زنان, آزادی تحرک

با وجود تمام ظلم و جوری که در طول تاریخ علیه زنان بوده است، زنان هر جا اندک فرصتی یافته اند به پای مردان رسیده و حتی از آنها نیز جلوتر آمده اند.

حرکت آزادی تحرک زنان از ۱۵۰ سال پیش در ایران آغاز شد. روشی تدریجی، طولانی و صلح آمیز داشت و برای رسیدن به اهدافش با حکومت مبارزه نمیکرد و خون جاری نمیساخت. بلکه مبارزه او شخصی بود و انزوای نیمی از جامعه را نمی پذیرفت. این جنبش که نه رهبر و نه سازمان منسجمی داشت، نظام بزرگی را در هم پاشید. میتوان گفت این حرکت در کنار انقلاب مشروطه و اسلامی، سومین انقلاب بزرگی بود که نطفه گرفت و با تعاریف سنتی انقلاب سنخیتی نداشت اما ارکان سیستم را زیر و رو کرد. حکومت را تغییر نداد، بلکه مهمتر از آن فرهنگ را متحول ساخت.

طرح مساله حجاب یا بی حجابی زنان در ایران قدمتی بلند دارد. گاهی به بهانه “غرور ملی” و گاه “شرم قومی” از آن یاد میشد و اجبار رفع حجاب هم نماد “پاسداری” و هم نماد “عقب روی” بود. زمانی درد و گاهی درمان درد، زمانی رذیلت و گاهی فضیلت شمرده میشد.
زنان بیش از ۸ دهه قبل از کشف حجاب (۱۷ دی ۱۳۱۴) اندک اندک و از اواسط قرن ۱۹ام رخ نمودند. برای قرنها زن ایرانی از آزادی تحرک محروم بود. کمال مطلوب زن آفتاب ندیده بودنش عنوان میشد. او برای خروج از خانه، کار، دید و بازدید اقوام، عمل به فرائض مذهبی همچون رفتن به حج و اقامه نماز در مسجد و… نیازمند مردان بود. مرتضی مطهری میگوید: مصلحت خانوادگي ايجاب مي کند که خارج شدن زن از خانه توام با جلب رضايت شوهر و مصلحت انديشي او باشد.[۱]

همان باور منطقی و بی بدیل قیومیت و ولایت مرد بر زن بواسطه برتری که خدا به مردان داده است! مردان سرپرست زنانند به سبب آنکه خداوند مردان را بر زنان برتری بخشیده و نیز مردان سرپرست همسران خویش اند به خاطر آنکه از اموالشان خرج می کنند.[۲] و یا اینکه پیامبر از خارج شدن زن از خانه بدون اجازه شوهر، نهى می کرد، و فرمود كه اگر خارج شود تمام فرشتگان آسمان و كسانى از جنّ و انس كه او بر آنها میگذرد، وى را لعنت میكنند تا به خانه اش بازگردد.[۳]
فراموش نمی کنیم که تا همین چند دهه گذشته جای زن همیشه در چاردیواری خانه بود و حتی مردان زن را “خانه و منزل” میخواندند. این درحالی بود که خانه نشینی افول مردانه بود و مردان تنها برای رفع برخی حاجات خویش در خانه میماندند. ملا احمد نراقی(۱۱۵۰ هـ .ش)[۴] گوید:
چو زن راه بازار گيرد بزن
و گرنه تو در خانه بنشين چو زن
ز بيگانگان چشم زن دور باد
چو بيرون شد از خانه در گور باد
چو در روي بيگانه خنديد زن
دگر مرد گو لاف مردي بزن![۵]

باور عمومی بر این بود که حضور زنان در فضای عمومی نتیجه ای جز حرج و مرج ندارد و توهمات تلقینی دین نیز این زشت انگاری را تقویت میکرد.[۶] از دیرباز بیان میشد که زن و مرد چون پنبه و آتشند[۷] خروجشان فتنه می انگیزند. و برای پاسداری از هردو، زن را در پشت حجاب قرار دادند و به همین صورت محبوس بودن زن، حبس بدنش شد و حصار امنیت او به زندان تبدیل شد. رفته رفته غیرت و نجابت، حجب و حیا ملازم با غیاب زنان از صحنه اجتماع شد. در این زمان جغرافیای فرهنگی ایران دو بخش زنانه / مردانه بود؛ یعنی نظام اجتماعی نیز نگاه جنسیتی دو بخشی بود.
بی تردید بارها شنیده اید زن ناشزه! نشوز اصطلاحی در فقه و حقوق اسلامی به معنی تمکین نکردن، نافرمانی و عدم ایفاء وظایف زناشویی از سوی زن است. و به نافرمانی زن از طریق عدم تمکین به شوهر اشاره دارد. در واقع آن زنی بود که بدون اجازه مرد خود بیرون میرفت و آزادی تحرک داشت![۸]

