح است.
وی بر این مبنا که‏ تعظیم عبد، بزرگداشت مولای او محسوب می‏شود، چنین نتیجه می‏گیرد که در سجدۀ تعظیم، چون کسی‏ که به او تعظیم می‏شود بندۀ خداست، پس تعظیم او در واقع تعظیم خداست و از این روست که در اکرام و بزرگداشت مؤمنان و متقیان و بویژه اهل علم از سوی‏ اهل بیت احادیث زیادی وارد شده است»!!!
متن عربي: « قال النبی (صلى اللَّه علیه و آله و سلم):إنما الأعمال بالنیات و لکل امرئ ما نوى‏ و قد جاء هذا المعنى عن الأئمه علیهم السلام فی أحادیث متکثره و رتب الفقهاء على الحدیث من الفروع ما لا یتناهى و من هنا لم یکفر الإنسان بالسجود للملوک و الأبوین و الإخوه کما فی إخوه یوسف على قصد الأدب و التعظیم و اعتقاد أنهم عبید مخلوقون و یکفر لو سجد للصنم و إن قصد التعظیم لأنه لا عظمه له و لا یعظمه إلا أهل الکفر فالسجود له لا یقع إلا على وجه واحد ممنوع منه بخلاف الإنسان فإن السجود له یقع على وجه الأدب و التعظیم فیکون راجحا إذا کان فی العرف ترکه إهانه و الإنسان أهل التعظیم لأنه عبد اللَّه فتعظیمه تعظیم للَّه و لهذا ورد فی إکرام المؤمن خصوصا الأتقیاء و أهل العلم عن أهل البیت ما لا یتناهى من الحث و الثواب و الاهتمام حتى ورد أنه‏ من زار مؤمنا فکأنما زار اللَّه تعالى‏»(۳)
 ٣- همانطور که گذشت “غیاث الدین منصور دشتکی” عالم شیعی و وزیر شاه طهماسب صفوی ؛ سجده بر شاهان را توجیه نموده و آن را با سجدۀ فرشتگان بر حضرت آدم مقایسه می کند!
محدث قمی، صاحب مفاتیح الجنان در مورد مقام علمی وی می نویسد: « استاد البشر، و العقل الحادى عشر، غیاث الدّین منصور دشتکى که قاضى نور اللّه در مجالس در ترجمه او فرموده: خاتم الحکماء، و غوث العلماء، الأمیر غیاث الدّین منصور شیرازى ‏»(۴)
و همچنین می نویسد: « منصور بن الأمیر صدر الدین الدشتکی الشیرازی، صاحب المدرسه المنصوریه فی شیراز، المشتهر أمره فی الفضل و الفهم و الشأن و القدر و المجد و الفخر و الاعتزاز أوحد عصره فی الحکمه و الکلام بل ألمعی زمانه فی العلم بشرائع الاسلام جامع المعقول و المنقول حاوی الفروع و الاصول‏..»(۵)
٤- قاضی نور الله شوشتری نیز موضعی شبیه به موضع “غیاث الدین” و “حسین بن عبدالصمد” دارد؛ او در کتاب «مصائب النواصب» خویش ابتدا می‏گوید سجده کردن به قصد تعظیم بر کسی که‏ شایسته باشد، پیش از این در شرع ثابت شده است، مثلاً سجده فرشتگان بر آدم و داستان یوسف و برادرانش. با این حال، او سجده مردم بر شاه اسماعیل و شاه طهماسب را نه برای تعظیم، بلکه‏ سجدۀ شکر می‏داند که به خاطر دیدن شاهانی انجام‏ می‏شد که در مقابل نواصب حامی شیعیان بودند!(۶)
در آن دوران علمای شیعه ای نیز بوده اند که با سجود بر شاهان مخالفت می کردند به همین خاطر مقامهایی چون «خاتمه المجتهدین» و «وزیر» و «شیخ الاسلام» که از بالاترین مقامهای دولتی در دستگاه صفویه بودند به دفاع از این عمل پرداخته و در این باره مطلب نگاشته اند!
نکتۀ حائض اهمیت آن است که این علما علاوه بر توجیه سجده بر شاهان، خودشان نیز شاهان را سجده می کردند با این توضیح که:
الف: چنانکه گفتیم در مراسم تاجگذاری تمام حضار سر به سجود می نهادند که بنابر رسم جاری علمای شیعه نیز در این مراسم حضور داشته اند.
ب: چنانکه گفتیم شخص بازیافته در اولین حرکت می بایست سر به سجود بگذارد و علمای شیعه از کسانی بوده اند که زیاد به دربار رفت و آمد داشته اند فلهذا زیاد سجده می کردند!