اوحدی مراغه ای (قرن هشتم) گوید:
زن چو بیرون رود، بزن سختش
خودنمایی کند، بکَن رختش
ور کند سرکشی، هلاکش کن
آب رخ می‌برد، به خاکش کن
زن چو خامی کند، بجوشانش
رخ نپوشد، کفن بپوشانش!

وای از روزگاری که این نگاره های نازیبا که روان آدمی را با حدت خاصی می آزارد، تقدس گرفتند و در قالب کتب مقدس ادیان عنوان شدند.[۹]
نگاه سکون بر زن تاجایی پیشرفت داشته که حتی “بلبل مادینه” را نیز از گلستان ایران طرد کردند. همه شعرای ایران بلبل را مذکر و گل را مونث دانسته اند، گویی بلبل مادینه در جهان وجود ندارد. براستی چرا بلبل مادینه ممنوع الحضور است؟ چرا برخلاف ادبیات غرب؛ در ایران این “بلبل نرینه” است که مدام چهچه میزند و برای گل نغمه میسراید؟ چرا خود را در معرض خار و خراش گل قرار میدهد؛ اما به بلبل مادینه توجهی نیست؟ چرا بلبل آزاد نماد مردانگی و گل نشسته نماد زن است؟ اولی(مرد) رهاست و در آسمان، دیگری(زن) ریشه در خاک دارد و محبوس گلستان است.
در غرب نیز البته این سکون زنان پدیدار بود؛ آیینه ونوس(Rokeby Venus)، اله عشق(Αφροδίτη)، و زیبایی نشان زن و اسلحه مارس نشان مردانگی و خدای جنگ است. یکی(مرد) تیری در آسمان، یکی(زن) چارچوب آیینه ای دستی مصلوب است. یکی ایستا، آن دیگری در حرکت است. یکی در بند، آن دیگری مرز و حدی جز آسمان برایش متصور نیست. نیت من از طرح این دو مثال نمادین بیان خوف از تحرک زن بود که حیطه ای گسترده و طولانی در تاریخ دارد. چین از کهن ترین گهواره های انسانی تا اوایل قرن بیستم است که پای میلیون ها دختر خردسال را در قالبی چنان تنگ مینهاد که به تدریج استخوان کف پا میشکست و پس از تحمل درد بسیار، دختری فعال و سرزنده به زنی نیمه فلج تبدیل میشد و پاداش او نام نیلوفر آبی و نماد زیبایی و نجابت زن بود.[۱۰] بقایای این سنت هزارساله را میشود در داستان انیمیشن سیندرلا که قدیمی ترین روایت آن از نسخه چینی ده قرن قبل می آید مشاهد نمود. در این داستان این پای سیندرلا است که ارزش او حساب میشود. نه سجایای اخلاقی، نه شخصیت و خلق و خوی او بلکه تنها دو پای کوچک و بی بدیلش او را به اوج قدرت و ثروت میرساند[۱۱]. چرا راه دور برویم در همین قرن ۲۱ام، پای کوچک یعنی تحرک کمتر و معیاری از خصیصه های نیک زنان به حساب می آید تا جایی که کفش های تنگ با لژهای سه اینچی بپوشند تا بتوانند پاهایشان را تا یک اینچ کوچکتر نشان بدهند. در ایران خودمان، زن ها برای خروج از کشور نیاز به اجازه کتبی قیم خود دارند و از استقلال برخوردار نیستند.[۱۲] ویا در عربستان زن ها هنوز امکان رانندگی ندارند.[۱۳] در هم چنین جوامع آشفته ای است که زنی که تحرک دارد را ولگرد، هرجایی، خیابانگرد و کولی مینامند. یعنی همان فعلی که برای مردان فضیلت است زن را به موجودی نانجیب تبدیل میکند. این رفتار ها در پس پرده یک هدف دارند و آن سکون است که گاه بنام مذهب، گاه حفظ زیبایی و گاه با پلاک امنیت توجیه میشود. این عدم آزادی در تحرک زنان را میتوان بنیان تبعیض جنسی و سرآغاز نابرابری میان زن و مرد دانست. در واقع بدون دستیابی به عرصه های عمومی برای زن استقلال مالی، بالندگی در صحنه های آموزش عالی و تسلط بر هسته های قدرت امکان پذیر نیست؛ به همین خاطر آزادی تحرک حق شهروند متجدد است و سکون او مجازاتش شمرده میشود. میدانیم که با ریشه گرفتن تجدد مفهوم مجازات هم دگرگون شد. بقول میشل فوکو Michel Foucault فیلسوف و تاریخدان قرن۲۰ام، در جوامع سنتی کیفر بزهکار تنبیه بدنی یا مرگ بود ولی در تجدد شهروند گناهکار را محبوس کردند و زندان رواج بی سابقه ای یافت.[۱۴]
در اواسط قرن ۱۹ام این باور که زنان ایرانی زندانیانی بیش نیستند پا گرفت، رفته رفته رخ نمود و به جهان خارج تسری یافت. این رخداد بشارت طلوع جدیدی را به ارمغان گذاشت و از همان آغاز این پرده درایی با خشم و برخوردهای سلبی همراه بود. طاهره قره العین[۱۵] به گواه تاریخ اولین قیام کننده علیه این رکود فرهنگی در ایران و خاورمیانه بود. او در نشست بدشت در ۱۸۴۸میلادی بدون روبند در حضور ۸۰ مرد حاضر شد و البته مورد انتقاد و ملامت بسیار قرار گرفت به طوری که شخصی او را ملحد خواند و عبدالخالق اصفهانی گلوی خود را پاره کرد و خونین و هراسان جلسه را برای همیشه ترک کرد.[۱۶] درگذر تاریخ ایران به تدریج زنان نویسنده و شاعر وارد عرصه شدند و نقش پیشکسوتان آزادی را برای نسل های بعدی بازی کردند. آنان تحرک دریغ شده از زن را درون مایه آثارشان قرار دادند. روح آزادی خواهی در نظم و نثرشان هویدا بود و “در راه بودن، پرواز کردن، اوج گرفتن” از متداول ترین واژه ها در شعر این زنان ایرانی است. سیمین بهبهانی(۱۳۰۶ هـ.ش) گوید: من جان در کلام نهادم و پروازش دادم تا انديشه شاگردانم را پرواز دهم و بي مرزي را بسازم.[۱۷]
البته اوج شکوهمند این جنبش را میتوان در شعرهای فروغ فرخزاد(۱۳۱۳ هـ.ش) دید که آزادی تحرک درون مایه اصلی نوشتارش بود:
تا چشم کار می کند، دیوار است و دیوار است و جیره بندی آفتاب است و قحطی فرصت است و ترس است و خفگی است و حقارت است.[۱۸]
فروغ دنیای فضای باز و فراخ بود؛ اجتماع در بسته آزارش میداد:
کاش می مردم و دوباره زنده می شدم و می دیدم که دنیا شکل دیگری است، و هیچ کس دور خانه اش دیوار نکشیده است.[۱۹]