برای اینکه سخن خود را مستند کرده باشیم، شاهدی از علمای شیعۀ همان عصر نشان می دهیم که این شاهد، عارف و شاعر و عالم شیعی “شیخ بهائی” است او در ابیاتی نه تنها سجدۀ علما بر شاهان را تائید می کند بلکه این عمل را  شرک می داند ؛ وی می سراید:
حیف باشد از تو اى صاحب سلوک                کاین همه نازى بتعظیم ملوک‏
قرب شاهان آفت جان تو شد                        پاى بند راه ایمان تو شد
جرعه‏یى از نهر قرآن نوش کن                       آیه‏ى لا تَرْکَنُوا  را گوش کن‏
لذت تخصیص او وقت خطاب                      آن کند که ناید از صد خم شراب‏
هر زمان که شاه گوید شیخنا                      شیــــخنا مدهوش گردد زین ندا
مست و مدهوش از خطاب شه شود          هر دمى در پیش شه سجده رود
میـــپرستد گوئیا او شاه را                           هیـــــچ نارد یاد آن اللّه را
اللّه اللّه این چه اسلامست و دین               شرک باشد این برب العالمین‏»(۷)
 بعد از این به این بیاندیشید که وقتی بزرگترین فقیه شیعه و خاتمه المجتهدین آنها سجده بر شاه را جائز می داند و در این باره رساله ای مجزا می نگارد دیگر وضع دیگر علمای آن دوران چگونه بوده است!!
 نکته: مقام خاتمه المجتهدین در حد مقام ولی فقیه بوده است. زمانی که حسین بن عبدالصمد که شیخ الاسلام اصفهان و سپس شیخ الاسلام مشهد و هرات بوده است سجده بر شاهان را توجیه می کند و در دفاع از آن دلیل و برهان می تراشد دیگر وضع شاگردان او چه خواهد بود؟!
لازم به ذکر است که مقام شیخ الاسلامی بعد از مقام «خاتمه المجتهدین» بالاترین مقام مذهبی آن دوران و چیزی در حد مرجعیت تقلید بوده است.
در پایان:
علمای عصر صفوی غالباً درباری و پیرو هوا و هوس بوده اند از شاهانی که خود را خدا می خواندند تعریف کرده و آنها را «نور حدقۀ شیعیان» و «پادشاه دین پناه» و «غلام با اخلاص صاحب الزمان» … لقب می داده اند که این القاب را می توانید در مقدمۀ الصافی ملا خلیل قزوینی و مقدمۀ زاد المعاد مجلسی و  مرآت الاحوال وحید بهبهانی و رسائل فیض کاشانی و …. ببینید! این علمای درباری برای رضایت شاه حاضر بودند که سجده بر غیر خدا را نیز شرعی جلوه دهند!
عملی که در عصر ما تا آن حد عجیب و غیر قابل باور است که کارشناس ارشد تاریخ، آقای “محمد کاظم رحمتی” که مقالۀ “دوین جی استوارت” را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است .
 در ترجمۀ کلمۀ «Prostratio» که به معنای سجود است، واژۀ “تعظیم” را به کار برده است!(۸)
عنوان مقاله: نخستین شیخ الاسلام قزوین، پایتخت صفویه؛ تحلیلی از رساله العقد الحسینی، ترجمۀ محمد کاظم رحمتی» پدر شیخ بهائی در سن چهل سالگی به بهانۀ حج از ایران خارج شد و دیگر هیچگاه به ایران بازنگشت، وی در اعترافی تلخ در نامه ای به پسرش (شیخ بهائی) نوشت: «اگرخواهان دنیائی به هند برو و اگر دین خود را می خواهی به بحرین بیا و اگر هیچ یک را نمی خواهی در ایران بمان»!
منابع:
۱) صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‏۱، ص: ۷۸
۲) تاریخ جنبش های مذهبی در ایران (از ابتدا تا عصر حاضر) ج۲ ص ۱۲۳۴، عبدالرفیع حقیقت (رفیع)؛ کوشش _تهران
۳) ر.ک:«العقد الطهماسبی» یا «العقد الحسینی»(عربی)  ص: ۶ ؛ حسین بن عبد الصمد» و «میراث اسلامی ایران،ج ۱۰، صص ۱۹۹ ؛ مکتبه المرعشی _قم»
۴) منتهى الآمال (فارسى)، ج‏۲، ص: ۱۲۲۵، شیخ عباس قمی ؛ نشر دلیل _قم،ط۱
۵) الکنى و الالقاب، ج‏۲، ص: ۴۹۷، شیخ عباس قمی، مکتبه الصدر _تهران،ط۵
۶)  ر.ک: مصائب النواصب ج۲ صص ۱۶۶ – ۱۶۷، تحقیق قیس العطار ؛ دلیل ما _ قم،۱۳۸۷
۷)  کلیات اشعار و آثار فارسى شیخ بهائى، متن، ص: ۱۸–۱۹ ؛نشر محمودی _تهران،ط۱
۸) مجلۀ آیینۀ پژوهش ص۵۰ – ۵۱، خرداد و تیر ماه ۱۳۸۰، شمارۀ ۶۸
برای خواندن قسمت اول اینجا را کلیک کنید.

دیدگاهتان را بنویسید