آه اگر راهی به دریائیم بود
از فرو رفتن چه پروائیم بود
گر به مردابی ز جریان ماند آب
از سکون خویش نقصان یابد آب
جانش اقلیم تباهی ها شود
ژرفنایش گور ماهی ها شود[۲۰]

آهوان، ای آهوان دشتها
گاه اگر در معبر گلگشت ها
جویباری یافتید آوازخوان
رو به استغنای دریاها روان
جاری از ابریشم جریان خویش
خفته بر گردونهء طغیان خویش
یال اسب باد در چنگال او
روح سرخ ماه در دنبال او
ران سبز ساقه ها را میگشود
عطر بکر بوته ها را میربود
بر فرازش، در نگاه هر حباب
انعکاس بیدریغ آفتاب
خواب آن بیخواب را یاد آورید
مرگ در مرداب را یاد آورید[۲۱]

فرخزاد با تمام وجود اسارت را لمس کرده بود. او اولین مجموعه اشعارش را “اسیر” نام نهاد و از تنگی قفس شکوه ها کرد:

به لب هایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم
بیا ای مرد، ای موجود خود خواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را

منم آن مرغ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه تنگ
به حسرتها سرآمد روزگارم[۲۲]

نه تنها فرخزاد بلکه اکثر زنان ادیب ما از قالب تنگ زنانه شکایت ها کردند. سیمین بهبهانی خود را “کولی” میخواند.[۲۳] کولی همان شخصیت مونث طرد شده ی سلیطه و خیابانی است. اما کولی بهبانی، استقلالی محصور ناشدنی دارد، تن به رام شدن در نمیدهد، تخت بند خانه نیست، میخواند مینویسد، زبانش دراز است، رویش باز است و در پرده نمینشیند.[۲۴]
این حضور زنان در عرصه های ادبی همچنون حضورشان در عرصه های عمومی چهره ادبیات و فرهنگ دیوار کشیده ما را برای همیشه دگرگون کرد. لزوم پرده و حجاب و دیوار و پوشیده گویی و جیره بندی فضا را مورد سوال قرار داد. با درک عمیقی از حجاب که ریشه و انعکاسی اجتماعی دارد و اقلیمی درونی حاجب و محجوب یعنی زن و مرد را در حجاب تصویر کردند. گویی میدانستند که ضوابطی که بر نحوه حضور زن در اجتماع حاکم است، بر نحوه مناسبات شخصی نیز حکومت دارد. درواقع وقتی فضاهای زنانه و مردانه مرز بین خصوصی و عمومی، ظاهر و باطن، محرم و نامحرم به وسواس و به اصرار از هم جدا شدند و وقتی پذیرای فرهنگ حجاب شدیم آنگاه خود حجاب خود شدیم. در چنین فرهنگی تقیه امری عادی است، تعارف از ضروریات است، دیوار رکن رکین معماری است، ظاهر و باطن دو دنیای متمایزند، کلی گویی رایج است، دو پهلو سخن گفتن امری متداول است، اعتراف کردن موکول به شب اول قبر آنهم با نکیر و منکر است، توبه در سکوت انجام میگیرد، با سیلی صورت را سرخ نگه داشتن امری پسندیده است و سنگ صبور مقامی اساطیری پیدا میکند. به هر سبب حضور زنان در فضای عمومی قیام علیه چنین نظام مرزبندی شده و جامعه به دیوار کشیده و درهای بسته بود. فروغ فرخزاد گوید:
سخن از پچ‌پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روز است و پنجره‌های باز و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهده می‌سوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شب‌ها ساخته‌اند
به چمن‌زار بیا[۲۵]

 نتیجه گیری:

قیام زنان در مبارزه با مرداب سکون و ایجاد تحول فرهنگی انقلابی ساخت که همچون هر جنبش بزرگ موثر، بهای گزافی پرداخته است:
قره العین در ۳۶ سالگی به قتل رسید.
تاج السلطنه ۳ بار دست به خودکشی زد و عاقبتی سخت نافرجام داشت.
پروین اعتصامی در ۳۴ سالگی از تب مرموزی در گذشت.
زندخت شیرازی در ۴۳ از فرط افسردگی در انزوا در گذشت.[۲۶]
فاطمه سیاح در ۴۵ سالگی از عارضه سکته قلبی درگذشت.
فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی در تصادف اتومبیل کشته شد ولی قبل از آن برهه های پی در پی روانی داشت و ۴ بار دست به خودکشی زد.
مهشید امیرشاهی رگ دست خود را زد ولی به موقع به دادش رسیدند.
شهرنوش پارسی‌پور بارها به خودکشی اندیشید.
گلی ترقی در یک آسایشگاه روانی به دلیل افسردگی شدید بستری شد.
و غزاله علیزاده در یک روز زیبای بهاری وقتی طبیعت شکوفا و زمین سخاوتمندانه بارور بود با طنابی ابریشمی و رنگین خود را به دار کشید.

من تکیه داده‌ام به دری تاریک
پیشانی فشرد ز دردم را
می‌سایم از امید بر این در باز
انگشت‌های نازک و سردم را

آن داغ ننگ‌خورده که می‌خندید
بر طعنه‌های بیهده، من بودم
گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که “زن” بودم![۲۷]

آزادی تحرک ودیعه ای آسمانی نیست, حقی است که به دشواری بدست می آید و به سهولت از دست میرود.

منابع:
[۱] مرتضی مطهری، مسئله حجاب، ص ۸۸، انتشارات جامعه مدرسین
[۲] الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً (۳۴/ نساء)
[۳] الحكم الزاهرة حقوق الزوج و الزوجة حقوق زن و شوهر ص:۴۳۶
في خبر المناهي أنّ النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله: نهى أن تخرج المرأة من بيتها بغير اذن زوجها فإن خرجت لعنها كلّ ملك في السّماء و كلّ شيء تمرّ [عليه] من الجنّ و الإنس حتّى ترجع إلى بيتها. /البحار ۱۰۳/ ۲۴۳
[۴] نراقی مجتهد، نویسنده و شاعر متخصّص در علوم اسلامی بود. خصوصاً: فقه، اصول، حدیث، رجال، معقول و منقول، واخلاق. (ریحانة الادب، ج ۶، ص ۱۶۰)
[۵] نزهة النواظر في ترجمة معدن الجواهر ۲۵ باب دوم در دو خصلتهاى مرويه است.
رسول خدا وقتى به حضرت فاطمه فرمود چه چيز بهتر است از براى زن حضرت فاطمه گفتند آنكه نبيند مردى را و نبيند مردى او را.
[۶] عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ آمده است؛ پیامبر اکرم فرمود: «لَا تُنْزِلُوا النِّسَاءَ بِالْغُرَفِ وَ لَا تُعَلِّمُوهُنَ الْکِتَابَةَ وَ عَلِّمُوهُنَّ الْمِغْزَلَ وَ سُورَةَ النُّورِ»؛ زنان را در بالاخانه‌‌ها منشانید و به آنان نوشتن یاد ندهید ولی به آنان نخ ریسی و سوره نور بیاموزید. ( کلینى، محمد، کافی، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ۵، ص ۵۱۶، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق.)
[۷] پنبه را پرهیز از آتش کجاست؟
یا در آتش کى حفاظ است و تقاست؟
[۸] معنی کلمه نشوز را اینجا بخوانید.
[۹] و زنانی که از نافرمانی آنها می ترسید آنها را موعظه کنید و در خوابگاه از آنها دوری نمایید و آنها را بزنید. (سوره نساء آیه ۳۴: وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ)
[۱۰] درباره این داستان اینجا را بخوانید.
[۱۱] اصطلاح «پاهای سوسنی» برای توصیف پاهای کوچک به‌کار می‌رفت و در جامعه چین باستان نشانگر زیبایی و سمبل اصالت و طبقه اجتماعی بالا به شمار می‌آمد.
[۱۲] درباره قانون اجازه مرد برای گذرنامه زن اینجا را بخوانید.
[۱۳] https://fa.wikipedia.org/…/%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82_%D8%B2%…
[۱۴] کتاب دیرینه شناسی دانش
[۱۵] https://fa.wikipedia.org/…/%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1%D9%87_%…
[۱۶] شوقی افندی، قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، صفحه ۹۵، چاپ دوم ، ۱۴۹ بدیع، ۱۹۹۲ میلادی، چاپ موسسه معارف
[۱۷] سيمين بهبهاني، «نامه اي چاپ نشده به کيهان،» ۵/۳/۷۰، ص ۷.
[۱۸] گزیده ای از نامه های فروغ فرخ زاد به ابراهیم گلستان
[۱۹] قسمتی از نامه های فروغ به ابراهیم گلستان
[۲۰] عروسک کوکی
[۲۱] مرداب
[۲۲] عصیان
[۲۳] کولي منم، آه! آري، اينجا بجز من کسي نيست
‌تصوير کولي‌ست پيدا، رويم درآيينه تا هست
«یكی از دوستانم هاشم جاوید شعری برای من فرستاد كه مرا در آن شعر به كولی تشبیه كرده بود و شعر بسیار زیبایی بود. من فكر كردم كه اگر واقعاً كولی باشم، یك كولی دوهزارساله ام كه تمام رنج های دوران را كه بر زن ایرانی تحمیل شده است، آزموده ام و در خود جمع كرده ام. و همین باعث شد كه من كولی واره ها را بسازم. با اخلاص و صمیمیت، درون خودم را، یعنی درون زن ایرانی را آشكار بكند با همه اجبارهایش. با همه رهایی هایش، با همه صبوری هایش، با همه كم لطفی هایش… و خلاصه با همه تضادها و تناقض هایش». (بهبهانی، نقل از عابدی،۱۳۷۹، ۹۸)
[۲۴] بالا گرفته کار جنون، کولي دوباره زار بزن
‌بغضِ فشرده مي کشدت، فرياد کن هوار بزن
عشق است جمله هستي تو، جانت به نقدِ اوست گروه
‌انکار خويشتن چه کني؟ برشو به بام و جار بزن
[۲۵] فتح باغ
[۲۶] فرخ‌زاد، پوران. کارنمای زنان کارای ایران (از دیروز تا امروز). تهران: نشر قطره، ۱۳۸۱. ISBN 964-341-116-8.
[۲۷] عصیان

 zanan .....
 

دیدگاهتان را بنویسید